خدایا عاقبت ما رو ختم به شهادت کن🤲 شما رو نمی‌دونم ولی من حتی از تصور این که یه روز بگن فلانی سکته کرد و مُرد از خجالت آب می‌شم😭😭😭 کانال #سید_سراج_الدین_جزائری https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046

این متن رو یه خانم برای دالیا نوشته... این رو سند داشته باشید برای اونایی که میگن مگه تو کشور کم فقیر داریم چرا خرج لبنان و سوریه می‌کنید. من که هیچ حرفی جز این به ذهنم نمی‌رسه: خوشا به حالِ دل بی شکیب بعضی‌ها هزار غبطه به حال عجیب بعضی‌ها  نمی‌رود ز سرِ این پرندۀ قفسی خیال بال و پر دل‌فریب بعضی‌ها  قنوت وتر...سحر... در جوار شش گوشه طبیب حاذق درد غریب بعضی‌ها!  دلم شکسته خدایا! مرا اجابت کن به حق حرمت امن یجیب بعضی‌ها   به همنشینی پاکانِ کربلا رفته گرفته چادر من، بوی سیب بعضی‌ها کانال #سید_سراج_الدین_جزائری https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046

پویایی زبان عربی : حماسه بزرگی که شهید یحیی در میدان جنگ خلق کرد آن‌هم میان مردمی که حماسه را زندگی می‌کنند آنقدر اثر گذار بوده است که واژه السنورة بر گرفته از نام شهید السنوار وارد دایره لغات عربی شده است. 🔺برخی لغت‌نامه‌های آنلاین عربی رسماً این واژه را اضافه کردند.: فعل السنورة ... أي تم الأمر الى أقصى حد. یعنی موضوع در حد نهایی تکمیل شد. کانال #سید_سراج_الدین_جزائری https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046

با علیرضا ابراهیمی ۱۱ سال پیش در ضاحیه آشنا شدم از طریق یک دوست مشترک. آن موقع دو سال بود که به لبنان مهاجرت کرده بود و در جامعه لبنانی (دانشگاه لبنان) در ضاحیه کارگردانی ‌می‌خواند. امروز این ویدئو را در صفحه اینستاگرامش منتشر کرده و برایش نوشته است: ۱۳ سال است که در لبنان زندگی میکنم، اگر بگویم هر روز شاید دروغ نباشد، که به گونه ای من را شگفت زده میکنند، مقاومشان جوری مقاوم است که زبانت در توصیفش الکن می ماند، زنانشان، مردانشان، پیر و جوان و حتی کودکانشان چنان در این یک ماه اخیر که کارم با آواره ها و کسانی است که خانه های بعضا چند میلیون دلاری خود را ریخته اند به پای مقاومت و حالا در یک ماشین یا اتاق مشترک با چندین نفر یا خانواده دیگر در مدرسه ای زندگی میکنند. هر لحظه و هر ساعت با موردی جدید که شگفت زده ام می کند روبرو میشوم... این ها همان مهاجرین و انصارند، اینها همان شیعیان مهدی آخر الزمانند... پ.ن: این کودک اهل جنوب قبول نمی کند کمکهای موسسات خیریه که برای آوارگان می آورند را قبول کند چون احساس میکند ضد کرامت اوست.... می گوید ما که نیاز نداریم.... کدام شرایط ویژه؟ مگه بقیه شرایطشون ویژه نیست، میخواهد دیگری قبل از او به اینها برسد... اللهم عجل لولیک الفرج وانصر المجاهدین #لبنان #عراق #یمن #ایران #سوریه #کرامت کانال #سید_سراج_الدین_جزائری https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046

خیلی ها پیام دادید که این مداحی نامش چیست یا چطور پیدایش کنید. این مداحی قومی أماه از مداح و خواننده نام آشنای حزب‌الله یعنی علی برکات است فایل و متن شعر به همراه ترجمه دست و پاشکسته خودم رو در پیام بعدی براتون میگذارم... نماهنگ‌های مختلفی از این مداحی حزن انگیز برای خیلی از شهدا لبنانی آماده شده که با جستجوی اسمش میتوانید این نماهنگ‌ها را ببینید.

قومي اماه واندبيني..والطمي الصدر .. فوق قبري.. بالانين واذكري الزهرا..... قومي اماه قومي اماه ...... من دما نحر الحسين ضمدي الجرح ... وارفعي في الخافقين ..راية النوح .. من دموع المقلتين ..غسلي القبر .. قومي اماه قومي اماه.. وانثري فوق ضريحي ..ادمع العين.. واسكبيها في جروحي ..كي تفي ديني للبتولة والغريبة ...زينب الحورا.. قومي اماه قومي اماه ودعيني نور عيني ..قد قضى عمري بعت نفسي للحسين ...للعلا اجري نور عيني ودمائي اضحت المهرا .. قومي اماه قومي اماه كم من الحزن احتواه قلبك الدامي ذاب قلبي من لظاه يهتف امي يا لها من همسة في لوعة الذكرى قومي اماه قومي اماه کانال #سید_سراج_الدین_جزائری https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046

برخیز مادر و برایم عزاداری کن و بر سینه بزن بالای قبرم با ناله، زهرا را یاد کن برخیز مادر، برخیز مادر از خونی ذبح حسین(روضه) زخم‌ها را التیام ببخش در میان سینه‌زنان پرچم عزا برافراشته کن با اشک دو چشم قبر را بشوی برخیز مادرم برخیز مادرم روی قبرم اشک چشمانت را پخش کن و روی زخم هایم بریز که من دِینم را به زینب حوراء و بتول ادا کردم برخیز مادرم برخیز مادرم با من خداحافظی کن ای نور چشمم، عمرم گذشت. من خودم را به حسین فروختم تا پاداشش را بگیرم ..........(متوجه معنی این مصرع نشدم) برخیز مادرم برخیز مادرم چقدر غم و اندوه در دل خونین تو بود؟ با دیدن مادرم دلم آب شد چه زمزمه ای میکنی در اندوه یاد من برخیز مادرم برخیز مادرم

داشتیم با یاسر خاطره بازی میکردیم. دیر فهمیدم چی گفت... خانه‌پدریشان در جنوب با خاک یکی شده خانه خودش تقریبا خراب شده و درمانگاه خواهرش تخریب شده... همه اش به کنار فقط همان یک جمله‌اش دل آدم را قرص می‌کند پیروزی نیاز به گذشت و ایثار دارد. هیچ چیز راحت بدست نمی‌آید. پ‌ن: ان‌شاءالله این هفته همه اعضای خانواده یاسر و همسرش را منتقل میکنیم ایران. تا بهبود شرایط مهمانمان خواهند بود در قم. مردها برای پیروزی خیلی کار دارند... #قطعا_سننتصر کانال #سید_سراج_الدین_جزائری https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046

فردا اگر فرصت شد از تصاویر جنوب و خانه پدر یاسر برایتان خواهم نوشت...

سکر باب البرادات بی هوا و یک دفعه رفتیم. کپسول گاز تقریبا خالی بود و به سختی می‌توانست یک بخاری را روشن نگه می‌داشت. هرچند روی کاغذ هوا خیلی سرد نبود ولی با شرجی مدیترانه که در هم آمیخته می‌شد کمی از تحمل خارج می‌شد. سکر باب‌البرادات تکه کلام حاج حمید داودآبادی بود در آن سفر . به محض اینکه دری باز می‌شد داد می زد سکر باب البراد ( در یخچال را ببند) صبح آن روز یاسر زنگ زد و گفت: سراج بریم جنوب؟ راستش چشم‌هایم گرم خواب بودم. گوشی را با تعجب نگاه کردم چهارشنبه بود ساعت ۸ صبح. گفتم:مگه امروز مدرسه نداری؟ +تعطیل شدیم. -چرا!؟ +بخاطر سرما تعجب کردم و با همان عرق‌چین رفتم توی بالکن که سرما را حس کنم -سرما!؟ مطمئنی یاسر؟ +آره، مگه نمی‌دونی دیشب دمای هوا به ۳ درجه بالای صفر رسیده. برای منی که اهل شهرکرد بودم و در دمای -۳۴ درجه سانتیگراد امتحان هماهنگ ریاضی نوبت دوم داشتم و مدرسه رفته بودم کمی خنده‌دار بود و غیر قابل باور. اما آنجا لبنان بود و خبری از شبکه برق و لوله‌کشی گاز به آن معنی نبود. برق دولتی فقط دو ساعت در روز و باقی روز برق اضطراری در حد یخچال و تلویزیون و ... پاسخگو بود. کپسول گاز هم کمیاب و گران، خانه‌ها و ادارات و مدارس حتی لوله بخاری و ... هم نداشتند و تنها وسیله گرمایش آن‌هم در برخی خانه‌ها یک بخاری بدون دودکش کپسول‌خوری بود که آن را هم بخاطر خطر گازگرفتگی شب‌ها نمی‌شد استفاده کرد. حالا هوای ما را خیلی داشتند و یک هیتر برقی کوچک برایمان تهیه کرده بودند که شب‌ها هر چهار نفرمان‌ توی یک اتاق و روی کاناپه آن‌هم با دو پتو بتوانیم بخوابیم. آن موقع در همان آپارتمان کوچک روبروی مجمع سیدالشهداء ساکن بودیم که پیش‌از این گفتم چند روز پیش به طور کامل خراب شد. جنوب رفتنمان اما آنقدر یکهویی شد که دیگر حتی فرصت تهیه همان هیتر کوچک هم نبود... الغرض که آن‌شب از سرمای شرجی کوهستان جنوب تقریبا تا صبح نتوانستیم بخوابیم. در کمال آرامش و بدون دغدغه و در خانه‌ای به آن زیبایی و در میان آن‌همه جنگل زیتون و ... حالا زیر سایه جنگ و با بارش هر روزه بمب‌ها، سرما و زمستان نزدیک است. نمیدانم که آنهایی که به جبل و جاهای دیگه پناه برده‌اند برای زمستانشان چه چاره اندیشیده‌اند. لبنانی ها حتی به دمای ۳ درجه بالای صفر هم عادت ندارند. حالا که سرپناه و پتو و ... هم ندارند چه رسد به بخاری و هیتر و ... چه خواهند کشید.😭😭 کانال #سید_سراج_الدین_جزائری https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046

این همان خانه‌ پدری یاسر است در جنوب که دیشب گفت دیگر سنگی روی سنگش نمانده... این تصویر را صبح همان شب از خانه پدری یاسر گرفتم. اوایل دسامبر بود یعنی اواسط آذرماه. صبح روزی که داشتیم آماده می‌شدیم برای رفتن به بنت جبیل. برای مصاحبه با پدر و مادر فرمانده شهید رانی بزی (حاج خانم) تنها بخاری آن‌روز ما که شب قابل استفاده نبود و منظره زیبای سالن خانه از پنجره پشتی... حالا دیگر خبری از خانه و پنجره و بخاری و حتی منظره نیست. مهم نیست به قول یاسر: پیروزی نیاز به ایثار دارد و هیچ چیز راحت بدست نمی‌آید. کانال #سید_سراج_الدین_جزائری https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046