eitaa logo
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
2هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
8 فایل
-بِنام نامی اللّٰھ- ٺاسیس⇦¹⁴⁰⁰.².⁴ •• -خدِایــا!ماࢪا‌ ازکسانۍقراࢪدھ کہ‌ شیوھ ھشان آࢪام‌ گࢪفٺن‌ بہ‌ دࢪگاھ‌ٺوستـــ...! •• -پشٺ‌جبھہ‌‌‌: @Sardaranbieddao #اوَلیـــن‌ڪانـٰـال‌رسـ‌مـی‌سࢪداࢪاݩ‌بـےادعا🎬 بمونی توے‌ اکیپمون قشنگترھ!
مشاهده در ایتا
دانلود
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
سلام به دوست خوبمون وتشکر از محبتشون🌸 به نظرشون احترام میزاریم واز امروز 4پارت از رمان تنها میان داعش در کانال بار گذاری خواهد شد 🌸🍃
•|🕊... آدم‌ڪہ‌عاشق‌میشودفڪر‌خطر‌نیست! در‌عاشقے‌‌اصلاضررمد‌نظر‌نیست... دربدری‌دارد‌بہ‌دنبال‌خودش‌عشق! عاشق‌نبوده‌آنڪس‌ڪہ‌دربدر‌نیست:) ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
یڪ‌روزسردارسلیمانـے‌بـھ شھـیدجھـادگفت : جھـاد، من‌درتویڪ‌عمـٰادمغنیہ‌جدیدمۍبینم جھـٰادشھـیدشد ؛ شبیـھ‌عمـٰاد💔. . . (: 🍃 •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••📽🌿•• جانا! بعدرفتنت جان‌ماراباخود‌بردی(:🕊 ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
عکس خود گویای نهفته است...💔 ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
"قسمت یازدهم"🌱 «#تنها‌میان‌داعش» صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونه های من هم از خجال
"قسمت دوازدهم"🌱 «» بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خنده های امشبش را یکجا فهمیدم که دلم لرزید. دیگر صحبتهای عمو و شیرین زبانیهای زن عمو را در هاله ای از هیجان میشنیدم که تصویر نگاه عاشقانه حیدر لحظه ای از برابر چشمانم کنار نمیرفت. حالا میفهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانه ای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت. خواستگاری عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم. در خلوتی که پیش آمده بود، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتی تر از همیشه همچنان سرش پایین است. انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت میکشید و دستان مردانه اش به نرمی میلرزید. موهای مشکی و کوتاهش هنوز از خیسی شربت میدرخشید و پیراهن خیس و سپیدش به شانه اش چسبیده بود که بی اختیار خنده ام گرفت. خنده ام را هرچند زیرلب بود، اما شنید که سرش را بلند کرد و با مهربانی به رویم لبخند زد. دیگر از راز دلش خبر داشتم که تا نگاهم کرد از خجالت سر به زیر انداختم. تا لحظاتی پیش او برایم همان برادر بزرگتر بود و حالا میدیدم در برابر خواهر کوچکترش دست و پایش را گم کرده و عاشق شده است. اصلاً نمیدانستم این تحول عاشقانه را چگونه تعبیر کنم که با لحن گرم و گیرایش صدایم زد :»دخترعمو!« سرم را بالا آوردم و در برابر چشمان گرم و نگاه گیراترش، زبانم بند آمد و او بی هیچ مقدمه ای آغاز کرد :»چند روز بود بابا سراغ اون نامرد رو میگرفت و من نمیخواستم چیزی بگم
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
یوسف از جرم زلیخا مدتی زندان برفت مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است
پنجشنبه است ... و عطر خواستنت دوباره ڪَيج ميڪند ثانيه‌هاےبيقرار را ... تو ڪجاے جهان منی، اے نزديڪ ترين دور! ڪه من سالهاست ... را به انتظار نشسته‌‌ام وسهم‌چشمانم هميشه‌بی‌خبرےست... العزیز
Hamed Zamani_MaBordeim.mp3
11.09M
🎼ما بردیم 🎤حامد زمانی ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
انا لله و انا الیه راجعون ⭕️مادر شهید مدافع حرم، شهید هادی ذوالفقاری امروز صبح به دیدار حق شتافت و به فرزند شهیدش ملحق شد. 🔻شادی روح آن مرحومه صلوات و فاتحه‌ای قرائت بفرمایید. ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛