eitaa logo
سربازان سیدعلی‌خامنه‌ای🇮🇷
282 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
72 فایل
تبادلات‌لیستی‌خورشیدولایت♻️ eitaa.com/joinchat/1256063350C2638468667 پویش صلوات♻️ https://eitaa.com/joinchat/1648099642Ce44146f4cf کانال سربازان سیدعلی‌♻️ eitaa.com/joinchat/2239103046Cd559387bf0 گروه 👇 https://eitaa.com/joinchat/3808429138C5d6ff799c4
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سربازان سیدعلی‌خامنه‌ای🇮🇷
#دختر_شینا #رمان #قسمت_سیزدهم خدیجه دلداری اش داده بود و گفته بود: «ناراحت نباش. این مسائل طبیعی ست
بدون اینکه حرفی بزنم، ساک را گرفتم و دویدم طرف یکی از اتاق های زیرزمین. دنبالم آمد و صدایم کرد. ایستادم. دم در اتاق کاغذی از جیبش درآورد و گفت: «قدم! تو را به خدا از من فرار نکن. ببین این برگة مرخصی ام است. به خاطر تو از پایگاه مرخصی گرفتم. آمده ام فقط تو را ببینم.» به کاغذ نگاه کردم؛ اما چون سواد خواندن و نوشتن نداشتم، چیزی از آن سر درنیاوردم. انگار صمد هم فهمیده بود، گفت: «مرخصی ام است. یک روز بود، ببین یک را کرده ام دو. تا یک روز بیشتر بمانم و تو را ببینم. خدا کند کسی نفهمد. اگر بفهمند برگة مرخصی ام را دست کاری کرده ام، پدرم را درمی آورند.» می ترسیدم در این فاصله کسی بیاید و ببیند ما داریم با هم حرف می زنیم. چیزی نگفتم و رفتم توی اتاق. نمی دانم چرا نیامد تو. از همان جلوی در گفت: «پس لااقل تکلیف مرا مشخص کن. اگر دوستم نداری، بگو یک فکری به حال خودم بکنم.» هم جوابی برای گفتن نداشتم. آن اتاق دری داشت که به اتاقی دیگر باز می شد. رفتم آن یکی اتاق. صمد هم بدون خداحافظی رفت. ساک دستم بود. رفتم و گوشه ای نشستم و آن را باز کردم. چند تا بلوز و دامن و روسری برایم خریده بود. از سلیقه اش خوشم آمد. نمی دانم چطور شد که یک دفعه دلم گرفت. لباس ها را جمع کردم و ریختم توی ساک و زیپش را بستم و دویدم توی حیاط. صمد نبود، رفته بود. فردایش نیامد. پس فردا و روزهای بعد هم نیامد. کم کم داشتم نگرانش می شدم. به هیچ کس نمی توانستم راز دلم را بگویم. خجالت می کشیدم از مادرم بپرسم خبری از صمد دارد یا نه. یک روز که سرِ چشمه رفته بودم، از زن ها شنیدم پایگاه آماده باش است و به هیچ سربازی مرخصی نمی دهند. پدرم در خانه از تظاهرات ضد شاه حرف می زد و اینکه در اغلب شهرها حکومت نظامی شده و مردم شعارهای ضد حکومت و ضد شاه سر می دهند؛ اما روستای ما امن و امان بود و مردم به زندگی آرام خود مشغول بودند. یک ماه از آخرین باری که صمد را دیده بودم، می گذشت. آن روز خدیجه و برادرم خانة ما بودند، نشسته بودیم روی ایوان. مثل تمام خانه های روستایی، درِ حیاط ما هم جز شب ها، همیشه باز بود. شنیدم یک نفر از پشت در صدا می زند: «یاالله... یاالله...» صمد بود. برای اولین بار از شنیدن صدایش حال دیگری بهم دست داد. قلبم به تپش افتاد. برادرم، ایمان، دوید جلوی در و بعد از سلام و احوال پرسی تعارفش کرد بیاید تو. صمد تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و سلام داد. حس کردم صورتم دارد آتش می گیرد. انگار دو تا کفگیر داغ گذاشته بودند روی گونه هایم. سرم را پایین انداختم و رفتم توی اتاق. خدیجه تعارف کرد صمد بیاید تو .
امام کاظم علیه السلام : خداوند هر روز جمعه هزار نفخه رحمت به بعضی از بندگانش‌ ،ارزانی می دارد، هر کس‌در عصر جمعه صد‌بار سوره قدر را بخواند‌ از این هزار رحمت بهرمند می شود. ❤️صد مرتبه سوره قدر را تا قبل از اذان مغرب بخوانید و ثوابش را هدیه کنید به امام زمان علیه السلام 📚امالی صدوق ، ص۶۰۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️چقدر خوبه در هیاهوی دنیای پر از ناملایمات و بلایا در خیمه ای امن و امان با عزمی جزم و راسخ مشغول زندگی و در خدمت مولایمان باشیم. به نظر شما میشه همچین چیزی اصلا ؟ یا خیر نیاز نیست به این پرسش و شما خیلی وقته خود در این خیمه هستین و هشیار و بیدار فعال و پر کار سلامت و قبراق و مراقب همه چیز ❓ اگر چنین است زهی سعادت گوارای وجودتان باد . در این صورت یادمان نرود مراقب باید بود از این جمع جدا نشویم ولو با هر توجيه و بهانه ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Mehdi-Abedi-Har-Jome (2).mp3
3.6M
أَینَ‌صاحبنـــــا ..!؟ أَینَ‌دلیلنـــــا ...!؟ أَینَ‌برهاننـــــا ..!؟ أَینَ‌‌امامنـــــا ...!؟ پـــــس کدوم جمعـــــه‌میای‌، امام جمعـــــمون‌میشی ...💔 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫برای امام زمانم چه کنم؟💫 چقدر عج به شیعه ها گفته برام دعا کنید به علامه مجلسی گفته به علامه بحرالعلوم گفته در توقیع فرج نوشت دعا کنید برای فرج ای به فدای تو سیدی و مولای 💫💫💫💫💫