eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
43 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹با حالتی غریبانه در یادمان شاهرخ و شهدای فدائیان اسلام نشسته بود. احساس کردم شخصیت او با اینگونه فضاها متناسب نیست. جلو رفتم و سلام کردم. باب دوستی باز شد. پس از مدتی ایشان گفت: من در زندان مشغول گذران دوران محکومیت بودم. با خودم می گفتم که وقتی بیرون بروم، بدتر از قبل میشوم و هر کاری دلم بخواهد انجام میدهم. 🌹با یکی از هم بندهای خودم صحبت کردم. می خواستم از تجربیات او در زمینه کارهای خلاف استفاده کنم! او گفت: سعی کن از فکر کار خلاف بیرون بیایی. من با سالها تجربه در کارهای خلاف به تو می گویم که هیچ چیزی بهتر از راستی و صداقت نیست. آخر گنده لات بازی چیه؟ 🌹با ذلت می میری. اما اگه ادم درستی باشی همه چیز عوض میشه. خدا هم تو رو کمک میکنه که بهتر از قبل باشی. بعد از جا بلند شد و رفت یک کتاب را آورد. گفت: این مرد تا آخر خلاف رفت. اما دید هیچی گیرش نمیاد. برا همین برگشت و آدم خوبی شد. خدا هم اینقدر دوستش داشت که شهادت رو نصیبش کرد. 🌹روی جلد کتاب را نگاه کردم. نوشته بود زندگینامه و خاطرات شهید شاهرخ ضرغام. خلاصه که این شهید زمینه تحول و تغییر نگاه من به زندگی شد. "شهید شاهرخ ضرغام " @Sedaye_Enghelab
✍فرازی از متن نامه احساسی حاج قاسم سلیمانی به شهید حاج حسین پورجعفری؛ 🌹حسین جان! بارها که با هم به خطوط مقدم می رفتیم، من سعی می کردم تو با من نیایی و تو را عقب نگهدارم. اگر چه هرگز بر زبان جاری نکردم و می نویسم برای آینده پس از خودم، که خدا می داند با هریک از آنها که از دست داده ام چه بر من گذشت و حتی بادپا، جمالی، علی دادی را از دست دادم و نگران بودم که تو را هم از دست بدهم. همیشه جلو که می رفتم نگران پشت سرم بودم که نکند گلوله ای بخورد و تو شهید شوی. به این دلیل خوشحال هستم که از من جدا شدی، حداقل من دیگر داغدار تو نمی شوم و تو زنده از من جدا شدی که خداوند را سپاسگزارم. 🌹حسین جان! شهادت می دهم که سی سال با اخلاص و پاکی و سلامت و صداقت زندگیت را فدای اسلام کردی. تو بی نظیری در وفا، صداقت، اخلاص و کتمان سر. "شهید حسین پورجعفری" @Sedaye_Enghelab
🌷🌷🌷🌷🌷 🔰 فرمانده لشکر : ▪️میخواستم برم سرویس بهداشتی، وقتی رسیدم دیدم همه آفتابه ها خالی هستند، برای پر کردن آن ها باید چند کیلومتر تا هور میرفتیم... یک بسیجی آن طرف تر ایستاده بود، صدایش کردم و گفتم: برادر این آفتابه را برام آب پر میکنی... آفتابه را گرفت و رفت، وقتی آمد دیدم آبی که آورده تمیز نیست.. بهش گفتم: اگه ۱۰۰ متر آن طرف‌تر رفته بودی آب تمیز تر بود....آفتابه را گرفت و رفت و آب تمیز آورد. چند روز بعد قرار بود فرمانده لشکر برایمان حرف بزند؛ دیدم همان کسی که چند روز پیش برایم آب را آورده بود، فرمانده لشکر(شهید زین الدین) است...💔 📚 کتاب یادگاران/ ص ۷۷ شهید مهدی زین الدین فرمانده لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹یادم می‌آید مادرم به سختی و در بیمارستان بستری بود. به اصرار تا آخرین روز در کنار مادرم و در بیمارستان ماندم. او هر روز برای به بیمارستان می‌آمد. 🌹مادرم به مصطفی می‌گفت: را به خانه ببر. ولی او و می‌گفت: باید پیش شما بماند و از شما پرستاری کند. 🌹بعد از مرخص شدن مادرم از بیمارستان، وقتی مصطفی به دنبالم آمد و سوار ماشین شدم تا به خانه خودمان برویم، مصطفی دست‌های مرا گرفت و بوسید و گریه کرد و گفت: از تو بسیار ممنون هستم که از مراقبت کردی. با تعجب به او گفتم: کسی که از او مراقبت کردم مادر من بود نه مادر شما… چرا تشکر می‌کنی؟! 🌹او در جواب گفت: این دست‌ها که به مادر خدمت می‌کنند برای من است. دستی که برای مادر خیر نداشته باشد، برای هیچ کس و به دستور خداوند است. راوی : همسر شهید "شهید مصطفی چمران" @Sedaye_Enghelab
‍ ✅شعری که امام خامنه ای خطاب به شهدا خواندند و گریه ی جانسوزی کردند؛😔 ما سینه زدیم و بی صدا باریدند از هرچه که دم زدیم آنها دیدند ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند😔 اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ‌‌‌@Sedaye_Enghelab
📸 امشب؛ تصویری از رهبر انقلاب در دومین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها. ۱۴۰۰/۱۰/۱۴ @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 سرنوشت محمد مهدی در سه جمعه مقدس رقم خورده بود . سه جمعه‌ای که با یاد آقا امام زمان (عج) و آرزوی ظهورشان شکل گرفت و سیر زندگی یکی از یاران آن حضرت را در خود خلاصه کردند. جمعه اول، روز تولد مهدی که همزمان با بیست و پنجم ذیقعده (روز دحوالارض) بود. دومین جمعه ، روز بیست و هفتم رجب (عید مبعث رسول اکرم (ص))، که به فیض عظیم شهادت نائل آمد. و جمعه آخر ، روز تشییع و خاک سپاری‌اش که مصادف شده بود با چهارم شعبان و ایام میلاد مبارک سالار شهیدان و علمدار کربلا حضرت ابوالفضل (ع). به امید آن جمعه که محمد مهدی و هزاران یار گلگون پیکرش به همراه صاحب‌الامر و الزمان (عج) ، زمین را از جور و ستم پاک گردانند. " شهید محمدمهدی خادم الشریعه " @Sedaye_Enghelab
🌹كجایید ای ز جان و جا رهیده كسی مر عقل را گوید كجایی كجایید ای در زندان شكسته بداده وام داران را رهایی ⭐️🌙 شادی روح شهید والا مقام " شهید رضا شهرکی " فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله. @Sedaye_Enghelab
بسم الله الرحمن الرحیم امام محمد باقر علیه السلام : خداوند متعال در حمد و ستایش به چیزی برتر از تسبیح فاطمه زهرا سلام الله علیها عبادت نشده است. 📚کافی، ج۳ ص ۳۴۳ @Sedaye_Enghelab
🌹وقت نماز بود، زدیم بغل، گفتم: حاجی قبول باشه. ‌گفت: خدا قبول کنه، ان‌شاءاللّه. نگاهم کرد و گفت: ابراهیم! ــ نمازی خواندم که در طول عمرم در جبهه نخواندم. به حاج قاسم گفتم: حاج آقا، شما همه‌ی نمازهایتان قبول است. قصه‌ی نماز خوانده‌شده فرق می‌کرد، به کاخ کرملین رفته بود و با پوتین قرار داشت. تا رئیس‌جمهور روسیه برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد. اذان و اقامه‌اش را گفت. صدایش در سالن پیچید، بعد هم به نماز ایستاد. همه نگاهش می‌کردند. می‌گفت در طول عمرش چنین لذتی از نماز نبرده بوده است. 🌹پایان نماز پیشانی‌اش را روی مهر گذاشت، به خدای خودش گفت: خدایا، این بود کرامت تو، یک روزی در کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه می‌کشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی آمدم اینجا نماز خواندم. "شهید حاج قاسم سلیمانی" ✍سلیمانی عزیز،به نقل از ابراهیم شهریاری، دوست و همرزم شهید @Sedaye_Enghelab
: 🌹قاسم مجروح شده بود. برای درمان او را به مشهد فرستاده بودند. چون شکمش ترکش خورده بود از زیر قفسه سینه‌اش تا روی مثانه‌اش را باز کرده بودند و وضع بدی داشت. ۴۶-۴۵ روز کسی نمی‌دانست قاسم سلیمانی زنده است یا شهید شده. در آن زمان هم فرمانده گردان بود که مجروح شد. بالاخره شهید موحدی کرمانی پسر همین آقای موحدی کرمانی قاسم را در مشهد پیدا کرد و گفت طبقه سوم یک بیمارستان در مشهد است. پزشک حاج قاسم از منافقین بود و می‌خواست حاج قاسم را بکشد، به همین دلیل شکم قاسم را باز گذاشته بود که منجر به عفونت شده بود. یک پرستار باشرف کرمانی به خاطر حس کرمانی و ناسیونالیستی‌اش قاسم را شب دزدیده بود، جایش را با دو مریض دیگر در یک طبقه دیگر عوض کرد و به دکتر گفته بود قاسم را از اینجا بردند. قاسم باز یک دوره دیگر از ناحیه دست مجروح شد تا می‌گفتند برو دکتر می‌ترسید، تا می‌گفتند برو بیمارستان در می‌رفت. فضای ما در جنگ این بود. من از هویت ملی و اعتماد به نفسی صحبت می‌کنم که جنگ با خودش آورد و این ملت را آبدیده کرد. شهیدحاج قاسم سلیمانی شهید حاج احمد کاظمی @Sedaye_Enghelab