eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
45 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹در یکی از مدارس محله‌ی فقیرنشین قم تدریس داشتم. دانش آموزی به بیماری پوستی سختی مبتلا شده بود. خانواده اش در حد استطاعت مالی شان چندبار او را نزد پزشک بردند ولی بی فایده بود. از اینکه نمی توانستم کمکش کنم، متأثر بودم. 🌹چندی بعد برای دیدار با بستگانم به بجنورد رفتم و روزی همراه خانواده به روستا رفتیم تا از آب معدنی آنجا استفاده کنیم. به یاد دانش آموز بیمارم افتادم. خدا را در نظر آوردم و بطری را از آب پر کردم و از شافی بزرگ خواستم که شفا را در آن آب قرار دهد. 🌹بعد از مراجعت به قم، آب را به منزل شاگرد بیمارم بردم و قضیه را برایشان گفتم. آنها نیز با اعتقاد کامل سه بار بدن بیمار را با آن شستشو دادند. پس از چندی هیچ نشانی از بیماری در او نبود. "شهید حسینعلی کماسی" ✍ راوی : همرزم از نقل شهید 📝 🇮🇷 ✊️ @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏انقلاب اسلامی، انقلاب زنان است. زنانی از جنس مادران شهدا... ✍حاج حیدر @Sedaye_Enghelab
‏زن پر افتخار ایرانی، مادر حاج قاسم سلیمانی ✍سیده کاف @Sedaye_Enghelab
🌹همیشه نمازهای شبش را با گریه می‌خواند. در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را می‌خواند. هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود. همیشه با وضو بود. به من هم می‌گفت داری دستت را می‌شوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش. آب وضویش را خشک نمی‌کرد. در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود. حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو می‌زدند نه نمی‌گفت. گاهی اوقات نمی‌گذاشت من متوجه کمک‌هایش شوم ولی به فکر همه بود. 🌹 احترام زیادی به خانواده و پدر و مادرش می‌گذاشت. پدر و مادر خودش با پدر و مادر من از لحاظ احترام گذاشتن برایش یکی بودند. شدت احترام گذاشتن به من و دخترمان به حدی بود که در جمع‌های خانوادگی می‌گفتند مسلم خیلی به زن و بچه‌اش می‌رسد. اگر مبینا گریه می‌کرد تا نیمه شب بغلش می‌کرد و راه می‌رفت تا خوابش ببرد. هیچ موقع نمی‌گفت من خسته هستم. خیلی صبور بود. "شهید مدافع حرم مسلم نصر" ✍ راوی: خواهر شهید @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹قبل از شروع عملیات بدر از همه نیروهای شرکت کننده در عملیات خواسته شد که موهای سر خود را بتراشند تا در صورت وقوع حملات شیمیایی دشمن، بهتر بتواند از ماسک و وسایل ضدشیمیایی استفاده کنند 🌹بعضی از جوان ها از این کار طفره می رفتند و این پا و آن پا می کردند 🌹محمدحسین ين در حالی که لنگ سلمانی را به گردنش بسته بود، بین نیروها حرکت می کرد و خطاب به آنها می گفت: اگه امروز از موی سر مون نگذریم، فردا چطور می توانیم از سرمون در راه خدا بگذریم؟» "شهید محمد حسین بصیر" ✍ راوی: همرزم شهید 📝 🇮🇷 ✊️ @Sedaye_Enghelab
🌹يكي از اخلاقهاي ستودني محمد اين بود كه هرگز دروغ نميگفت و مخالف سرسخت غيبت پشت سر ديگران بود و هر گاه بحث به سمت و سوي غيبت ميرفت يا بحث را عوض ميكرد و يا مجلس را ترك مينمود. يكي ديگر از خصوصيات شهيد نوراذري عدالت بود.به گونه اي كه به جرات ميگويم در زمان سال يكي كه او مسئوليت سر مقيمي واحد را بر عهده داشت در حق هيچي اجحاف وكرد. محمد با اخلاق و كردار شايسته آش نظر فرماندهان را نيزجلب كرده بود. همين موجب شد كه وقتي او دانشجوي سال دوم بود به عنوان فرمانده يار گروهان شهيد صياد شيرازي از تيپ امام سجاد (عليه السلام)انتخاب گردد. او در مدت فرمانده ياري در گروهان صياد به گونه اي عمل كرد كه همه دانشجويان مذكور شيفته اخلاق و منش و كردار او شدند. ✍راوی دوست شهید " شهید محمد نورآذری" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام علی علیه السلام 🌹وَ لاَ تَغُرَّنَّکُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا کَمَا غَرَّتْ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ مِنَ الاُْمَمِ الْمَاضِيَةِ، وَ الْقُرُونِ الْخَالِيَةِ زندگى دنيا شما را نفريبد آن گونه که پيشينيان و امّتهاى گذشته و اقوامى را که از ميان رفتند فريب داد» 📚 نهج‌البلاغه؛ خطبه ۲۳۰ @Sedaye_Enghelab
🌹بر اثر اصابت ترک به دستش از منطقه بازگشت درد طاقت فرسا داشت و با همه‌ی صبوری‌اش گاهی ناخواسته ناله می کرد بالاخره بر اثر شدت جراحات دستش فلج شد. مهدی با همه‌ی توان سعی می کرد مادرش پی به قصیه نبرد و رنجی بر رنج هایش افزوده نشود 🌹زوری باهم به دیدن مادرش رفتیم به محض اینکه چشمش به مهدی افتاد شتابزده جلو دوید و گفت: دست‌تو ببینم 🌹 او که از این درخواست غیرمنتظره‌ی مادرش جا خورده بود دستش را جلو آورد و ناگهان چشمانش از حيرت گرد شد. چرا که دستی را که در آن لحظه با اراده‌ی خود جلو آورده بود قبل از آن حرکتی نداشت و مثل چوب خشک در کنار بدنش رها بود 🌹مادر اشک‌ریزان گفت: امروز در سجاده‌ام منتظر وقت نماز بودم لحظه‌ی خوابم برد در خواب امام رضا علیه السلام را دیدم که خبر از معلولیت دستت داده و به دنبال آن بشارت دادند که نظر ولایتی بدست تو داشته و شفا عنایت کرده اند "شهید مهدی میرزایی" ✍ راوی: همسر شهید 📝 🇮🇷 @Sedaye_Enghelab