فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلااااام رفقـا😎✋
سࢪبازا خط امام جمع شن کهـ فࢪمان از بالـا آمده😉✌️
میدونے بیانیہ گام دوم انقلـاب چیہ🤔؟
اسمش به گوشت خوردہ ولی وقت نمیکنے بخونیی😩؟
اشڪالے ندارہ رفیق فࢪمانده دستور داره به شما جوانان جنگ نࢪم این اطلاعیہ بࢪسونیم😎📚
با ما همࢪاه باشید...
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
12.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌یـڪ :ثبـات امنیت و حفظ تمامیت اࢪضے...🇮🇷
#بیانیه_گام_دوم_انقلاب✌️🏻
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
『سردِارانبـےادعــٰا』
خـوشبـھحـالهـرکسـےکـھ شهیـدشـدھ..🥀 بـراےظہـورت✨ #یاایهاالعزیز #السلام_علیک_یا_قائمآلمحمد ✋ ┏
زندگی خواب خوشی است
که تا تو نیایی #تعبیر نشود...💔
اللهمعجللولیکالفرج
عمّارها
یکی از بی سیم های تکفیریها افتاد دست ما. سریع بیسیم را برداشتم. میخواستم بد و بیراه بگویم. عمار آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن!
گفتم پس چی بگم به اینا؟!
گفت بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلولههایی که شما به سمت ما میزنید باید وسط اسرائیل فرود میاومد...
سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما میجنگید؟
گفت: به اونها بگو ما همونهایی هستیم که صهیونیستها رو از لبنان بیرون کردیم. ما همونهایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم. ما لشکری هستیم از لشکر رسولالله... هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیستها و آزادی قبله اول مسلمونها، مسجدالاقصی است... بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان!
بعد از ظهر همان روز ۱۲نفر از تکفیریها تسلیم ما شدند. میگفتند از شما در ذهن ما یک کافر ساختهاند."
📚کتاب عمار حلب
زندگینامه شهید محمدحسین محمدخانی
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
『سردِارانبـےادعــٰا』
قسمت نودو یکم🌱 «تنها میان داعش» با یک دست نارنجک و با دست دیگر دهانم را محکم گرفته بودم تا صدای
قسمت نود و دوم🌱
«تنها میان داعش»
حالا در این اتاق سیمانی من با جنازه بی سر عدنان تنها بودم که
چشمانم از وحشت خشکشان زده و حس میکردم
بشکه ها از تکانهای بدنم به لرزه افتاده اند. رگبار گلوله
همچنان در گوشم بود و چشمم به عدنانی که دیگر به
دوزخ رفته و هنوز بوی تعفنش مشامم را میزد. جرأت
نمیکردم از پشت این بشکه ها بیرون بیایم و دیگر وحشت
عدنان به دلم نبود که از تصور بریدن سر حیدرم آتش
گرفتم و ضجه ام سقف این سیاه چال را شکافت. دلم در
آتش دلتنگی حیدر پَرپَر میزد و پس از هشتاد روز فراق
دیگر از چشمانم به جای اشک، خون میبارید. میدانستم
این آتشِ نیروهای خودی بر سنگرهای داعش است و
نمیترسیدم این خانه را هم به نام داعش بکوبند و جانم
را بگیرند که با داغ اینهمه عزیز دیگر زندگی برایم ارزش نداشت. موبایل خاموش شده، حساب ساعت و زمان از
دستم رفته و تنها از گرمای هوا میفهمیدم نزدیک ظهر
شده و میترسیدم از جایم تکان بخورم مبادا دوباره اسیر
شیطانی داعشی شوم. پشت بشکه ها سرم را روی زانو
گذاشته، خاطرات حیدر از خیالم رد میشد و عطش
عشقش با اشکم فروکش نمیکرد که هر لحظه تشنه تر
میشدم. شیشه آب و نان خشک در ساکم بود و اینها
باید قسمت حیدرم میشد که در این تنگنای تشنگی و
گرسنگی چیزی از گلویم پایین نمیرفت و فقط از درد
دلتنگی زار میزدم. دیگر گرمای هوا در این دخمه نفسم
را گرفته و وحشت این جسد نجس قاتل جانم شده بود
که هیاهویی از بیرون به گوشم رسید و از ترس تعرض
داعشیها دوباره انگشتم سمت ضامن رفت
"این جوانانما، به راههاۍ آسمان
آشناترند تا به راههاۍ زمین🌱"
_شھیدآوینی
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
Γ📲🍃••
#استوری| #پروفایل| #خام
.
.
بنویسیــددرتاریخماغم
حاجقاســــــــم
برایماݩتمومنشدنےاسٺ"♥️🌱"
.
.
••حاجقاســـمما🍂
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
#سلام_امام_زمانم❤️
🌼سلام بر تو
ای مولایی که هرکس تو را یافت
به تمام خیر و خوبی ها رسیده.
🌼سلام بر تو
و بر روزی که با آمدنت،
زمین از خیر و خوبی لبریز خواهد شد.
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛