eitaa logo
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
2.1هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
8 فایل
-بِنام نامی اللّٰھ- ٺاسیس⇦¹⁴⁰⁰.².⁴ •• -خدِایــا!ماࢪا‌ ازکسانۍقراࢪدھ کہ‌ شیوھ ھشان آࢪام‌ گࢪفٺن‌ بہ‌ دࢪگاھ‌ٺوستـــ...! •• -پشٺ‌جبھہ‌‌‌: @Sardaranbieddao #اوَلیـــن‌ڪانـٰـال‌رسـ‌مـی‌سࢪداࢪاݩ‌بـےادعا🎬 بمونی توے‌ اکیپمون قشنگترھ!
مشاهده در ایتا
دانلود
•|بِسمِ‌اللھِ‌‌الذۍخَݪق‌الْمَھد؎💛•.
در لغتنامہ قلبم صبح مترادف دلتنگۍاست مولاۍ عزیز و غریبم بیا و با دستهاۍ گره گشاۍ خودت... معناۍ صبح هایم را عوض کن... اۍ غریب ترین دلتنگ عالم اللهم عجل الولیک الفرج ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
از قولِ منه خسته به ارباب بگویید؛ جز عشقِ تو عشقی.. به دلم جاشدنی نیست:)!❤️ •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
میدانی دلتنگی چیست..؟ دلتنگی آن است که جسمت نتواند به آن جایی برود که جانت به آنجا میرود :)) 💔 •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
"قسمت دهم"🌱 «#تنها‌میان‌داعش» اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست
"قسمت یازدهم"🌱 «» صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونه های من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را به خوبی حس میکردم. زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بینهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه میدرخشید و همچنان سر به زیر میخندید. انگار همه تلخیهای این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت میخندید. چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم. زنعمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند. حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لبهایش که با چشمانش میخندید. واقعاً نمیفهمیدم چه خبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :»نرجس جان! ما چند روزی میشه میخوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمیکنه. میگه الان وقتش نیس. اما حالا من این شربت رو به فال نیک میگیرم و این روزهای خوب ماه رجب و تولد امیرالمؤمنین علیه السلام رو از دست نمیدم!« حرفهای عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاهمان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم. هنوز عمو چیزی نگفته
•و‌داغ‌نبـــودت •انگار‌اصلا‌قصــد‌ســرد‌شدن‌ندارد:)💔 دلتنگتیم 🥀 ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
سلام به دوست خوبمون وتشکر از محبتشون🌸 به نظرشون احترام میزاریم واز امروز 4پارت از رمان تنها میان داعش در کانال بار گذاری خواهد شد 🌸🍃
•|🕊... آدم‌ڪہ‌عاشق‌میشودفڪر‌خطر‌نیست! در‌عاشقے‌‌اصلاضررمد‌نظر‌نیست... دربدری‌دارد‌بہ‌دنبال‌خودش‌عشق! عاشق‌نبوده‌آنڪس‌ڪہ‌دربدر‌نیست:) ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
یڪ‌روزسردارسلیمانـے‌بـھ شھـیدجھـادگفت : جھـاد، من‌درتویڪ‌عمـٰادمغنیہ‌جدیدمۍبینم جھـٰادشھـیدشد ؛ شبیـھ‌عمـٰاد💔. . . (: 🍃 •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••📽🌿•• جانا! بعدرفتنت جان‌ماراباخود‌بردی(:🕊 ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛