فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به گل بانوهای سرزمینم ❤️
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
4.mp3
8.75M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
تو قلبم خود خدا میدونه چه خبره
قانون دلم اینه هر روز ، روز مادره
زهرا مادرمه 👏❤️
🎤 محمود کریمی
#میلاد_حضرت_زهرا (س)
#روز_مادر
مولودی
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
❴اگر یاد خـداوند که نقطـهیِ اصلیِ
هِرم آفرینـش است آرامـش بخش نباشـد، مطمـئن باش مخلوقات او آرامـش بخش نخواهـند بود؛
دنـبال او باش و آنقـدر سرگردان نباش..!❵
+آیتاللهطباطبایی🌱
•🕊⃟🌸
🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
فـٰاشبگویم،
هیچڪسجزآنکہدلبہخداسپردهاَست
رسمِدوستداشتننمےداند...✨🔐!'
+شھیدآوینۍِ...🌿!'
•🕊⃟🌸
🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
#شهیدانه
خوابی که مادر بزرگ
#شهید_جهاد_مغنیه
در مورد #شهید دید
دو هفته بعد از #شهادت_جهاد، خواب دیدم آمده پیشم، مثل زمانی که هنوز زنده بود و به من سر میزد و میآمد پیشم. گفتم: جهاد، عزیز دلم، چرا اینقدر دیر آمدی؟ خیلی منتظرت بودم. جهاد گفت: بازرسیها طول کشید، برای همین دیر آمدم. در عالم خواب یادم نبود #شهید شده، فکر کردم بازرسی های سوریه را می گوید. گفتم: مگر تو از بازرسی رد می شوی؟
گفت: آره، بیشتر از همه سر بازرسی نماز ایستادم. با تعجب گفتم بازرسی چی؟ گفت: بازرسی نماز. و ادامه داد، بیشتر از همه چیز از #نماز صبح سؤال می شود. نماز صبح. تازه یادم آمد جهادم #شهید شده. پرسیدم: حساب قبر چی؟ گفت: #شهدا حساب قبر ندارند. حسابی در کار نیست. ما هم الان کارمان تمام شد و راه افتادیم...
#شهید_جهاد_مغنیه
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
『سردِارانبـےادعــٰا』
قسمت چهلم🌱 « تنها میان داعش» در تاریکی هنگام سحر، گنبد سفید مقام مثل ماه میدرخشید که چلچراغ اش
قسمت چهل و یکم🌱
« تنها میان داعش»
سپس نفس بلندی کشید و زمزمه کرد :»پس درست حس
کردم!« منظورش را نفهمیدم و خودش با لحنی لبریز غم
ادامه داد :»از صدای اذان که بیدار شدم حس کردم حالت
خوب نیس، برای همین زنگ زدم.« دل حیدر در سینه
من میتپید و به روشنی احساسم را میفهمید و من هم
میخواستم با همین دست لرزانم باری از دلش بردارم که
همه غمهایم را پشت یک عاشقانه پنهان کردم :»حالم
خوبه، فقط دلم برای تو تنگ شده!« به گمانم دردهای
مانده بر دلش با گریه سبک نمیشد که به تلخی خندید
و پاسخ داد :»دل من که دیگه سر به کوه و بیابون
گذاشته!« اشکی که تا زیر چانه ام رسیده بود پاک کردم و
با همین چانه ای که هنوز از ترس میلرزید، پرسیدم
:»حیدر کِی میای؟« آهی کشید که از حرارتش سوختم و کلماتی که آتشم زد :»اگه به من باشه، همین الان! از
دیروز که حکم جهاد اومده مردم دارن ثبت نام میکنن،
نمیدونم عملیات کِی شروع میشه.« و من میترسیدم تا
آغاز عملیات کابوسم تعبیر شود که صحنه سر بریده حیدر
از مقابل چشمانم کنار نمیرفت.
در انتظار آغاز عملیات ۳0 روز گذشت و خبری جز
خمپاره های داعش نبود که هرازگاهی اطراف شهر را می
کوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال
شهر بود و رگبار گلوله های داعش را به وضوح میشنیدیم.
دیگر حیدر هم کمتر تماس میگرفت که درگیر آموزش
های نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن
محاصره و دیدار دوباره اش دلخوش بودم. تا اولین افطار
ماه رمضان چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه
نمانده است.
یکی از دوستان خدا بهش دوقلو پسر داده🌷
اسمشون رو گذاشته قاسم و ابومهدی...
🔺"بکشید ما را ملت ما بیدار تر میشود"
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
همسر شہید گفت :
خوابشرادیدمازشپرسیدم
راستہڪہمیگنموقعشهادت،
امامحسین﴿؏﴾میادڪنارشهید ؟
شهید :
وقتےتیرخوردم…
قبلازاینڪہروےزمینبيافتم
امامحسین﴿؏﴾منوگرفت...🕊
شہیدمحمدتقے ارغوانی
•🕊⃟🌸
🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
مادرانی هستن که #خـاورمیانه رو، رو دستاشون میچرخونن!
آنها یك خانم #خانه_دار هستند
آنها #قاسم_سلیمانی ها در خـانه تربیـت ڪرده اند!
شادی روح مادر شهید عزیزمون صلوات
اللهم صلی علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛