eitaa logo
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
2.1هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
8 فایل
-بِنام نامی اللّٰھ- ٺاسیس⇦¹⁴⁰⁰.².⁴ •• -خدِایــا!ماࢪا‌ ازکسانۍقراࢪدھ کہ‌ شیوھ ھشان آࢪام‌ گࢪفٺن‌ بہ‌ دࢪگاھ‌ٺوستـــ...! •• -پشٺ‌جبھہ‌‌‌: @Sardaranbieddao #اوَلیـــن‌ڪانـٰـال‌رسـ‌مـی‌سࢪداࢪاݩ‌بـےادعا🎬 بمونی توے‌ اکیپمون قشنگترھ!
مشاهده در ایتا
دانلود
چہ‌خوبہ‌وقتی‌انسان‌از‌همہ‌جا‌فریب‌خورده‌‌ برگرده‌و‌جبران‌ڪنہ‌این‌همہ‌راه‌اومدیم‌بقیه راه‌رو‌هم‌بریم‌هر‌چه‌‌بادا‌باد . . . •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
باسلام وعرض ادب تصمیم داریم هرروز چند پارت از کتاب "تنها میان داعش" را در کانال سرداران بی ادعا قرار بدیم، با ما همراه باشید🌻 ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
یکی جان فدا کرد و یکی آبرو ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
یکی جان فدا کرد و یکی آبرو #به_نیت_حاج_قاسم #مرد_میدان ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
ضمن تسلیت و دل آرامی برای جانباختگان پرواز اوکراین ، ولی برای من امروز سالگرد ازخودگذشتگی مَردیست که جلوی دوربین ایستاد و کار نکرده را گردن گرفت. زاده شادی روح تمام درگذشتگان،شهدا،امام شهدا،شهدای هواپیمای اوکراینی و شهدای تشییع حاج قاسم در استان کرمان فاتحه و صلوات را قرائت بفرمائید
! 🌷یکی از رزمنده‌ها می‌گفت: رضا در جبهه، قوطی کنسروها را جمع می‌کرد و به دم گربه‌ها می‌بست و در کوه رها می‌کرد و می‌گفت: سنگر بگیرید. وقتی گربه‌ها می‌دویدند، صدای قوطی‌ها در کوه می‌پیچید و دشمن فکر می‌کرد رزمنده‌های ایرانی هستند. کوه‌ها را به رگبار می‌بستند و زمانی که به رضا می‌گفتیم چرا این کارها را انجام می‌دهی، می‌گفت: برای این‌که مهمات آن‌ها هدر برود. 🌹خاطره ای به یاد عارف ۱۲ ساله، شهید رضا پناهی، ستاره درخشان کلاس اول راهنمایی که عظمت روحی او به تنهایی می‌تواند عالمی را روشن کند. راوی: مادر گرامی شهید 📚 کتاب "عارف ۱۲ ساله" منبع: پایگاه خبری - تحليلی مشرق نيوز •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
تازه نامزد کرده بود اومد پیش فرماندش گفت: حاجی اجازمو بده برم سوریه ... گفت: میزارم ولی الان نه .. گفت: دارم زمین گیر میشم،بزار برم .. میترسید عشق به خانومش، باعث بشه نره برای دفاع از حرم ... شهید ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
باسلام وعرض ادب تصمیم داریم هرروز چند پارت از کتاب "تنها میان داعش" را در کانال سرداران بی ادعا
"قسمت‌اول" «» وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانه ای بود که هر چشمی را نوازش میداد. خورشید پس از یک روز آتش بازی در این روزهای گرم آخر بهار، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه میکشید. دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را میدیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخلها رد میشد، عطر عشق او را در هوا رها میکرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم میکرد! دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خندههای شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت میگذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگی‌ام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا در آمد. همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر میدانستم اوست که خانه قلبم را دق الباب میکند و بیآنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :»بله؟« با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم میکردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :»الو... . 🌱
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
💔 خون است به دل هامان ... #حاج_قاسم ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
مرد میـدان بودی و خارج ز میـدان کشتنت ...🥀 💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
AUD-20211226-WA0051.mp3
6.76M
🎼شهیدا را میارند.... 🎤میثم مطیعی ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
"قسمت‌اول" «#تنها‌میان‌داعش» وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانه ای بود که هر چشمی را
"قسمت دوم"🌱 «» «هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطه ای خیره ماند، خودم را جمع کردم و اینبار با صدایی محکم پرسیدم :»بله؟ تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار میکند :»الو... الو... از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :منو میشناسی؟؟؟« ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردد پاسخ دادم :»نه!« و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :»مگه تو نرجس نیستی؟؟؟« از اینکه اسمم را میدانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :»بله، من نرجسم، اما شما رو نمیشناسم!« که صدایش از آسمانخراش خشونت به زیر آمد و با خنده ای نمکین نجوا کرد :»ولی من که تو رو خیلی خوب میشناسم عزیزم! « و دوباره همان خنده های شیرینش گوشم را پُر کرد. دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدنمان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من به شدت مهارت داشت. چشمانم را نمیدید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :»از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!« با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :»اما بعد گول خوردی!« و فرصت نداد از رکب عاشقانه ای که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :»من همیشه تو رو گول میزنم! همون روز اولم گولت زدم که ادامه دارد ...
🔴🔴خبر مهم🔴🔴 🔶بالأخره با پیگیری های مردم انقلابی و مجموعه های انقلابی مستند ۷۲ ساعت مجوز پخش را از صداوسیما گرفت. 🔸مستند ۷۲ساعت روایتی از سه روز پایانی زندگی است. 🔸این مستند امشب ١٨ دی ماه ساعت ۱۹:۱۵ از شبکه سه سیما پخش خواهد شد این پیام رو تا جایی که میتونید منتشر کنید تا هیچ کسی این مستند امنیتی رو از دست نده مطمئن باشید بعد از دیدن این مستند به خیلی از حقایق پی خواهید برد... ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیباترین کلمه در جهان.... ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛