eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
36 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹مجید وقتی گواهینامه گرفت، حاج رحمت برایش یک رنو گرفت. مجید دوست داشت رنو را بفروشد و برای جبهه بلند گو و چراغ قوه بخرد؛ اما نه بدون رضایت پدرش. 🌹می گفت: هر چه که دارم از خدا و پدرم است تا راضی نباشداین کار را نمی کنم. آن قدر اصرار کرد که راضی شد و رنو را به نفع جبهه فروخت. "شهید مجید صنعتی کوپایی" ✍کتاب مربع های قرمز  @Sedaye_Enghelab
🌹عباس عاشق پرواز بود. پدرم همیشه بهش می گفت: عباس! بیا از این شغل خلبانی دست بردار. شغل خطرناکیه. بیا توی همین بازار حجره ای بگیر و دست به کار شو. 🌹عباس می گفت: من مرد آسمون هام. روی زمین بلد نیستم کاری بکنم. وقتی از پرواز صحبت می کرد، طوری صحبت می کرد که آدم بهش حسودیش می شد؛ حتی به اون هواپیمای بزرگ و بی ریخت. با این همه وقتی رحیم؛ برادرش دانشکده خلبانی قبول شد، عباس نگذاشت برود خلبانی. گفتم: تو که عاشق پروازی؛ چرا می خواهی برادرت را از این عشق محرومش کنی؟ گفت: رحیم به خاطر مطالبی که از من درباره خلبانی شنیده علاقه مندش شده. الان هم با خودش فکر می کند که با یک تیر دو نشان بزند؛ هم می رود دوره خدمت سربازی و هم خلبانی یاد می گیرد. اما به این نکته توجه ندارد که سربازی عمرش کوتاه است؛ اما نمی داند که اگر خلبان بشود باید تا آخر عمر سرباز بماند. 🌹می خواست بگوید باید پای هزینه های شغل بمانی. در کنار نوش هایش، از نیش هایش هم استقبال کنی. "شهید عباس دوران" ✍کتاب آسمان؛ دوران به روایت همسرشهید @Sedaye_Enghelab
سفر با پاهای خسته.... 🌷آنها كه رفته اند، مى دانند كانى مانگا چه شيب و ارتفاعى دارد. عمليات والفجر چهار آنجا انجام شد و نيروهاى ما مدتى روى آن مستقر بودند. اواسط سال 71 بود كه براى آوردن پيكر شهدايى كه در منطقه جا مانده بودند به آنجا رفتيم. صبح زود كه شروع كرديم به صعود. ظهر بود كه در اوج خستگى و هن و هن كنان به نزديك قله رسيديم. لختى نشستيم تا نفسى تازه كنيم. هنوز بدنم را روى سنگ ها رها نكرده بودم كه در چند مترى خودمان در سراشيبى تند قله كانى مانگا، متوجه پيكر شهيدى شدم كه دمرو به كوه چسبيده بود رفتيم كه براى آغاز پيكر او را برداريم. نزديك كه شديم، ماتمان برد. شهيد كفش هاى طبى مخصوص افراد معلول را به پا داشت كه با ميله هاى مخصوص به كمرشان بسته مى شود. ما در زمان صلح، بدون هرگونه خطرى، از صبح تا ظهر طول كشيده بود تا خودمان را به آنجا برسانيم ولى او در اوج عمليات و جنگ، در زير آتش دوشكا و خمپاره هاى دشمن، مردانه و دلاورانه، خود را در شب عمليات تا آنجا بالا كشيده بود; كسى كه بدون شك راه رفتن به روى زمين عادى برايش خيلى مشكل بوده. متأسفانه هرچه گشتيم از پلاك يا كارت شناسايى اش خبرى نشد ولى آنجا محورى بود كه بچه هاى لشكر 14 امام حسين(عليه السلام) اصفهان عمليات كرده بودند. روزهاى بعد به يگانشان كه اطلاع داديم، سريع او را شناختند و گفتند: او نوجوانى بود كه پاهايش معلول بود ولى با اصرار زياد به عمليات آمد و شهيد شد و جنازه اش همان بالا ماند.🌷 @Sedaye_Enghelab
🌹مبادا تبلیغات شیطانی دشمنان اسلام و ساده لوحانی که فریب آنان را خورده اند. در شما اثر کند و بی توجه به اهمیت کارتان ، سنگر پایداری را خالی کنید. ثابت قدم باشید و هرگز از راه امام فاصله نگیرید خداا این توفیق را داده است که تحت رهبری امام بزرگوار ،اسلام را از انزوا بیرون آورده و به عنوان یک ملت نمونه ، الگویی باشیم برای دیگران. "شهید عبدالله معیل" ✍کتاب: مجنون @Sedaye_Enghelab
🌹یاد بدن‌هایی که بی سر بین دشت است یا در دل اروند رفته بر نگشته است ⭐️🌙 شادی روح شهید والا مقام " شهید محمود یونسی" فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله. @Sedaye_Enghelab
بسم الله الرحمن الرحیم امام على عليه السلام : العَفوُ زَينُ القُدرَةِ  گذشت، زيور قدرت است. 📚غرر الحكم ، ۷۷۳ @Sedaye_Enghelab
🌹همان روزهای اول جنگ با دست بردن در شناسنامه اش به جبهه اعزام شد. خرمشهر در محاصره بود. بخاطر همین با لنج از ماهشهر وارد خرمشهر شدند و همراه با نیروهای شهید چمران و سید مجتبی هاشمی (فداییان اسلام) در هتل کاروانسرا مستقر شدند. اسلحه و مهمات به اندازه نفرات نبود. شب ها به عراقیها میزدند و غنیمت می آورند. 🌹حسین ، با آن سن و سال کم و جثه کوچکش جسورانه تیربار ام.ژ.ث را در حال تهاجمی و با یک دست شلیک می کرد. از آخرین مدافعان خاکریز فتح شده عملیات بدر بود همه کاری میکردن تا خط سقوط نکند و حفظ شود: خمپاره اندازی ، آرپی چی زنی و... آنقدر مقاومت کرد تا جنگ تن به تن شد. نارنجکی کنارش منفجر شد و نیمی از بدنش را مجروح شد. هنگامی که ایستاد تا شرایط دشمن را زیر نظر بگیرد گلوله مستقیم تانک کنارش نشست و ترکش نخاعش را قطع کرد. 🌹 ۱٧ سال روی تخت شمع محفل رزمنده ها بود. چه در آسایشگاه، چه در آلمان و چه در منزل محقر پدری اش گفته بود کنار ضریح حضرت مسلم بن عقیل(ع) نایب الزیاره اش باشند. در شب شهادت حضرت مسلم به همسر فداکارش گفت: دارم جایم را در بهشت می بینم 🌹اسطوره صبر و مقاومت و ایثار بود، در طول ۱٧سال هیچکس جمله ای را بعنوان شکایت یا بی قراری از او به یاد ندارد. همیشه میگفت : دست از یاری بزرگ جانبازی انقلاب مقام معظم رهبری برندارید. "شهید جانباز حاج حسین دخانچی" ✍کتاب شهامت نامه @Sedaye_Enghelab
🕊🌹🕊🌹🕊 چنان به سوی تو باسر دویدم از سرشوق که روی برف نمانده‌ست ردِّپا از من... 🌹آرامشِ دلِ مادرانِ شهدا صلوات @Sedaye_Enghelab
🕊🌹🕊🌹🕊 توی یکی از مجالس دعا و مداحی ام برای رزمندگان، متوجه ناآرامی و بی قراری یکی از بسیجی‌ها شدم… بعد از دعا سراغ فرمانده لشکر را گرفتم. می‌خواستم راجع به آن جوان ازش بپرسم، اما انتظار نداشتم همان جوان را به عنوان فرمانده لشکر به من معرفی کنند! "شهید عباس کریمی قهرودی" @Sedaye_Enghelab
📚 فروش لایک و فالوور 💠 سؤال: فروش لایک و فالوور واقعی و یا ساختگی و دروغین(فیک) چه حکمی دارد؟ ✅ جواب: اگر واقعی باشد، در مواردی که مشتمل بر مفسده نباشد، فی نفسه اشکال ندارد، ولی اگر ساختگی و دروغین باشد، جایز نیست. رهبری @Sedaye_Enghelab
🌹در حادثه ای دستش از دوجا شکست بردمش بیمارستان. عملیاتی دز منطقه انجام شده بود و مجروحان زیادی در انتظار معاینه بودند. دکتر به نوبت همه را معاینه میکرد و دستورات لازم را به پرستاران میداد رسید به سیدهادی معلوم بود که خیلی خسته است چشم هایش را به سختی باز نگاه داشته بود بعداز معاینه و دیدن عکس رادیولوژی رو کرد به دستیارش. -باید گچ بگیریم سیدهادی با همان شوخ طبی همیشگی اش پرسید : آقای دکتر! گچ گرون میاد؟ دکتر نگاه خسته اش را به او دوخت : چطور مگه؟ -اگه گچ گرون میشه دستمو گاه گٍل بگیرین. دکتر از ته دل خندید انگار همه ی خستگی اش از تنش رفته بود. راه افتاد به طرف بیمار بعدی. _خیلی وقت بود که اینقدر نخندیده بودم کتاب شُهرگان شهر ✍راوی :برادر شهید "شهید سیدهادی واعظ موسوی" @Sedaye_Enghelab
🌹هر روز از مزارت بوی عشقت روان است عشقی که با بهای جانت خریده بودی. ⭐️🌙 شادی روح شهید والا مقام " شهید عبدالواحد محمدی" فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله. @Sedaye_Enghelab
بسم الله الرحمن الرحیم امام على عليه السلام: جَمالُ المَعروفِ إتمامُهُ زيبايى احسان، به كامل كردن آن است 📚غررالحكم حدیث ۴۷۵۲ @Sedaye_Enghelab
🌹 در حج سال ۹۰، یک روز صبح که پس از زیارت آقا رسول الله (ص)، به سمت قبرستان بقیع میرفتم، مصطفی زنگ زد و با اظهار اینکه بابا میدانم الآن در مسیر بقیع هستی، گفت از طرفش، ائمه بقیع علیهم‌السلام و بخصوص خانم ام‌البنین مادر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را زیارت کنم. مصطفی گفت برو خانم را به جان حضرت ابوالفضل (ع) قسم بده که خواسته من را برآورده کند. 🌹هر کار کردم نگفت خواسته اش چیست، ولی یک شعر در مدح آقا ابوالفضل العباس (ع) میخواند و در حین خواندن بند بند این شعر گریه میکرد و قسم میداد که بابا وقتی رفتی مکه زیر ناودان طلا و در رکن یمانی برایم دعا کن. 🌹وقتی به مکه مشرف شدم تا اذان صبح، زیر ناودان طلا و چهار دور خانه کعبه نماز میخواندم و دست به آسمان می‌بردم و در راز و نیاز با خدا میگفتم خدایا این بچه انسان‌دوست و نوع‌دوست و پدر و مادر دوست است، خدایا مقامی به این بچه بده که همه به حالش غبطه بخورند. مصطفی همان سال هم به شهادت رسید... "شهید مصطفی احمدی روشن" ✍راوی: پدر شهید @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🕊🌹🕊🌹 🌹 توی یکی از مجالس دعا و مداحی ام برای رزمندگان، متوجه ناآرامی و بی قراری یکی از بسیجی‌ها شدم… بعد از دعا سراغ فرمانده لشکر را گرفتم. می‌خواستم راجع به آن جوان ازش بپرسم، اما انتظار نداشتم همان جوان را به عنوان فرمانده لشکر به من معرفی کنند! "شهید عباس کریمی قهرودی" ✍راوی: شیخ حسین انصاریان @Sedaye_Enghelab
‏عکس اول را درآورد: این پسر اولم محسنِ، عکس دوم را گذاشت:این پسر دومم محمدِ، عکس سوم را درآورد و خواست بگه این پسر سومم سرش بالا آورد،دید شانه‌های امام (ره) داره میلرزه عکسها راجمع کردخیلی جدی گفت:چهار تا پسرم رو دادم که اشکتو نبینم! مادران شهدا نظر کرده حضرت ام البنینن "نوید مستفیضی" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌹🕊🌹🕊 «اى خواهرم: قبل از هر چيز استعمار از سياهى چادر تو می‏ترسد تاسرخى خون من.» "شهيد غلامرضا عسگرى" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹رفته بودیم مسجد بی سر تکیه. فرد مستحقی هم به مسجد آمده بود و درخواست کمک داشت. احمد در گوشه حیاط مرا به کناری کشید. گفت: دست کن داخل جبیبم و هر چه پول هست، بدون اینکه بشماری به آن فقیر بده. وقتی هم که می خواستم مدارکش را از لای پول ها بردارم، اعتراض می کرد: مگر نگفتم نگاه نکن. 🌹وقتی از مسجد خارج شدیم، گفت: جنگیدن با دشمن جهاد اصغر است و آسان؛ اما جهاد با نفس است که جهاد اکبر است و واقعا سخت است. "شهید سید احمد هاشمی حیدری" ✍کتاب تو شهید می شوی @Sedaye_Enghelab
🌹هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می‌کند ⭐️🌙 شادی روح شهید والا مقام " شهید سید رحمت حسینی" فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله. @Sedaye_Enghelab
بسم الله الرحمن الرحیم امام رضا عليه السلام: مَن سَألَ اللّه َ التَّوفيقَ و لَم يَجتَهِد فَقَدِ استَهزَأَ بِنَفسِهِ آنکه از خدا توفيق بخواهد، اما تلاش نكند، خود را مسخره كرده است 📚بحارالانوار، ج ۷۸ ، ص ۳۵۶ @Sedaye_Enghelab
🌹حمید همیشه سعی می کرد راه رشد من بسته نشود. خیلی سعی این راه رشد از مسیر قرآن بگذرد. هر بار که می خواست برود جبهه بی طاقتی نشان می دادم. خیلی گریه می کردم. تا اینکه یک بار رفتم سر وقت آن دفترچه یادداشت مشترک. نوشته بود: به جای گریه، هر وقت که میروم بنشین برای خودت قرآن بخوان! در این صورت هم خودت آرام می گیری و هم من با دل قرص می روم. 🌹می گفت: تو کنار منی و همراه من. اما خودت هم باید مسیری داشته باشی که مال خودت باشد و در آن رشد کنی؛ پیش بروی. در یکی از نامه هایش نوشته بود: از فرصت نبودنم استفاده کن و بیشتر بخوان مخصوصا قرآن را. چون وقتی باهم ایم آفتم و نمی گذارم به چیزی نزدیک شوی. "شهید حمید باکری" ✍کتاب نیمه پنهان ماه ، ج ۳ @Sedaye_Enghelab