「#شهیدانه」
.
به تعلقات دنیایی بیاعتنا باشیم که
همه رفتنی هستند و آنچه ماندنیست
آن چیزیست که برای خدا باشد!
همیشه مراقبت از خویش را داشته باشیم
که مهمترین عامل برای صعود به سوی او
مراقبت از خویشتن است!
#شهیداحمدمفید
•🕊⃟🌸
🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
جدی گرفته ایم دنیایی را و شوخی گرفته ایم قیامت را؛کاش قبل از اینکه بیدارمان کنند،بیدار شویم!
شهید حسین معز غلامی
•🕊⃟🌸
🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
2737033.mp3
7.59M
🎧 تا چشمم به گل ها افتاد (روضه حضرت زینب سلام الله علیها )
#روضه
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#شهادت_حضرت_زینب_(س)
🖤شهادت مظلومانه ی،اسوه ی صبر،خواهر مهربان و دلسوز اقا امام حسین(علیه سلام) تسلیت باد🥀
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
🌄 شرکت کنندگان در اعتکاف بیش از گذشته است با اینکه به دلیل محدودیتهای کرونایی بسیاری امکان حضور نیافتند؛
اکثر معتکفین هم از جوانان و نوجانان هستند!
با دیدن همین صحنه ها به آینده امیدوار هستم...
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
یکی هـم بـود
که بـرای بـرادرش
هـم خـواهـر بـود
هـم بـرادر ...
هـم مـادر ...
امان از دل زینب(س)
•🕊⃟🌸
🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
『سردِارانبـےادعــٰا』
یکی هـم بـود که بـرای بـرادرش هـم خـواهـر بـود هـم بـرادر ... هـم مـادر ... امان از دل زینب(س) •
هر چه سپاه بی سر شد
زینب(س) ، سردارتر ...
『سردِارانبـےادعــٰا』
یکی هـم بـود که بـرای بـرادرش هـم خـواهـر بـود هـم بـرادر ... هـم مـادر ... امان از دل زینب(س) •
هر وقــت ســیــلــے خــوردے بــگــو (یــا زهرا)
هر وقــت دســتــت رو بــســتــنــد بــگــو (یــاعــلــیــ)
هر وقــت بــے یــاور شــدے بــگــو (یــا حــســنــ)
هر وقــت آب خــوردے بــگــو (یــاحــســیــنــ)
امــا اگــر تــشــنــه شــدے ، آب نــخــوردے ،
دســتــتــو بــســتــنــد ، بــے یــاور شــدے ،
ســیــلــے خــوردے
بــگــو (امــان از دل زیــنــبــ)😔
『سردِارانبـےادعــٰا』
قسمت هشتاد و نهم🌱 «تنها میان داعش» دیگر به یک قدمی ام رسیده بود، بوی تعفن لباسش حالم را به هم زد
قسمت نود🌱
«تنها میان داعش»
چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، سر بریده حیدر را
میدیدم که دستم روی ضامن لرزید و فریاد عدنان پلکم
را پاره کرد. خودش را روی زمین میکشید و با چشمانی
که از عصبانیت آتش گرفته بود، داد و بیداد میکرد :»برو
اون پشت! زود باش!« دوباره اسلحه را به سمتم گرفته
بود، فرصت انفجار نارنجک از دستم رفته و نمیفهمیدم
چه شده که اینهمه وحشت کرده است. از شدت خونریزی
جانش تمام شده و حتی نمیتوانست چند قدم مانده
خودش را به سمتم بکشد که با تهدیدِ اسلحه سرم فریاد
زد :»برو پشت اون بشکه ها! نمیخوام تو رو با این بی پدرها تقسیم کنم!« قدمهایم قوت نداشت، دیوارهای
سیمانی خانه هر لحظه از موج انفجار میلرزید، همهمه ای را از بیرون خانه میشنیدم و از حرف تقسیم غنائم میفهمیدم داعشیها به خانه نزدیک میشوند و عدنان این
دختر زیبای شیعه را تنها برای خود میخواهد. نارنجک را
با هر دو دستم پنهان کرده بودم و عدنان امانم نمیداد که
گلنگدن را کشید و نعره زد :»میری یا بزنم؟« و دیوار کنار
سرم را با گلوله ای کوبید که از ترس خودم را روی زمین
انداختم و او همچنان وحشیانه تهدیدم میکرد تا پنهان
شوم. کنج اتاق چند بشکه خالی آب بود و باید فرار میکردم که بدن لرزانم را روی زمین میکشیدم تا پشت
بشکه ها رسیدم و هنوز کامل مخفی نشده، صدای باز
شدن در را شنیدم. ساکم هنوز کنار دیوار مانده و میترسیدم از همان ساک به حضورم پی ببرند و اگر چنین
میشد، فقط این نارنجک میتوانست نجاتم دهد.
یک انسان میتواند به جایی برسد که تمام وجودش مانند یک رسانه در راه تبلیغ جبهه حق هزینه شود و جهاد تبیین را کلید بزند؛
کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود، یعنی همین.
•🕊⃟🌸
🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
•💜⃟☔⊱•
#تلنگر
بچہهاتون رواز خدانترسونین !
آدمهـا اگراز چیزۍبترسن ،
نمۍتونـن اونـودوست داشتہباشن . .
اونارو ازدورۍ خدابترسونین . !
نہاز خودِخـدا (:
•🕊⃟🌸
🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂