علی‌میگه‌حاج‌آقا‌فکر‌کردم‌دختر‌شماست من‌از‌ناموس‌‌شما‌دفاع‌کردم‌..

اما‌خدا‌رحیمه... یکی‌علی‌رو‌پیدا‌میکنه‌و‌میبره‌بیمارستان... اما‌هیچ‌بیمارستانی‌قبولش‌نمیکنه...

دوسال‌کارای‌درمانش‌‌طول‌کشید دوسال‌با‌زجر... بیمارستان‌،خونه.. بیمارستان،خونه.. دوسال‌کار‌خانواده‌محترمشون‌‌همین‌بود..

خلاصه‌علی‌آقای‌مابعد‌دوسال‌‌ سختی‌‌و‌رنج‌.. پرکشید‌و‌رفت‌و‌به‌آرزوش‌رسید وآسمونی‌شد..

و‌او‌ثابت‌کرد‌که‌اگر‌بخواهی در‌خیابان‌های‌تهران‌هم میتوانی‌شهید‌شوی..!

اسمشونم‌ #شهید‌علی‌خلیلی که‌امروز‌تولدشونِ طرح‌رفاقت‌بریزیم‌باهاشون‌ دست‌مون‌بگیرن.. بلکه‌ماهم‌برسیم‌به‌این‌‌قافله‌..

رفیق‌اگر‌بهت‌بگم‌رفت‌تا‌ما‌راهشو‌ادامه‌بدیم باور‌میکنی..؟. دست‌از‌گناها‌ولذت‌های‌خودمون‌‌برداریم باورمیکنی..؟. رفت‌تا‌یکم‌‌به‌خودمون‌‌بیایم‌.. تا‌کی‌میخوایم‌به‌همین‌وضعیت‌ادامه‌بدیم..؟

شادی‌روحشون‌صلوات..

رنگ‌و‌بوی‌محبوب‌داشته‌باشی‌ مرگت‌هم‌مثل‌آقات‌میشه‌.. قشنگه..!؟

دو‌روز‌بود‌معده‌درد‌شدیدی‌گرفته‌بود... یه‌روز‌تو‌حجره‌دیدیم‌نشسته‌داره‌گریه‌میکنه گفتم‌علی‌چیه؟!‌چته؟! چرا‌آبغوره‌میگیری؟! درد‌معدت‌اذیتت‌کرده‌گریه‌می‌کنی؟! گفت:‌این‌دوسه‌روز‌دل‌درد‌گرفتم‌گریه‌ام برای‌این‌نیست.. برای‌آقام‌امام‌حسین‌(ع)گریه‌میکنم قربون‌آقام‌برم‌به‌خاک‌افتاده‌بود‌به خودش‌می‌پیچید...

خلاصه‌اینکه‌بالاخره‌... یکی‌قبول‌میکنه‌و‌... عمل‌میشه... زنده‌میمونه

یازهرا(س)...