زِندگیاتونو وقفِ #امام_زمان کنین...
وقفِ جبهِه ی فرهنگی...
وقفِ ظهور
وقتی زندگیاتون اینشِکلی شه،
مجبور میشین که گناه نکنین!
وَ وقتیَم که گناه هاتون کمُ کمتر شد؛
دریچه ای از حقایق بِه روتون باز میشه
اونوقته که میشین شبیهِ #شُهدا...
اولشبیهشینبعد #شهید
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
✍داوود مستان
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹با تمام تواضع و شرمندگی به همه مسؤولین سفارش می کنم که خدای ناکرده از پیشرفت کارها، از فرامین الهی و تقوی و فضیلت و درستی منحرف نشوند و تصور نکنند که به این طریق می توانیم پیروز شویم. بدانند که تنها سلاح پیشرفت ما اتکاء به خدا و اطاعت از فرمان اوست
🌹 و اگر در کارها رضای او را نادیده بگیریم این بهترین سلاح خویشتن را کند ساخته ایم و به همان اندازه به ثبات نظام جمهوری اسلامی لطمه وارد نموده ایم. تنها با اسلام و تمسک به حبل اللّه پیروز می شویم و با تمسک به غیر آن هر چه باشد شکست می خوریم؛ چون که دیگران در تمسک به مسائل غیر خدایی از ما قوی تر و ما را یارای رقابت با آنان نیست.
شهیدآیتالله محمدمهدی ربانیاملشی
جهت شادی ارواح مطهر شهدا صلوات
🌹شهید زین الدین در میان بسیجی ها از محبوبیت عجیبی برخوردار بود.
بچه ها وقتی او را در کنار خود میدیدند انگار از شادی می خواستند بال در بیاورند.
گاهی با شور و هلهله میدویدند دنبالش آنوقت سردست بلندش میکردند و شعار فرمانده آزاده را سر میدادند و به این ترتیب از جان گذشتگی خود را به فرمانده شان اعلام میکردند.
🌹دوستی می گفت یک بار پس از چنین قضایایی که آقا مهدی به سختی توانست خودش را از چنگ بچه های بسیجی خلاص کند، با چشمانی اشک آلود نشسته بود به تأدیب نفس.
با تشر به خودش میگفت: مهدی خیال نکنی کسی شده ای که اینها اینقدر به تو اهمیت میدهند. تو هیچی نیستی.
تو خاک پای بسیجیانی ...
« همینطور میگفت و آرام آرام می گریست»
" شهید مهدی زین الدین"🌹
📚منبع :افلاکی خاکی ، صفحه ۱۴۳
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹از روحانیت مبارز و انقلابی کمال پشتیبانی را بکنید زیرا این روحانیون بودند که ما را از ظلمات و تاریکی ها نجات دادند و به اینجا رساندند و همیشه سخنان امام که مانند گوهرهای بی نظیر است خوب توجه داشته و به آنها عمل نمایید و با این منافقان خدا و خلق به مبارزه برخیزید و آنها را سرکوب نمایید
🌹 و دیگر اینکه از شما می خواهم که فرزندان خود را اسلامی بار بیاورید و آنان را از همان اول به مسائل اسلامی و کتاب الهی و قرآن آشنا سازید و از رفتن به انحرافات جلوگیری نمایید. زیرا اینها هستند که آینده این مملکت در دست آنان است.
"شهید بهداد مظفری مطلق"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹خوشا آنانکه با عشق به الله، عليه کفر جنگيدند و رفتند
خوشا آنانکه بهر ياری دين به خون خويش غلطيدند و رفتند
⭐️🌙
شادی روح شهدا والا مقام
" شهید حجت حاجی زاده "
فاتحه و صلواتی هدیه کنیم.
#شبتون_شهدایی
عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت
ان شاءالله.
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
#حدیث_روز
امام حسین عليه السلام:
إِلَهِي أَغْنِنِي بِتَدْبِيرِكَ لِي عَنْ تَدْبِيرِي
خدایا با تدبیر خودت مرا از تدبیر خودم مستغنی(بی نیاز) گردان
📚فرازی از دعای عرفه
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹وقتی برادرش «مهدی» در کربلای ۵، در شلمچه به شهادت رسیده بود، او نیز
مجروح شد و در آبادان برای مدت کوتاهی بستری گردید. او به تقاضای خودش به قم آمد تا در مراسم تشييع برادر و سایر رفقایش - که در آن حمله شهید شده بودند. شرکت نماید.
🌹ساعت ۲ شب، زنگ خانه به صدا در آمد، «محسن از جبهه، مجروح برگشته بود. تعجب کردیم که چرا تنها است و برادرش «مهدی» به همراه او نیست؛ فهمیدیم «مهدی» شهید شده؛ ولی صورت و چهره او را نگاه کردیم هیچ اثری که نشان دهنده این امر باشد، مشاهده نشد.
🌹پرسیدم برادرت چه شد؟ آیا شهید شده یا زخمی است و در جایی بستری گردیده ؟ چرا با هم نیامدید؟ گفت: «او مانده تا در حمله دیگری شرکت کند.
🌹آن قدر صبوری و بردباری از خودش نشان داد و شهادت برادرش را به ما اظهار نکرد تا فردای آن روز از طرف سپاه خبر شهادت برادرش «مهدی» به ما رسید. بعد ا از این جریان گفت: «ما ۲ برادر با هم بودیم؛ ولی او در حمله کربلای ۵ شلمچه شهید شد؛ ولی من مجروح گشتم؛ بعد شروع کرد به گریه کردن که چرا مثل او به شهادت نرسیدم ؟
"طلبه شهید محسن امینی"
✍راوی : پدر شهید
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
336.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹سعی کن یه جوری زندگی کنی
که خدا عاشقت بشه...
🌹 اگه خدا عاشقت بشه...
خوب تو رو خریداری میکنه
"شهید محسن حججی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹یکی از خصوصیات اخلاقی شهید بهبودی این بود که به سالخوردگان بسیار اهمیت میداد، سعی میکرد به هر نحوی که شده به آنها کمک کند و روابط بسیار دوستانه و صمیمانهای نیز با همسایگان و اقوام برقرار کرده بود.
❤️مادر شهید میگوید: «وقتی حنیف سر نماز میایستاد، بسیار گریه میکرد. روزی متوجه گریستن بیش از حد شهید شدم، خود را به حیاط منزل رساندم و دستانم را به طرف آسمان بلند کردم و گفتم خدایا فرزندم هرچه میخواهد به وی عطا کن
🌹 و وقتی که از خودش پرسیدم که پسرم از خدا چه میخواهی که اینقدر ناله میکنی؟ شهید فرمودند: مادرجان! من از خداوند میخواهم که مرا به هدف والای خود برساند که آنهم شهادت در راه خداست...»
"شهید حنیف بهبودی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹 زمستان سردی بود و هیزم و سوخت کمیاب. پدر هر شب پشتهای هیزم پشت در خانه ی پیرمرد نابینا و تنهای روستا می گذاشت و تلنگری به در می زد. صدای لرزان پیر بلند میشد: «کیه؟» کوبندهی در خودش را عبدالله معرفی می کرد.
🌹پیرمرد نابینا هر چه سعی می کرد نمی توانست او را بشناسد و بالاخره از همسایه اش خواست پشت در بایستد و آورنده ی هیزم را به او بشناساند.
"شهیدعلیاصغر نجفیرود معجني"
✍راوی: فرزند شهید
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab