🇮🇷 سنگَـࢪِعۺــڨ
#رهایی_از_روابط_حرام ۶ #قانون_دنیا 💥 یه قاعده ای تو دنیا هست که میگه اگر تو از راهه حرام(که کلی ض
#رهایی_از_روابط_حرام۷
یک نکته مورد رابطه با نامحرم اینه که این "یه امتحان عمومی" هست. در واقع هر کسی در هر سن و جایگاهی باشه حتما با شهوت امتحان خواهد شد.
🚫 شما چه آدم مذهبی باشی چه نباشی، چه زن یا مرد باشی، چه مسن باشی یا جوان و.... در هر صورت دنیا برات شرایطی رو پیش میاره که با #شهوت امتحان بشی.
🔵 بنابراین هییییچ کسی نباید خودش رو از این امتحان در امان بدونه. اگه بسیجی هستی یا طلبه یا سپاهی یا امام جمعه یا آیت الله و.... بالاتر یا پایین تر در هر صورت باید خودت رو برای امتحان شهوت آماده کنی.
🚸 امتحانی که بسیااااار ریز و پنهان و آروم سراغ انسان میاد...
❤️جهت سلامتی و تعجیل در فرج مولامون صــــلوات❤️
@Sangare_Eshghe
🇮🇷 سنگَـࢪِعۺــڨ
#رهایی_از_روابط_حرام۷ یک نکته مورد رابطه با نامحرم اینه که این "یه امتحان عمومی" هست. در واقع هر کس
#رهایی_از_روابط_حرام۸
#خودمونو_گول_نزنیم
⛔️ هرگز و هرگز و هرگز
به اسم خواهر و برادری در فضای مجازی خودمونو گول نزنیم و توجیه نکنیم‼️
واقعیت اینه که هرگز شما با نامحرم خواهر یا برادر نیستین و نخواهید شد!!
لطفا این خط قرمز رو در دنیای مجازی برای خودتون قرار بدین‼️
نود درصد دخترای مذهبی ابتدای ارتباط اشتباهشون با خطاب قرار دادن برادر یا داداشی به ناکجا آباد رسیدن!!
~~~~
✨اون هوای نفس حیله گر ما خواهر برادره مجازی حالیش نمیشه
نامحرمم نامحرمه
خودتو گول نزن رفیق👍
#هوای_نفس
❤️جهت سلامتی و تعجیل در فرج مولامون صــــلوات❤️
@Sangare_Eshghe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊🎊
😍
•°
دیࢪ یا زود ولۍ میࢪسد ازࢪاه آخږ🍃
یڪ نفࢪ عیݩ علے میࢪسد ازࢪاه آخږ😍
مینویسم✍
ڪھ شب ٺاࢪ سحࢪ میگږدد🦋
یڪ نفࢪ مانده ازاین قوم ڪھ بࢪمیگږدد..
•°
💚@Sangare_eshghe💚
#شهـღـیدانه🌿💕
گفتم:
+ببینم توے دنیا چه آرزویے دارے؟
قدرے فکر کرد و گفت:🤔
-هیچے..!
گفتم:
+یعنی چے؟
مثلاً دلت نمیخواد
یڪ کارهاے بشے،
ادامه تحصیل بدے
یا از این حرفها دیگہ..؟!
-گفت: ےآرزو دارم،
از خدا خواستم تا سنم ڪمه و
گناهم از این بیشتر نشده،
شهید بشم
#شهید
@Sangare_eshghe
#طنز_جبهه😂🤣
عـراقـے سـرپـران😱
اولین عملیاتی بود که شرکت میکردم😢
بس که گفته بودند ممکن است موقع
حرکت به سوی مواضع دشمن ، در دل
شب عراقیها بپرند تو ستون و سرتان
🧔🏻 را با سیم مخصوص از جا بکنند
دچار وهم و ترس شده بودم😨
ساکت و بی صدا در یک ستون طولانی
که مثل مار 🐍 در دشتی میخزید جلو
میرفتیم
جایی نشستیم. یک موقع دیدم یک نفر
کنار دستم نشسته و نفس نفس میزند
کم مانده بود از ترس سکته کنم فهمیدم
که همان عراقی سرپران است😬
تا دست طرف رفت بالا معطل نکردم
با قنداق سلاحم🔫 محکم کوبیدم توی
پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم🏃♂
لحظاتی بعد عملیات شروع شد. روز بعد
در خط بودیم که فرمانده گروهان مان
گفت : دیشب اتفاق عجیبی افتاده😳
معلوم نیست کدام شیر پاک🍼 خوردهای
به پهلوی فرمانده گردان کوبیده که همان
اول بسم الله دنده هایش خرد و روانه
بیمارستان شده 🚑
از ترس صدایش را در نیاوردم🤭 که آن
شیر پاک خورده من بوده ام 🤪🤨
@sangare_eshghe
🇮🇷 سنگَـࢪِعۺــڨ
#تلنگرانه[🌪☔️] #توبه🙂 #یههُلِدرستدرمـون🌱 ؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞ ببینبعضیموقعهامیدو
سلام رفقا✋
بعد از گذاشتن این مطلب خیلی ها درخواست داشتن سلسه مباحث استاد پناهیان رو در کانال قرار بدیم☺️
اما از اونجایی که مباحث استاد رو باید تکمیلی و کامل بخونیم با بقیه ی خادم های عزیزمون تصمیم گرفتیم لینک تنها کانال رسمی استاد پناهیان رو در خدمتتون بگذاریم تا عضو بشید و ان شاءالله از مطالب سودمندشون نهایت استفاده رو ببرید😍
لینک کانال👇👇👇👇
@panahian_ir
ما رو هم از دعای خیرتون بی نصیب نگذارید،التماس دعا 🙏🙏
یاعلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫دعاهای قشنگ برای همدیگه ❤️⭐️⭐️⭐️
@Sangare_eshghe |🕊°•.
🔴#سه_دقیقه_در_قیامت(قسمت ۱۴)
🍃اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم.
یک روز صبح در حالی که مشغول زیارت بقیع بودم متوجه شدم که مأمور وهابی دوربین یک پسر بچه را که می خواست از بقیع عکس بگیرد را گرفته.
♦️جلو رفتم و به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسربچه تحویل دادم.
🍀بعد به انتهای قبرستان رفتم در حال خواندن زیارت عاشورا بودم که به مقابل قبر عثمان رسیدم.
💥همان مامور وهابی دنبال من آمد و چپ چپ به من نگاه می کرد. یکباره دستم را گرفت و به فارسی و با صدای بلند گفت: چی میگی؟داری لعنت می کنی؟
گفتم:نخیر دستم را ول کن!
💠 اما او داد میزد وبقیه مامورین را دور خودش جمع کرد.
یکدفعه به من نگاه کرد و حرف زشتی را به مولا امیرالمومنین زد.
🔴من دیگر سکوت را جایز ندانستم، یکباره کشیده محکمی به صورت او زدم .
چهار مامور به سر من ریختند و شروع به زدن کردند.
🔆 یکی از مامورین ضربه محکمی به کتف من زد که درد آن تا ماه ها مرا اذیت می کرد.
چند نفر جلو آمدند و مرا از زیر دست آنها خارج کردند و فرار کردم.
♻️اما در لحظات بررسی اعمال ماجرای درگیری در قبرستان بقیع را به من نشان دادند و گفتند:
شما خالصانه و به عشق مولا با آن مأمور درگیر شدی و کتف شما آسیب دید و برای همین #ثواب_جانبازی_در_رکاب_مولا_علی در نامه عمل شما ثبت شده است.
🔰 در این سفر کوتاه به قیامت نگاه من به شهید و شهادت تغییر کرد، علت آن هم چند ماجرا بود:
🔷یکی از معلمین و مربیان شهر ما در مسجد محل تلاش فوق العادهای داشت که بچهها را جذب میکرد.
♦️خالصانه فعالیت میکرد و در مسجدی شدن ما هم خیلی اثر داشت.
▪️ این مرد خدا یک بار که با ماشین در حرکت بود از چراغ قرمز عبور کرد و سانحه شدید رخ داد و ایشان مرحوم شد
🔶من این بنده خدا را دیدم که در میان شهدا و هم درجه آنها بود.ایشان به خاطر اعمال خوبی که در مسجد و محل داشت و رعایت دستورات دین به مقام شهدا دست یافته بود.
🔵 اما سوالی که در ذهن من بود تصادف او و عدم رعایت قانون و مرگش بود!
☘ایشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشین سکته کردم و از دنیا رفتم و سپس با ماشین مقابل برخورد کردم.
هیچ چیزی از صحنه تصادف دست من نبود...
🌾 در جایی دیگر یکی از دوستان پدرم که اوایل جنگ شهید شده بود و در گلزار شهدای شهرمان به خاک سپرده شده بود را دیدم.
🍁 اما او خیلی گرفتار بود و اصلاً در رتبه شهدا قرار نداشت.
تعجب کردم تشییع او را به یاد داشتم که در تابوت شهدا بود!
⚡️خودش گفت: من برای جهاد به جبهه نرفتم به دنبال کاسبی و خرید و فروش بودم که برای خرید جنس به مناطق مرزی رفتم که آنجا بمباران شد.
💥بدن ما با شهدای رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمنده ام و...
🌸 اما مهم ترین مطلبی که از شهدا یادم ماند مربوط به یکی از همسایگان ما بود.
🌒 خوب به یاد داشتم که در دوره دبستان آخر شب وقتی از مجلس قرآن به سمت منزل آمدیم از یک کوچه باریک و تاریک عبور کردیم.
💥از همان بچگی شیطنت داشتم، زنگ خانه مردم را می زدیم و سریع فرار می کردیم.
💥یک شب دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد راه افتادم. همان کوچه بودم که دیدم رفقای من که زودتر از کوچه رد شدن یک چسب را به زنگ یک خانه چسبانده اند، صدای زنگ قطع نمیشد.
✨ پسر صاحبخانه یکی از بسیجیان مسجد محل بود، بیرون آمد چسب را از روی زنگ جدا کرد و نگاهش به من افتاد.
❄️شنیده بود که من قبلا از این کارها کرده ام، برای همین جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت باید به پدرت بگویم چه کار می کنی!
🌿 هرچه اصرار کردم که من نبودم بی فایده بود.مرا مقابل منزل ما برد و پدرم را صدا زد.پدرم خیلی عصبانی شد و جلوی چشم همه حسابی مرا کتک زد.
🥀 این جوان بسیجی که در اینجا قضاوت اشتباهی داشت در روزهای پایانی دفاع مقدس به شهادت رسید.
🌿 این ماجرا و کتک خوردن به ناحق من در نامه اعمالم نوشته شده بود که به جوان پشت میز گفتم:
❓ چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم او در مورد من زود قضاوت کرد!
♻️جوان گفت: لازم نیست که آن شهید به اینجا بیاید.
من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهید راضی شوی.
🔆خیلی خوشحال شدم و قبول کردم.حدود یکی دو سال از گناهان اعمال من پاک شد تا جوان پشت میز گفت راضی شدی؟گفتم بله عالیه.
🔆لبته بعدا پشیمان شدم که چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاک کند..
اما باز بد نبود.
✅ همان لحظه آن شهید را دیدم و روبوسی کرد،خیلی از دیدنش خوشحال شدم.گفت: با اینکه لازم نبود اما گفتم بیایم از شما حلالیت بطلبم.
هرچند شما هم به خاطر کارهای گذشته در آن ماجرا بی تقصیر نبودی...
ادامه دارد..
📌کپی مطالب با ذکر صلوات به نیت تعجل در فرج و سلامتی ناشر و عوامل کتاب ازاد وحلال میباشد
🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت(قسمت۱۵)
🍀وقتی که مشغول به کار شدم حساب سال داشتم.
یعنی همه ساله اضافه درآمدهای خودم را مشخص میکردم و یک پنجم آن را به عنوان خمس پرداخت میکردم.
🔰با اینکه روحانیان خوبی در محل داشتیم اما یکی از دوستان گفت: یک پیرمرد روحانی در محل ما هست خمس را ایشان بده و رسیدش را بگیر.
☘ در زمینه خمس خیلی احتیاط می کردم. مراقب بودم که چیزی از قلم نیفتد.
♦️من از اواسط دهه ۷۰ مقلد رهبر مقام معظم انقلاب شدم، یادم هست آن سال خمس من به ۲۰ هزار تومان رسید.
🌿 وقتی خمس را پرداخت کردم به آن پیرمرد تاکید کردم که رسید دفتر رهبری را برایم بیاورد.
هفته بعد وقتی رسید همه را آورد.
🍃 با تعجب دیدم که رسید دفتر آیت الله ...است!
گفتم:این رسید چیه! اشتباه شده من به شما تاکید کردم مقلد رهبری هستم.
🔆 او هم گفت فرقی ندارد! با عصبانیت برخورد کردم و گفتم باید رسید دفتر رهبری را برایم بیاورید من به شما تاکید کردم که خمس من میخواهم به دفتر ایشان برسد.
🌿هفته بعد یک رسید بدون مهر برایم آورد که نفهمیدم صحیح است یا نه.
از آن سال بعد هم خمسم رامستقیم به حساب اعلام شده توسط دفتر رهبری واریز میکردم.
🔴یکی دو سال بعد خبر دار شدم پیر مرد روحانی از دنیا رفت بعدها متوجه شدم که این شخص خمس چند نفر دیگر را همینجور جابجا کرده.
♦️همین پیرمرد را دیدم اوضاع آشفته حالی داشت، در زمینه حق الناس به خیلی ها بدهکار و گرفتار بود.
❗️برخی آدم های عادی وضعیت بهتری از این شخص داشتند.
♨️ پیرمرد پیش من آمد و تقاضا کرد حلالش کنم؟ انقدر اوضاع او مشکل داشت با رضایت من چیزی تغییر نمی کرد.
♻️من هم قبول نکردم. در اینجا بود که جوان پشت میز به من گفت: این هایی که می بینی این کسانی که از شما حلالیت میطلبند یا شما از آنها حلالیت می طلبی کسانی هستند که از دنیا رفته اند .حساب آنها که هنوز در دنیا هستند مانده تا زمانی که آنها هم در بر زخ وارد شوند.
🔰دوباره در زمینه حق الناس با من صحبت کرد و گفت:
وای به حال افرادی که سالها عبادت کرده اند اما حق الناس را رعایت نکردند.
♻️ این را هم بدانیم اگر کسی در زمینه حق الناس به شما بدهکار بود و او را در دنیا ببخشید
۱۰ برابر آن در نامه عمل ثبت میشود اما اگر به برزخ کشیده شود همان مقدار خواهد بود.
♨️ اما یکی از مواردی که مردم نسبت به آن دقت کمتری دارند حق الله است می گویند دست خداست و ان شاالله خداوند میگذرد.
❎ حق الناس هم که مشخص است، اما در مورد حق النفس یعنی حق بدن ً حساسیتی بین مردم دیده نمی شود!
❗️ گویی حق بدن را هم خدا بخشیده
اما در آن لحظات وانفسا موردی را در پرونده ام دیدم که مربوط به حق و در حق النفس میشد.
💠در روزگار جوانی با رفقا و بچههای محل برای تفریح به باغ های اطراف شهر رفتیم، کسی که ما را دعوت کرده بود قلیان را آماده کرد و با یک بسته سیگار به سمت ما آمد. از سیگار نفرت داشتم آن روز با وجود کراهت برای اینکه انگشتنما نشوم سیگار را از دست آن آقا گرفتم و شروع به کشیدن کردم.
❎ حالم بد شد سرفه کردم انگار تنگی نفس داشتم بعد از آن دیگر هیچ وقت سراغ قلیان و سیگار نرفتم.
♨️این صحنه را به من نشان دادند و گفتند تو که میدانستی سیگار ضرر دارد چرا همان یک بار را کشیدی؟؟ تو حق النفس را رعایت نکردی و باید جواب بدهی!
💥 انسان های مذهبی و خوبی را میدیدم که به حق النفس اهمیت نداده بودند و آنها به خاطر سیگار قلیان به بیماری و مرگ دچار شده بودند و در آن شرایط به خاطر ضرر زدن به بدن گرفتار بودند...
ادامه دارد...
📌کپی مطالب با ذکر صلوات به نیت تعجل در فرج و سلامتی ناشر و عوامل کتاب ازاد وحلال میباشد
سلام عزیزان😍😍😍🌺🌺.
لطفا امروزهمه بیاییدعهدببندیم باامام زمانمان:
که ازکنارگناه بی تفاوت عبورنکنیم وباسکوت خودگناه راتاییدنکنیم😊.
عهدمی بندم که ازکنارگناه بی تفاوت ردنشوم و سکوت نکنم😇.
فقط برای امام زمانم😍:
لبخند😊امام زمان رابرهرچیزی ترجیح میدهم واز یه به توچه یا... دست ازامربه معروف ونهی از منکرام برنمی دارم.💪💪💪
لطفاهمگی عهدببندیدتاباهم زمینه ظهورآقارافراهم کنیم.🌸🌸🌸
یک یاعلی بگویید....💚💚💚
روی هر لبی ذکر و زمزمه ست
دعای فرج نغمه ی همه ست
دعا گوی بزم منتظران
مادر همه ی خلقت فاطمه ست
سیدی بیا یابن الحسن
اَلسلاٰمُ عَلیکَ یا بَقیة اَللّٰه فی عَرضه
یا صاحِب العَصر وَ الزَمان(عج)~
@Sangare_eshghe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسانی که برای هدایت
دیگران تلاش میکنند؛
به جای مُردن، شھید میشوند...!
-استادپناهیان
#شهید_امنیت
#شھیدمحمدمحمدی♥️
°~•♥️•~°
- باباقاسم :)📞
🌾🌷🌼🌾🌷🌼🌾🌷🌼🌾🌷🌼
#مکتب_حاج_قاسم 😍
یادتونه میگفتیم⁉️👇
#من_قــــاسم_ســـلیمانیم
سردار توی وصیتنامه خودشون میگن:
خـــداوندا
در راه تو دویدم ؛ زمینخــوردم بلندشدم
این یک نکته خیلی مــهـم واسه ماست
ینی در راه خدا ممکنه زمین بخوریم ولی
باید بلندشیم و با قدرت بیشتری ادامه
بدیم 💪
این مکتب ســــلیمانی هست
که حضرتآقا ازش صحبت کــردن...👌👌
🍃🌈| @Sangare_eshghe
#فدایت_ارباب💕✨
اقا جان دیر امدم ولی امدم
خواهش میکنم منو پس نزن
خواهش میکنم نجاتم بده
قلبی دارم ک لایغ شما نیس
ی قلب شکسته تیکه تیکه شده
ی قلب لـِـہ شده
میخوام شما درمانش کنی
من الان ب معنای واقعی تنهام
و بعد از خدا هیچ کس و ندارم،
هرجا رفتم گفتن ابا عبدالله دوای دردته
دوای دردمی ارباب
نجاتــم بده
@Sangare_eshghe
🌹مکه برای شما، فکه برای من
بال نمیخواهم
این پوتینهای کهنه هم میتوانند مرا به آسمان ببرند.🕊
@Sangare_eshghe
#چادرانہ
..
بسٺہ ام عــهد🤝
ڪہ در
راه شهــیدان🥀باشمـ...
چـــادر مشڪے مـنـ
رنگــ شـــهادٺ🖤دارد...
@Sangare_eshghe
#دِلٛبَرآنِح
میدانی؟...اصلا ب تُ کہ میرسـم
زَبـانـَم قُفل مـےشَود
چشمانــم بـہ ضَریحت گـِـره مـےخورَد
دِلـَم آرامشِ حَـرمت را خواهان است
یک زیارت نسیبـم کُـن ارباب
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (علیه السلام)
🕊🦋اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج🦋🕊
@Sangare_eshghe