eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
38 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🌹🕊🌹 کی با حسین کار داشت؟ یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده بود با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و  شده بود عذاب عراقی ها. چه می کرد؟ بار اول بلند شد و فریاد زد: ماجد کیه؟ یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت:  منم! ترق! ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد:یاسر کجایی؟ و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت! چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم برخورد فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد: حسین اسم کیه؟ و نشانه رفت اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد: کی با حسین کار داشت؟ جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت: من! ترق! جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!   ✍ از کتاب رفاقت به سبک تانک @Sedaye_Enghelab
🌷همراه مهندس و یکی از اهالی بقاع رفته بودیم شناسایی منطقه ای. موقع ناهار که شد، مهندس به او گفت: برو برای ناهار غذا سفارش بده. ما سه نفر بودیم؛ اما چون آن شخص ارادت ویژه ای به شهید شاطری داشت، شش تا غذا گرفت. مهندس از این کار او خیلی ناراحت شد. اما کار از کار گذشته بود. 🌷وقتی سیر شدیم، مهندس از کارگر رستوران ظرف یک بار مصرف خواست تا باقی مانده غذا را با خودمان ببریم. در مسیر ضاحیه پیرمرد گدایی کمک خواست. مهندس گفت: پول را می خواهی چه کنی؟ گفت: گرسنه ام. 🌷مهندس غذا را به او داد و گفت: اگر گرسنه باشی همین کفایتت می کند. ✍کتاب معمار محبت "شهید حسن شاطری" @Sedaye_Enghelab
🌷🕊🌷🕊🌷 🌷هر وقت که از جبهه می آمدم، سری هم بهش می زدم. یک بار که پیشش رفتم گفت: «سید مرتضی! دو سه نیرو برایم بفرست کارشان دارم؟» وقتی از چند و چون کارش پرسیدم، گفت که مقداری مواد غذایی و مصرفی برای خانواده نیازمندان آماده کرده، می خواهد برای پخشش برود. 🌷خودم به همراه دو نفر دیگر آمدیم پیشش. از قبل گونی هایی را آماده کرده بود. آنها را پر از مواد غذایی و گوشت و حتی زغال می کردیم. همه را پشت ماشین وانت لندرور گذاشتیم و شبانه به سمت یکی از محلات فقیر نشین شهر تهران حرکت کردیم. 🌷هر گونی را پشت یکی از خانه ها می گذاشت. کناری مخفی می شد. صاحب خانه در را باز می کرد، دور و اطراف را وارسی می کرد و با نگاهی به داخل گونی با خوشحالی آن را به درون خانه می برد. ✍ کتاب آقا مجتبی "شهید سید مجتبی هاشمی"🌷 @Sedaye_Enghelab
✅✅✅🌷در جبهه مریوان روی ارتفاع بلندی مستقر بودیم و برای بردن تدارکات از جمله نان باید پیاده از تپه ها بالا می رفتیم.  رضا هر وقت می‌خواست بالای ارتفاع برود، یک گونی ۲۰ کیلوئی نان را بر دوش می‌گرفت و با خود بالا می آورد. وقتی از او پرسیدم شما چرا این کار را می‌کنید؟ 🌷در پاسخ گفت: اگر من به عنوان مسئول این نیروها، چنین مشقت هایی را تحمل نکنم، نیروها هم علی رغم وجود فشار و سختی زیاد، نمی برند. ✍کتاب راز آن ستاره "شهید رضا چراغی" @Sedaye_Enghelab
🌹ای دوست به حنجر شهیدان صلوات بر قامت بی سر شهیدان صلوات ⭐️🌙 شادی روح شهید والا مقام "شهید علی اکبر احمد گل" فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله. @Sedaye_Enghelab
بسم الله الرحمن الرحیم امام کاظم علیه السلام : اَلمُؤمِنُ اَعَزُّ مِنَ الجَبَلِ، اَلجَبَلُ یُستَفَلُّ بِالمَعاوِلِ، وَ المُؤمِنُ لا یُستَفَلُّ دینُهُ بِشَیءٍ؛ مؤمن سرسخت تر و باصلابت تر از کوه است. کوه، با کلنگها کنده شود، امّا دین مؤمن با هیچ چیز کاسته و کم نگردد. 📚حیاه الامام موسی بن جعفر(ع)، ج۱، ص۲۷۵ @Sedaye_Enghelab
🌷 داشتم فكر مى‌كردم كه انسان فقط یك‌بار است كه خوب به جبهه مى‌رود و آن وقتى است كه به شهادت مى‌رسد. هر چند سالها كه در جبهه باشد و اجر شهید را هم بگیرد ولى... 🌷 آن یك‌بار است كه انسان با همه اخلاص پا را به جبهه مى‌گذارد و فكر مى‌كنم كه همه آن جبهه رفتنها براى پاك‌سازى كاملى است، كه براى یك لحظه آخر بوجود مى‌آید و من مطلب را با ماندن در جبهه و حسرت بر رفتن شهیدان براى خودم به اثبات رسانده‌ام. 🌷من چه باید وصیت كنم، تا حق تمام مردم را اداء كرده باشم، الا وصیت بر حفظ اسلام و شناخت فرهنگ آن و دل را با غلطیدن در برنامه‌هاى مكتب به اطمینان رساندن. "شهید عبدالحمید صالح‌نژاد" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو منطقه سجاد رو با تیر زدند... وقتی بهش رسیدیم زیادی ازش رفته بود به سختی گفت: کمکم کنید روی زانوهام بشینم... بهش گفتم: برا چی؟! خون زیادی ازت رفته.... گفت: آخه اومده، می خوام بهش سلام بدم....اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبدِالله🙏 🌷 🌷 ● : ۶۴/۴/۳۰ - رامسر ● : ۹۴/۹/۲۹ - خانطومان سوریه شادےروح شهدا @Sedaye_Enghelab
تولد: ۱۳۲۶ شهادت: فروردین ۱۳۷۲ فوق لیسانس معماری از دانشکده هنرهای زیبا سال ۴۵ وارد دانشگاه شدم و آوینی را آن جا دیدم. جوانی بود بسیار زیباچهره، خوش سیما، شیک پوش و خوش لباس. نسبت به دخترها مغرور و دقیقاً مد روز؛ که آخرین آثار ادبی را می خواند و آخرین صفحات موسیقی جاز و پاپ را می شناخت. ما در آن دوران آوینی را با نام کامران صدا می کردیم و می شناختیم. @Sedaye_Enghelab
🌷مدتی بود که احمد انجمن خیریه ای بین بچه های پایگاه کرمانشاه تشکیل داده بود و به برخی خانواده های فقیر کمک مالی می کرد. یک شب که به همین قصد داشت می رفت بیرون پایگاه، با اصرار همراهش شدم. روی صندلی عقب بسته های حاوی قند، روغن، لوازم التحریر بود. در طی مسیر وارد جاده خاکی فرعی شدیم. احمد گفت: اینجا روستای “تازه آباد” کرمانشاه است. امشب چهره اصلی و بی نقاب این مملکت را می بینی. 🌷وقتی وارد روستا شدیم. احمد در خانه ها را می زد و صاحب خانه ها را به اسم می شناخت و بسته ها را تحویل شان می داد. داخل خانه ای شدیم. پر از بچه های قد و نیم قد بود. به من گفت به درس و مشق بچه ها رسیدگی کنم. داخل خانه پیر مرد و پیر زنی شدیم. پیر مرد بیمار بود و حال تکان خوردن نداشت. احمد بالای سرش نشست و سرش را بوسید و نوازشش کرد. پیر مرد دستان احمد را با محبت گرفته بود و رها نمی کرد. بدون اینکه متوجه شود، احمد مقداری پول زیر بالشتش گذاشت و به پیر زن گفت: مادر! سماوری که قولش را داده بودم آوردم. یکی از فقرا با گرفتن بسته، به جان شاه دعا می کرد. احمد گفت: این کمک ها از طرف آیت الله خمینی است نه از طرف شاه. 🌷در راه برگشت احمد گفت: این کارها را دوست  دارم؛ اما تا حکومت کشور عوض نشود، این کارها سودی ندارد. وضعیت مملکت خراب تر از این حرف هاست. ✍کتاب خانه ای کوچک با گردسوزی روشن "شهید احمد کشوری" @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 شاد کردن قلب این ملت با فتح خرمشھر بزرگترین اجری بود کہ... خداوند بہ ما عنایت فرمود! "حاج احمد متوسلیان " @Sedaye_Enghelab
🌹به پاسداری این خاک رفته ابراهیم شهید راه دفاع از حریم این وطن است ⭐️🌙 شادی روح شهید والا مقام "شهید متین ساعدی" فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله. @Sedaye_Enghelab
بسم الله الرحمن الرحیم امیرالمؤمنین امام علی عليه السلام:  العاقِلُ مَن لا يُضيعُ لَهُ نَفَسًا فيما لا يَنفَعُهُ، ولا يَقتَني ما لا يَصحَبُهُ  خردمند کسی است كه دمى را در كارهاى بى فایده هدر نمی دهد و آنچه را براى هميشه همراه او نمى ماند، ذخيره نسازد. 📚غررالحكم،حدیث۲۱۶۳ @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 خدایا..! عاشق ‌در برابر معشوق‌ آنقدر عشق‌ میورزد تا بمیرد! من‌ هم ‌آنقدر عاشق‌ تو هستم که می‌خواهم‌ در راه ‌تو تکه‌تکه ‌شوم ... "شهید حجت الله رحیمی" @Sedaye_Enghelab
🌷تازه رفته بود جبهه، رئیس حسابداری شهرداری ارومیه پیشم بود گفت: آقا مهدی به ما بدهکار است. چون بیشتر از حقوقش نوشته! گفتم: چی را نوشته؟ 🌷توضیح داد که او با مسئول حسابداری قرار گذاشته بود که معادله حقوقش را بدهند به هر کسی که امضای او پای کاغذش باشد، هر مستحق و مستمندی که می‌آمد پیش مهدی، با همین یادداشت ها و با همین حقوق خودش، ناامید از شهرداری نمی رفت بیرون. حتی چند تا از کارمندها هم از این حقوق، مساعده گرفته بودند. ✍کتاب خدمت از ماست 🌷"شهید مهدی باکری"🌷 @Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#شهیدآوینی تولد: ۱۳۲۶ شهادت: فروردین ۱۳۷۲ فوق لیسانس معماری از دانشکده هنرهای زیبا سال ۴۵ وارد د
در جست وجوی چیزی بود در میان اینها: شب شعر، گالری نقاشی، موسیقی، سینما، مباحث ادبی و فلسفی، موی هیپی، ریش پروفسوری، سبیل نیچه ای و...؛ اما به دنبال حقیقتی دیگر بود. بعدها گفت: «حقیقت نه با ادعا و تظاهرات روشنفکری و نه حتی با تحصیل و فهم فلسفه به دست نمی آید». @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 دختر دانشجو از استادش شهید دیالمه سوالی می‌پرسد.. شهید دیالمه سرش را پایین می‌اندازد و جواب می‌دهد..! دختر دانشجو عصبانی می‌شود و می‌گوید: مگر تو استاد ما نیستی؟! چرا نگاهم نمی‌ڪنی؟! شهید دیالمه گفت: اگر به تو نگاه ڪنم، اونی ڪه باید نگاهم ڪنه، دیگه نگاهم نمی‌ڪنه..! "شهید عبدالحمید دیالمه" @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 یه روز جلو حـرم بـی بـی جان یکی از رزمنده ها به طعنـه گفت : " داستان چیـه شماها همـش به دست و پاتون تیر میخوره و شهیـد نمیشیـن ؟ " عصبانـی شدم اومدم جوابشـو بدم که مصطفـی دستمو گرفت و با خنده گفت : " حاجـی تو صف وایستادیـم تا نوبتمون بشـه شما که پیشکسوت جهادیـن زودتر برین جلو ملـت معطلن " . "شهید مصطفی صدرزاده" @Sedaye_Enghelab
🌹آن شب به دل شلمچه جان می دادی گویی که به خاک آسمان می دادی ای شهره آسمان هفتم چه غریب آن شب به دل شلمچه جان می دادی ⭐️🌙 شادی روح شهید والا مقام "شهید سید علی نیاسی " فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله. @Sedaye_Enghelab
بسم الله الرحمن الرحیم امیرالمؤمنین امام علی عليه السلام: جَميلُ القَولِ دَليلُ وُفورِ العَقلِ سخن زيبا، نشانه فراوانی عقل است 📚غررالحكم،حدیث ۴۷۷۶   @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 سر دو راهی گناه وثواب به حب شهادت فکر کن... به نگاه امام زمانت فکرکن... ببین میتونی ازگناه بگذری...؟! ازگناه که گذشتی از جونت هم میگذری... "شهید محمودرضا بیضایی" @Sedaye_Enghelab
🌷شمایى كه بندهاى دلتان را با بندهاى دنیا محكم گره كرده‌اید و با آرزوهاى پى‌درپى عمرى دراز را براى خود محاسبه كرده‌اید و خود را در قالب‌هاى محكم كرده‌اید كه هیچ دردى از این رنج‌هاى انسان‌هاى محروم را درک نمى‌كنید و با مربوط دادن حفظ این جبهه‌ها به دیگران خود را از آن ساقط كرده‌اید و گوش خود را گرفته‌اید تا نداى پى‌درپى امام را و گریه‌هاى دردآلود مادران شهید را و كودكان یتیم را نشنوید و چشم‌هایتان را بسته‌اید تا مصیبتهاى مردم را به چشم نبینید تا خود در كنار همسرانتان آرام بیاسایید. 🌷دگر باز ایستید كه به قول على(ع) هیچ چیز این بندهاى دنیا را از جان شما پاره نمى‌كند الا در زیر دندان مصیبت‌ها. بعضى‌ها، كمى سستى تن و روح را بشكنید و هجوم روحى داشته باشید كه خداوند همه ما را در راه عشق آزمایش مى‌كند. "شهید عبدالحمید صالح نژاد" @Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#شهیدآوینی در جست وجوی چیزی بود در میان اینها: شب شعر، گالری نقاشی، موسیقی، سینما، مباحث ادبی و فلس
از وقتی مرتضی را شناختم، دنبال حقیقت بود. آن قدر در این مورد پافشاری می کرد که حتی از خودش هم می گذشت. خیلی چیزها را تجربه کرد. همین تجربه ها بود که وقتی با حضرت امام آشنا شد، ایشان را شناخت و به سرچشمه رسید. چیزی که سال ها به دنبالش بود، در وجود مبارک امام پیدا کرد. وقتی شناخت، دیگر فاصله ای نبود. به یک معنا به واقعیت و حقیقت اصلی رسیده بود. @Sedaye_Enghelab
🌷بعد از انحلال گروه فدائیان اسلام، آقا سید خانه نشین شد. مغازه میوه فروشی داشت. گاهی بهش سر می زدم. یک بار رفتم پیشش. داشت بار خالی می کرد. بعد از پائین آوردن میوه ها از پشت ماشین، نشستیم به صحبت از اوضاع جبهه. 🌷در خلال صحبت ها گاهی پیر مردی یا پیر زنی می آمد و می گفت: «آقا سید! میوه لکه دار و خراب اگر داری بریز داخل کیسه بده من ببرم». 🌷سید بلند می شد. از سر سبدها گل میوه ها را سوا می کرد و به همراه مقداری پول داخل کیسه می گذاشت و به او می داد. این رویه او بود. شاید در روز صد کیلو میوه را این طوری دست مردم می داد. ✍کتاب آقا مجتبی؛  "شهید سیدمجتبی هاشمی" @Sedaye_Enghelab