eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
38 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹مسيح كردستان محمّد در عرض ده سال زندگى مشتركمان طورى بود كه هميشه نمازش ‍ را در اول وقت اقامه مى كرد. در طول مسافرتهايى كه با محمّد داشتيم ، هرگاه در راه صداى اذان به گوشش مى رسيد، هر كجا بود ماشين را پارك مى كرد و همانجا نمازش را بجا مى آورد. اگر چه به مقصدى كه مورد نظرش ‍ بود دور يا نزديك بود. بارها به ايشان گفتم : حالا كه نزديك مقصد است نمازتان را شكسته نخوانيد بگذاريد وقتى به منزل رسيديم نمازتان را كامل بخوانيد. محمّد در جواب مى گفت : حالا كه موقع اذان است نماز مى خوانيم شايد به منزل نرسيديم . اگر رسيديم دوباره كامل مى خوانم و در تمام اين مدّت هيچگاه ياد ندارم كه او بدون وضو باشد.   ✍کتاب اسوه يادواره سردار سپاه اسلام شهيد محمد بروجردى، راوی همسر شهید "شهید محمد بروجردی" @Sedaye_Enghelabا
🕊🌹 مادر مصطفى گریه نمی کرد. همه فکر می کردند از شوک باشد. دکترها به همسرش می گفتند: «کاری کند که به خاطر پسر گریه كند.» چند بار به بهانه روضه ی سید الشهدا و گریزهایی که مداح به مصیبت مادر می زد، همه گفتند کار تمام شد، بغضش ترکید.... اما مادر مصطفى یک هفته بود که گریه نمی کرد، باز هم نکرد. معمایی شده بود برای خودش!! مادر مصطفى در تشییع هم که برای مردم صحبت کرد همه گریه کردند. زار زدند. از ته دل سوختند، اما خودش گریه نکرد برخلاف مادرهای دیگر شهید. و همین بود تا وقتی که رهبری خواستند خداحافظی کنند. مادر مصطفى به نجوا و با بغضی که صدا را خشدار می کند گفت:... ....گفت: آقا من تا امروز برای اینکه دشمن از اشک من شاد نشود، گریه نکردم. حالا هم.... که رهبری فرمودند: چرا؟! نخیر؛ گریه کنید! دشمن غلط می کند. و مادر خیالش که راحت شد، اذن را که گرفت، بند سد اشک شکست.... ✍روایتی ازمادربزرگواردانشمند هسته‌ای "شهید مصطفی احمدی روشن" @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 دانشمندان ایرانی که در سال های اخیر به شهادت رسیدند. @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام علی علیه السلام : قِوامُ العَيشِ حُسنُ التَّقديرِ ، ومِلاكُهُ حُسنُ التَّدبيرِ . مايه پايدارى زندگى ، خوب سنجيدن است و پايه آن ، برنامه ريزى است. 📚غرر الحكم : ح ٦٨٠٧ @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 آنها که از پل‌ صراط‌ می گذرند ، قبلا از خیلی‌ چیز‌ها گذشته اند؛ باید بگذری‌ تا بگذری ... ! "شهید‌ حمید سیاهکالی‌ مرادی" @Sedaye_Enghelab
🕊🌹 کنار صیّاد نشسته و دستم را گذاشته بودم روی دستش. آقا که شروع به حرف زدن کردند، صیّاد آرام دستش را از زیر دست من بیرون کشید و دفترچه‌اش را برداشت و شروع کرد به نوشتن. وقتی مراسم تمام شد و داشتیم برمی‌گشتیم، از او پرسیدم: «حاج علی، برای چی موقع سخنرانی آقا یادداشت برمی‌داری؟ حرف‌های ایشان را از تلویزیون پخش می‌کنند.» گفت: «حاج ناصر، شما حقوق خوانده‌ای، نه؟» گفتم: «بله چه ربطی به سؤال من داره؟» گفت: «ببینم، اجرای امر فرمانده، برای من لازمه؟» گفتم: «بله، لازمه.» گفت: «تأخیر در اجرای امر فرمانده برای ما قبح داره و زشته، مگر نه؟» با بی‌صبری گفتم: «بله، زشته، ولی جواب من را ندادید؟» گفت: «خیلی خوب. من که باید از صحبت‌ها یادداشت بردارم، دیگر منتظر اخبار ساعت دو نمی‌شوم. همان جا یادداشت می‌کنم. بعد در فاصله‌ای که می‌نشینم توی ماشین، این صحبت‌ها را به دستورالعمل تبدیل می‌کنم. وقتی به ستاد کل رسیدم، می‌دهم برای تایپ و بعد هم اجرا. تو شاید حرف‌های آقا را سخنرانی تلقّی کنی. ولی برای من این حرف‌ها را که می‌شنوم، تکلیفه به گردنم می‌آید که امری را از فرمانده‌ام گرفتم، باید اجرایش کنم. تا ستاد کلّ برسم وقت را تلف نمی‌کنم.» "شهید علی صیاد شیرازی" @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 وقتی تو کار بهمون فشار می‌اومد یا خسته می‌شدیم ، بهمون می‌گفت: ثواب کار رو هدیه کنید به یکی از اهل بیت (ع) ، اونوقت خستگی بهتون غلبه نمیکنه و شما بهش غلبه می‌کنید. "شهید مهدی حسین پور" @Sedaye_Enghelab
نمـــازشـب شب عاشورا بود، از مراسم که برگشتیم به سید گفتم با رفقا امشب به منزل ما بیایند، آن شب کسی منزل ما نبود، خیلی خسته شده بودیم به محض آنکه وارد خانه شدیم، خیلی سریع خوابمان برد، ساعت سه یا چهار صبح احساس کردم صدایی از راهرو می آید، ترسیدم، آرام رفتم تا ببینم صدای چیست؟ با تعجب دیدم سید مشغول خواندن نماز شب است، به حال او خیلی غبطه خوردم او آن روز از همه ما خسته تر بود، کار و مداحی در چند هیئت و… رمق برایش باقی نگذاشته بود اما خلوت با خدا صفایی داشت که حاضر نبود به این راحتی ها آن را از دست دهد، آن هم در شب عاشورا… "شهید سیدمجتبی علمدار" @Sedaye_Enghelab
🕊🌹بچه های اطلاعات دور هم نشسته بودند و هدف از آمدن به جبهه را به بحث گذاشته بودند تا نوبت به داوود رسید و گفتند تو برای چه به جبهه آمدی؟ داوود مکثی کرد چشمانش را به گل پتوی وسط چادر انداخت و گفت: « اگر نمی آمدم باید به نمازهایی که خوانده بودم شک می کردم.» بچه هایی که تا لحظات پیش با الفاظ سنگین و پر معنا که فهم آن برای همه آسان نبود، سخن می گفتند در مقابل این حرف داوود سکوت کردند. نگاه با معنایی به همدیگر انداختند. کسی می خواست که آن جمله را تفسیر و معنا کند. ✍ کتاب راز گل داوودی "شهید داود گریوانی" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام علی عليه ‏السلام : إلهي كَفى لي عِزّا أن أكونَ لَكَ عَبدا، وكَفى بي فَخرا أن تَكونَ لي رَبّا؛ الهى! همين عزّت مرا بس كه بنده تو هستم و همين افتخار مرا بس كه تو پروردگار من هستى. 📚خصال: ص۴۲۰، ح۱۴ @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 پرواز کردن سخت نیست... عاشق که باشی بالت می دهند؛ و یادت می دهند تا پرواز کنی، آن هم عاشقانه... وَ اَلحِقنا بهِم ... @Sedaye_Enghelab
آقا محمد بسیار قدرشناس و صادق بودند، به نحوی‌که طی 10 سال زندگی مشترک، هیچ‌گاه از همسرم دروغ نشنیدم. همچنین وی همواره به دنبال رفاه و آسایش خانواده بودند؛ حتی اگر خود در سختی قرار می‌گرفتند. همیشه می‌گفتند: از امام حسین (ع) شرم دارم که در کربلا به فکر آسایش همسر و خانواده‌ام باشم، به همین خاطر هیچ‌گاه با هم کربلا نرفتیم. شهید عبداللهی ارادت ویژه‌ای به حضرت زهرا (س) داشتند و می‌گفتند: چادر، حجاب حضرت زهرا (س) است. اگر مشاهده می‌کردند خانم چادری به زمین می‌خورد، همان‌جا ایستاده و گریه می‌کردند. آقا محمد علاقه بسیاری به امام رضا (ع) داشتند. مدتی بود که دایم می‌گفتند: دلتنگ زیارت امام رضا (ع) هستم، اما می‌ترسم اگر به مشهد بروم از اعزام جا بمانم. رفتند و پیکر مطهر شهید بازگشت. زمانی‌که داخل معراج شهدا بودیم، به یاد حسرت زیارتی که بر دل شهید مانده بود، افتادم. روز خاک‌سپاری که مصادف با شهادت امام رضا (ع) بود، پرچم حرم امام رضا (ع) را برای او آوردند. ✍ راوی همسرشهید "شهید مرتضی عبداللهی" @Sedaye_Enghelab
🕊🌹انسان به پوچی میرسد و احساس می کند برای رهایـی از این پوچی باید کاری به غیر از آنچه مردم انجام میدهند انجام دهد و خودش را از چارچوب عوام بیرون بکشد تصمیم میگیرد خودش را از خلأ ایجادشده‌ی درونش دور کند به دنبال افراد و موقعیت‌هایی میگردد که خلوت خود را پُر کند اونمیداند‌ که فقط‌ دارد‌ وقتش‌ را تلف‌ میکند با افراد مختلف مینشیند غافل از اینکه هرکدام از آنها خود دارای خلأ درونی منحصر به فردی هستند چند وجود خلوت دور هم می نشینند و هرکدام به دنبال تامین نیاز خود هستند این میشود که کاری از پیش نمیرود انسان برای پُر کردن خلوت درونش نیاز به یک وجود بینهایت دارد اینجاست که راهی به سمت الله پیدا میکند. ✍ انسان‌خلوت و خلوت انسان "شهید دکتر عبدالحمید دیالمه" @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 بدانید دشمن درصدد ضربه زدن به ولایت فقیه و امام خامنه ای است اگر سستی کنید تعلل ورزید خدا این نعمت را از شما می گیرد و آن را به شکل بدی جایگزین می کند. "شهید محمد مهدی فریدونی" @Sedaye_Enghelab
خدایا! ما را ببخش از گناهانی که ما را احـاطـه کرده و خود از آن آگاهی نداریم گـناهانی که می کنیم و با هزار قدرت عـقل توجیه می کنیم و خود از بدی آن آگاهی نداریم! "شهـید مصطـفی چـمران" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام علی عليه ‏السلام : اَلذِّكْرُ يونِسُ اللُّبَّ وَ يُنيرُ الْقَلْبَ وَ يَسْتَنْزِلُ الرَّحْمَةَ؛ ياد خدا عقل را آرامش مى‏ دهد، دل را روشن مى ‏كند و رحمت او را فرود مى‏‌آورد. 📚 غررالحكم، ح۱۸۵۸ @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 سعی‌مان این باشد که خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگهداریم و شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم ، که شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهـید شدند ... "شهید حاج حسین خرازی" @Sedaye_Enghelab
🕊🌹 هرکس به اتاقش می آمد از پشت میز بلند می شد و درجلو فرد می نشست و کارهایشان را انجـام می داد. یک روز از او پرسیـدم که چرا پشت میز کارهایش را انجام نمی دهد؟ با لبخنــد همیشگی اش گفت : برادر من ! میز ریاست یک حال و هوای خاصی دارد که آدم را می گیرد. پشت آن میز من رئیسم و مخاطبم ارباب رجوع هستن، من می آیم این طرف و کنار مردم می نشینم تا توی آن حال و هوای خاص با آنها برخورد نکنم، این طرف میز من برادر مردم هستم و مثل یک برادر به مشکلاتشان رسیدگی می کنم... "شهید محمد بروجردی" @Sedaye_Enghelab
🕊🌹به هور رفتیم. در بازگشت ، همه اش به فکر این بودم حالا که با میرحسینی هستم ، ناهار بهتری برایمان کنار می‌گذارند همین فکرها بیشتر گرسنه ام می کرد. رسیدیم اردوگاه. رفتیم سر وقت غذا که گفتند : ناهار تمام شده است. با ناباوری قابلمه های خالی را نگاه کردم حسابی عصبانی شده بودم که چرا سهمیه ما را کنار نگذاشته اند؟! در این هنگام میرحسینی یک بشقاب برداشت و ته مانده غذای بچه ها را از ته ظرف‌ها جمع کرد و سپس با حالت شوخی و لبخند زنان آمد طرفم و گفت : نگاه کن چقدر غذا زیاد اومده همه اش را گذاشتند برای ما!! سپس کنار سفره نشست و با اشتها شروع به خوردن کرد.کمی تعلل کردم ولی کم کم خودم را به سفره کشیدم و شروع کردم به خوردن. 📚 نگین هامون "شهید حاج قاسم میرحسینی" @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹 🕊 صاحبخانه‌اش‌ گفته بود: طیبه که به خانه ‌ما آمد، ما سرمان‌برهنه ‌بود، بی حجاب‌ بودیم. اینقدر پند و نصیحت کرد و از قرآن‌ و‌ دعا گفت که ‌ما دیگر یک تارموی مان را نگذاشتیم‌ پیدا شود به ساواک که گرفته بودش‌ و دستبند زده بود به دستهایش، گفته بود: «مرابکشید ولی چادرم را برندارید». "شهیده طیبه ‌واعظی دهنوی" 📚کفش‌های جامانده در ساحل @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 بـیـشـتـر ‌سنگــر های ‌خط‌ را ‌او ساخته ‌بود. شب ‌تا ‌صبح ‌کار ‌می کرد. گفتم: پس ‌کی ‌میخوابی؟! تو‌ که ‌همیشه ‌بیداری‌! می گفٺ:‌ بعد ‌از‌ مرگ ‌فرصت ‌برای ‌استراحت‌ زیاد‌ه! "شهید مرتضی امینی" @Sedaye_Enghelab