🌹تازه از جبهه های جنوب آمده بود، در حالیکه یک پایش تیر خورده بود. قرار بود از زاهدان به اصفهان برویم. با جراحت او، برایمان خیلی سخت بود
🌹زیرا تا اصفهان چندین بار باید ماشین عوض میکردیم از زاهدان به کرمان بعد به رفسنجان و بعد به یزد و دو روز بود که در راه بودیم و خیلی خسته. دیگر طاقتم داشت تمام می شد.
🌹 گفتم: بابا تو مجروح جنگی هستی میتوانی بی نوبت بلیت بگیری برو از حقت استفاده کن.
🌹 او میگفت: «مگر ما برای انقلاب چه کرده ایم که حقی هم بر گردن انقلاب داشته باشیم؟»
🌹 در حالیکه رضا منتظر اتوبوس بود ناگهان چشمم به یکی از برادران کمیته افتاد و موضوع را به ایشان گفتیم و او خیلی زود برای ما بلیت تهیه کرد. وقتی سوار اتوبوس شدیم، به رضا گفتم که چگونه تهیه کرده ام.
🌹ناراحت شد و گفت حیف نیست که آدم برود و تیر بخورد و پایش را از دست بدهد برای اینکه مثلاً یک بلیت بی نوبت به دست بیاورد. من فکر میکنم ارزش انسانها بیشتر از این حرف هاست.
"شهید رضا موذنی"
سرداران سپیده، ص ۲۲۰
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹پسری بسیار با ادب و سر به زیر تک پسر خانواده با پدری کشاورز که با دستانی پینه بسته قرار بود تنها گاوی که داشت رو برای اتمام خدمت سربازی پسرش جلوش قربان کنه پسری که قرار بود بعد از اتمام خدمت نامزد عقد بسته شو عروس کنه. پدرش جلوی پای بهنام تنها گاوش را قربانی کرد حیف که بهنام نبود ببینه چطور خواهراش و مادرش براش هلهله سر میدادن و نقل میپاشیدن روی تابوتش.
"شهید بهنام كاظمی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹خصوصیات بارز ایشان می توان ولایتمداری، دینداری، اخلاق خوش، مدیریت جدی و قاطع، خوش رویی و خوش رفتاری، انجام صله رحم، احترام به پدر و مادر، برخورد شایسته و همراه با رأفت اسلامی با مردم و ... نام برد ایشان در تمام مراسمات دینی و مذهبی، شرکت در راهپیمایی، مراسمات سوگواری، یاری رساندن به دیگران و غیره همیشه پیشقدم و ثابت قدم بودند از هیچ تلاشی برای دفع مشکلات سربازان و درجه داران دریغ نمی کرد تمام فکر و ذکرش این بود که مبادا کسی در میدان تیر آسیب ببیند او با درایت و پشتکاری که داشت اعتماد فرماندهان خود را جلب کرد و به عنوان فرمانده میدان تیر و مربی آموزشی انفجارات و تخریب انتخاب شد.
"شهید خدابخش رئیسیان"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹از کودکی بچه مهربان و دست و دلبازی بود آن زمان ما در روستا زندگی می کردیم چون فرزند اولم بود او را خیلی دوست داشتم و همه جا در کنارش بودم خیلی به هم وابسته بودیم نسبت به اعضای خانواده با محبت بود سر سفره تا پدرش نمی آمد دست به سفره دراز نمی کرد او به ادعیه و مناجات عشق می ورزید، آرام و متین بود راضی نمیشد کسی از دست او ناراحت شود و او نیز از کسی دلگیر نمی شد.
🌹به حدی با محبت بود که در جبهه هم دوستانش او را بسیار دوست داشتند موقع ورود امام خمینی به کشور ساعت ۹ صبح از خواب بیدار شد و با شوق به پشت بام رفت و اولین کسی بود که آن زمان در روستای بدوربو نوای دلنشین الله اکبر را پشت بام سر داد.
"شهید فریدون دهقان"
✍ راوی: مادر شهید
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹هیچ وقت برایم گریه و زاری نکنید هر وقت می خواهید گریه کنید به یاد رهبر ما حسین ابن علی( علیه السلام) بیفتید و گریه کنید و به یاد علی اکبر و علی اصغر بیفتید و گریه کنید و برای آن کس گریه کنید که گریه دارد و لباس سیاه نپوشید و همیشه خوشحال و خندان باشید.
"شهیدسید حمید محمودی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
#نهج_البلاغه
امیرالمؤمنین علی علیه السلام
🌷يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ، وَ يُهَوِّنُ کَبِيرَ الْجَرَائِمِ
«او مردم را در برابر گناهان بزرگ، ايمنى مى بخشد و جرايم سنگين را در نظرها سبک جلوه مى دهد»
📖 خطبه؛ ۸۷
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹وقتی که برای آموزش غواصی رفته بودیم سد دز، آب پشت سد شیرین بود و سنگین.
🌹اگر کسی تُو آب فرو می رفت تمام عضله هایش فشرده میشد انهم تا عمق ده متر! باقر وایساده بود بالای سر بچه ها، با عمق سنج اندازه میگرفت.
🌹 مرتب می گفت: کسی تا حالا بیشتر از ده متر نرفته ها! شما چه جوری رزمنده اید.
وقتی تمرین و امتحان تموم شد گفتیم: حالا نوبت شماست.
🌹اولش فکر کرد شوخی میکنیم اما بچه ها جدی جدی لباس غواصی رو تنش کردند پرید توی آب
🌹هنوز دو سه متر بیشتر نرفته بود که دست و پا زنان بالا آمد. بابا سرم پکید البته با آن لهجه کازرونی خودش که همیشه خنده ی بچه ها را به دنبال داشت بالا که آمد، دهنهی غواصی را درآورد، ما هم از خنده وا رفته بودیم خلاصه تا آوردیمش بالا، کلی آب خورده بود
🌹 اما هر چه که بود این آب خوردن سبب خیر شد و سینوزیت چندین و چند ساله ی باقر را درمان کرد.
"شهید باقر سلیمانی"
📚 کتاب: روده و رگبار و هلهله
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹همیشه سعی داشت پدر و مادری را که سالها خوندل خوردهاند ازخودراضی نگه دارد و آنها را ناراحت نکند. عبادات او بهموقع بود و نماز و روزههای او سرمشق دیگران بود ساعتها سر بر سجاده مینهاد و با معبود خویش گفتگو مینمود.
🌹خیلی دوست داشت که قرآن تلاوت نماید . با مردم طوری رفتار مینمود که پس از یکبار برخورد، مثل این بود که سالها با وی آشنا هستند
"شهید سردار فریدون ابوالحسنی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹زندگیش آنقدر پر برکت و با طراوت بود که علاوه بر انجام فعالیت های رزمی و نظامی در بر پایی مراسم مذهبی، اعزام کاروان های زیارتی به مشهد و مرقد حضرت امام خمینی (ره) حضوری چشمگیر داشت.
🌹اعتقاد قلبی و عملی به ولایت فقیه داشت تا جایی که در وصیت نامه خود می نویسد: مبادا از خط ولایت فقیه خارج شوید که من شهادت می دهم که شما از خط اهل بیت خارج شده اید.
🌹کوهنوردی، ماهگیری و فوتبال، تفریحات مورد علاقه شهید در ایام فراغت بود. چهره خوش رو و چشمهای باحیایش نشان از عمق ایمان درونی اش داشت که گویا اطرافیان را بدون کلام به سوی خدا دعوت می کند.
"شهید مدافع حرم محمد احمدی جوان"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹آن زمان هم رسم و رسوم ازدواج زیاد بود ریخت و پاش بیداد می کرد؛ ولی ما از همان اول ساده شروع کردیم.
🌹 خریدمان یک بلوز و دامن برای من بود و یک کت و شلوار برای مرتضی چیز دیگری را لازم نمیدانستیم به حرف و حدیثها و رسم و رسوم هم کاری نداشتیم.
🌹خودمان برای زندگیمان تصمیم میگرفتیم همینها بود که زیباترش می کرد.
"شهید سید مرتضی آوینی"
✍ راوی؛ همسر شهید
📚 کتاب: ازدواج به سبک شهدا
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹 وقتی شهید به مدرسه می رفت پیاده روی زیاد داشت به مدرسه ای در بابل می رفت از کلاس دوم تا دیپلم همین طور این مدرسه و آن مدرسه کلا پیاده روی می کردند هفته ای یک بار بعدازظهر و هفته ی دیگر صبح به مدرسه می رفتند .
🌹 بعداز ظهرها که مدرسه می رفتند
در ماه پاییز زود هوا تاریک می شد پدرش هم در دشت و صحرا بود من فانوس می گرفتم و تا قسمتی از راه را به دنبال آن ها می رفتم و در مکانی می ایستادم و صدا می زدم ای کاظم ای غلام نترسید من این جا هستم بیایید . خیلی زحمت کشیدند درس خواندند شهید در سال آخر دیپلم نگرفت به جبهه رفت و زخمی شد.
✍راوی مادرشهید
"شهید کاظم بصلی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab