eitaa logo
'|شهیدسیدمحسن‌قریشی|'
377 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
865 ویدیو
12 فایل
تکاورپاسدارشهید سید محسن قریشی ♥︎ولادت:۱۳۶۳/۰۶/۳۰ 🖤شهادت:۱۳۸۹/۰۱/۳۰ 🕊محل شهادت:سنگ های آذرین_ماکو و حالا یه صلوات خوشگل هدیه کن به‌روح‌ پاک شهدا🕊 خادم‌کانال: @Basiji_7600 🌿تاسیس:۱۴۰۲/۰۴/۲۲🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴مطلبی از دستور صریح رهبر معظم انقلاب که برای اول بار گفته شد؛ فرمانده معظم کل قوا فرماندهان سپاه را احضار و گفتند: اگر آمریکایی‌ها جایی از ایران را زدند، از من (رهبری) سوال نمی‌کنید، از شورای عالی امنیت ملی هم اجازه نمی‌گیرید، باید حداکثر تا نیم ساعت این اقدام را پاسخ دهید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•°{ @Seyed_Mohsen_Gh }°•
قبل از حمله ی ایران این جوان در تلاویو اسلحه کشید تا تمام تلاویو چشمشون به زمین دوخته بشه 20 تا صهیون رو خلاص کرد و شهید شد بعد موشک ها اومد رو سرشون براش فاتحه بخونید 💔💔💔 •°{ @Seyed_Mohsen_Gh }°•
ده پیامد و درس از حمله ایران به اسرائیل: 1️⃣ جنگ سرد ۴۵ ساله ایران و اسرائیل خط قرمز خود را دوباره تعریف کرد. 2️⃣ حمله بیش از انتظار جمهوری اسلامی ایران، محدودیت‌های بازدارندگی آمریکا را نشان داد. 3️⃣ بازدارندگی اسرائیل تضعیف شد و نیاز اتکای آن به دفاع ایالات متحده برجسته‌تر گردید. 4️⃣ توانایی‌های نظامی جمهوری اسلامی ایران راستی آزمایی جدی شد. 5️⃣ هزینه ترور شخصیت‌ها و حمله نظامی به سفارتخانه‌ها در سراسر جهان افزایش یافت. 6️⃣ حمایت از جمهوری اسلامی ایران در میان فلسطینی‌ها و جوامع عرب مسلمان، افزایش یافته است. 7️⃣ نفوذ جمهوری اسلامی ایران در امور خاورمیانه افزایش یافته است. 8️⃣ درک سیاست داخلی ایران کلید درک سیاست خارجی آن است. 9️⃣ ایران همچنان قدرت آتش حزب‌الله را برای حوادث احتمالی آینده علیه اسرائیل حفظ می‌کند 🔟 اگر اسرائیل به تهاجم ادامه دهد، جمهوری اسلامی ایران ممکن است فعالیت های هسته‌ای خود را تشدید کند. •°{ @Seyed_Mohsen_Gh }°•
6.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 تحلیلگر صدای آمریکا: ایران، اسرائیل را غافلگیر کرد 🔹موشک‌های پیشرفتۀ ایران با موفقیت به مراکز موساد، شاباک و IDF ارتش اسرائیل اصابت کردند. •°{ @Seyed_Mohsen_Gh }°•
🛑عدم حضور سرلشکر باقری، سرلشکر رشید، سردار سلامی و سردار حاجی‌زاده در نماز جمعه یعنی آماده باش صد در صدی برای پاسخ کوبنده و سریع به کوچک‌ترین حرکت صهیونیست‌ها. اقتدار جمهوری اسلامی ایران رو با دیگر کشورها مقایسه کنید: فرمانده کل قوا، سران قوا، وزرا و تمامی افراد رده بالای کشور در نماز جمعه تاریخی ایران حاضرند؛ درباره مفهوم این اقتدار هزاران سطر باید نوشت. @nahno_abnaolkhomeini
'|شهیدسیدمحسن‌قریشی|'
#رمان_محمد_مهدی 55 و 56 🔰 پسرم چنین آدمی همیشه خوشبخت هست ، حتی اگه سنگین ترین دردها و حادثه های دن
57 و 58 🌀 سرش رو گذاشت روی فرمان ماشین ، بعد چند ثانیه سرش رو بلند کرد و با آه و حسرت گفت : بله پسرم ، بله عزیزم، الان هم افرادی هستند که تفکرات خوارج رو دارن، بعضی ها خیلی شدیدتر مثل وهابی های تندرو و داعش بعضی ها هم خیلی کم رنگ تر ... باز سکوت کرد 🔰 گفتم باباجون یعنی چی کم رنگ تر؟ میشه بیشتر برام توضیح بدی؟ ✳️ باباگفت یعنی اینکه امام معصوم رو قبول دارن ، اهل جنگ با امام نیستن ، اما تو مسائل دینی فقط حرف خودشون رو قبول دارن و بس ، همه برداشت های خودشون از دین رو قبول دارن ، هزارتا دلیل و مدرک و سند هم براشون بیاری که این فکرت غلط هست، گوش نمیدن اینجور افراد هم به خودشون ظلم می کنن و زندگی رو برای خودشون جهنم می کنن، هم به خانواده و اطرافیان خودشون من خودم در دوران دانشگاه با یکی از این ها هم اتاق بودم ، اما اصلا نمی تونستم تحمل کنم و ترم بعد اتاقم رو عوض کردم 💠 گفتم بابا مثل دائی... ✳️ بابا سریع دستش رو گذاشت جلوی لبش و به من گفت : ادامه نده ، هیچی نگو ، شاید غیبت بشه 💠 بابا دوباره ماشین رو روشن کرد و حرکت کردیم به سمت مدرسه دوباره از من سوال کرد که اگه خانم معلم سوال کنه چه کسی خدا رو خلق کرده چی جواب میدی؟ منم کامل اون بحث هایی که با هم کرده بودیم و تو دفترم نوشته بودم رو برای بابا گفتم تا خیالش راحت بشه که درس رو بلدم 🌀 وقتی رسیدیم دم در مدرسه ، داشتم پیاده می شدم که باباهادی گفت پسرم اصلا درباره دائی ، چیزی به سعید نگو اصلا در این باره باهاش حرفی نزن ، شاید ناراحت بشه 🔰 گفتم چشم ، خیالتون راحت 🔰 همون زنگ اول ، خانم معلم گفت بچه ها میخوام یکی یکی از همون جایی که نشسته هستین ، جواب سوالی که ازتون کرده بودم رو بدین بعد گفت محمد مهدی جان ، شما آخرین نفری باش که جواب میدی نفر اول شروع کرد به جواب دادن که... 🔰 نفر اول شروع کرد به جواب دادن که ... اصلا نتونست حرف بزنه فکر کنم خجالت می کشید 💠 خانم معلم بهش گفت عزیزم شما باید عادت کنین که تو جمع حرف بزنین، بتونین حرف خودتون رو به دیگران انتقال بدین ، نباید از حرف زدن در جمع خجالت بکشین مخصوصا تو جمع دوستان و هم کلاسی هاتون که همه با هم داداش هستین راحت حرفتون رو بزنین ✳️ از نفر بعدی سوال کردن ، اسمش رضا بود رضا گفت خانم معلم من اصلا نتونستم جواب سوال شما رو پیدا کنم ، اما از مادرم پرسیدم و چیزهایی به من گفت و من هم نوشتم براتون آوردم خانم معلم گفت آفرین، همه برای رضاجون دست بزنن! خانم معلم گفت میدونی برای چی گفتم برات دست بزنن؟ رضا گفت : چون جواب سوال رو دادم؟ خانم معلم گفت نه عزیزم به خاطر اینکه راستش رو گفتی و گفتی که خودت ننوشتی و کمک گرفتی آفرین پسرم 💠 حالا بگو جواب سوال چی شد خدا رو چه کسی خلق کرد؟ رضا گفت: خانم معلم مادرم گفتش که خدا رو کسی خلق نکرد، از اول بود خدا از جنس ما آدم ها نیست که نیاز به خلق کردن داشته باشه جنسش با ما فرق داره ما آدم ها از آب و خاک و گل هستیم، اما خدا از جنس نور هست برای همین فرق داره با ما و کسی اون رو خلق نکرده چون کسی مثل خدا نیست ✳️ خانم معلم گفت آفرین پسرم اما میتونی خودت این جواب رو بیشتر باز کنی و توضیح بدی؟ رضا گفت نه خانم معلم همین که مادرم گفت رو حفظ کردم و گفتم ✳️ نوبت نفر بعدی شد چیز خاصی نتونست جواب بده نفرات بعدی هم همینطوری نتونستن خوب جواب بدن یا جواب هایی شبیه به جواب رضا دادن تا اینکه نوبت رسید به ساسان... ادامه دارد... ✍ احسان عبادی 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 @Seyed_Mohsen_Gh
'|شهیدسیدمحسن‌قریشی|'
#رمان_محمد_مهدی 57 و 58 🌀 سرش رو گذاشت روی فرمان ماشین ، بعد چند ثانیه سرش رو بلند کرد و با آه و حس
59 و 60 و 61 🔰 من پیش خودم گفتم الان هست که ساسان یا حرفی نزنه ، چون خیلی خجالتی بود یا اینکه جواب درستی نده 💠 یک مرتبه دیدم  ساسان بلند شد و گفت خانم اجازه ! میتونم بیام پای تخته؟ ✳️ خانم معلم تعجب کرد، من هم تعجب کردم ، خانم معلم گفت بله عزیزم، میخوای چیزی بنویسی؟ آخه شما که هنوز تمام حروف و نوشتن رو یاد نگرفتین 🔰 ساسان برگشت و گفت نه خانم معلم ، میخوام بیام یه چیزی روی تابلو نقاشی کنم 💠 خانم معلم گفت یعنی میخوای با نقاشی برای ما بگی که خدا رو چه کسی خلق کرده؟ جالبه حتما باید چیز جالبی باشه بیا ، بفرما ✳️ من که همین طوری با تعجب داشتم ساسان رو نگاه می کردم ، واقعا نمی تونستم حدس بزنم میخواد چیکار کنه ❇️ ساسان رفت پای تخته یه خورشید بزرگ کشید گفت الان مثلا روز هست بعد خورشید رو پاک کرد و ماه و ستاره کشید گفت الان مثلا شب هست خانم معلم شما به ما گفتین که نور ستاره ها از ماه و نور ماه از خورشید گرفته میشه درسته؟ حالا نور خورشید از کجا گرفته میشه؟ 👌 خانم معلم گفت احسنت ساسان جان ، احسنت بچه ها متوجه کار ساسان شدین؟ کیا متوجه شدن؟ خب مثل اینکه همه شما کمی متوجه نشدین ساسان میخواست بگه که... 🔰 ساسان می خواست با این مثال نشون بده به همه ما که وقتی همه این ستاره ها و ماه ، از خودشون نوری ندارن ، پس وقتی ما اینها رو نورانی می بینیم، باید از یک جایی نور اونها بیاد و ازش نور بگیرن ✳️ حالا اون چه جایی میتونه باشه؟ از کجا نور میگیرن؟ علم ثابت کرده و منم قبلا تو کلاس به شما گفته بودم که نور ستاره ها  و ماه از خورشید هست 🔰 یعنی هیچ ستاره و سیاره ای پر نورتر از خورشید تو آسمونها نیست ❇️ ما انسان ها و حیوانات و گیاهان و همه چیزهایی که تو این عالم می بینین، از خودمون توانایی خاصی نداریم و قبلا وجود نداشتیم، پس یک چیزی باید ما رو به وجود آورده باشه چه کسی ما رو خلق کرده؟ آفرین  ، خدا خدا ما رو خلق کرده 💠حالا خورشید که به همه نور میده ، نور خودش رو از کجا گرفته؟ 🌀 یکی از بچه ها گفت ، از خودش ، خودش نور داره ❇️ یکی دیگه از بچه ها گفت نه ، خدا بهش نور داده ، بابام گفته خدا نور هست، پس نور خورشید رو هم خود خدا بهش داده 👌 خانم معلم گفت ، آفرین هر دو درست گفتین نور خورشید از خودش هست، اما این نور رو از چیزی دیگه نگرفته ، خود خدا بهش داده پس یک خورشید بیشتر نداریم و نورش رو هم غیر از خدا ، از هیچ چیز دیگه نگرفته ❇️ خدا هم همینه، خدا خودش وجود داشته ، کسی خدا رو خلق نکرده ، وگرنه ما باید خدای بالاتر و قوی تری  می داشتیم ، خدا نیازی به کسی نداره خدا خودش از همه قوی تره و هیچکس نمیتونه خدا رو خلق کنه 🔰 ساسان گفت منظور منم همین بود خانم معلم میخواستم با مثال پر نور تر بودن خورشید این رو نشون بدم 🌀 خانم معلم گفت  آفرین ساسان جان همه براش دست بزنین... 61 💠  ساسان اومد کنارم نشست من همچنان تو تعجب بودم خیلی هم تعجب کرده بودم!!! چطور ممکنه چنین جوابی داده باشه؟ واقعا از خودش بود یا کسی دیگه... آخه پدرش که کلا خدا رو قبول نداره، مادرش هم با اون چیزهایی که ساسان خودش تعریف میکرد، این طور جواب دادن ازش بعید بود تو همین فکر و خیال ها بودم که دیدم یه مرتبه خانم معلم من رو صدا میکنه 🌀محمد مهدی جان ، محمد مهدی جان ! 👇👇
👇👇 ❇️ گفتم بله خانم معلم! 🌀 خب پسرم حالا شما بگو که جواب سوال رو پیدا کردی یا نه؟ ❇️ گفتم بله خانم معلم ، پیدا کردم با کمک پدرم اما بیشترش رو خودم جواب دادم ! همون جوابی که با باباهادی مرور کرده بودم رو گفتم و خانم معلم خیلی خوشش اومد اما یه مرتبه هممون تعجب کردیم!!! ⏺ خانم معلم دست تو کیفش کرد و یه جایزه بیرون آورد که کاغذ کادوی خیلی  خوشگلی روی اون پیچیده شده بود ! همه دوست داشتیم بدونیم این کادو برای چی هست؟! 🌀 خانم معلم گفت این کادو رو میخوام بدم به کسی که بهترین جواب رو داده! ✅ دل تو دل بچه ها نبود! خودم هم کلی استرس داشتم ! جایزه گرفتن اون هم جلوی بچه ها ، خیلی میتونست جالب باشه 🌀 خانم معلم گفت : بچه ها به نظر شما کدوم جواب از همه بهتر بود؟ یکی گفت جواب ساسان! یکی گفت نه ، جواب محمدمهدی قشنگ تر بود یکی گفت جواب خودم از همه بهتر بود!!! کل کلاس رو هم همه بچه ها گرفته بود بعضی ها اسم های دیگه ای رو هم میگفتن تا اینکه یه مرتبه  خانم معلم اومد سمت من و ساسان !!! ✍ احسان عبادی 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 @Seyed_Mohsen_Gh
'|شهیدسیدمحسن‌قریشی|'
#رمان_محمد_مهدی 59 و 60 و 61 🔰 من پیش خودم گفتم الان هست که ساسان یا حرفی نزنه ، چون خیلی خجالتی بو
62 و 63 🔰تا اینکه خانم معلم اومد سمت من و ساسان ! دیگه داشتم از هیجان می مردم، قلبم خیلی تند داشت می زد زیر چشمی مراقب ساسان هم بودم ، دستپاچه شده بود... خدایا ، یعنی میشه جایزه رو من بگیرم؟ اخه این جایزه یه لذت دیگه داشت از بقیه جایزه هایی که خانم معلم یا پدر و مادرم برای خریده بودن متفاوت تر بود 👌 جایزه ای که خود خدا به من داده! چون سوال درباره خدا رو جواب داده بودم 🔰 یاد صحبتهای یکی از مشاورین دینی تو تلویزیون به معلم ها و خانواده ها افتادم که داشت می گفت یکی از بهترین راه های تشویق بچه ها به سمت خدا و دین ، تعیین یک سری وظایف از جمله پاسخ به سوال یا نمازخواندن یا هرچیز دیگه و بعد اون ، هدیه دادن به کسانی که خوب انجام دادن ، هست با این راه بچه ها با ذوق و شوق مسائل دینی خودشون رو یاد می گیرن و یه انگیزه بالایی براشون پیدا میشه بابا هادی هم همیشه برای من از این کارها میکنه دوچرخه ای که خونه دارم رو به خاطر یاد گرفتن تفسیر سوره ناس و فلق طبق تفسیر حاج اقا قرائتی ، برام خریده بود همه اینها داشت تو ذهن من مرور میشد و خانم معلم هم لحظه به لحظه داشت نزدیک تر میشد... ❇️ نگاه همه بچه ها اومد سمت ما دیگه هرچی چشم تو کلاس بود ، داشت من و ساسان و کادوی داخل دست های خانم معلم رو نگاه می کرد... یه کادو بیشتر نبود، یا می رسید به من یا ساسان اما کدوم یکی از ما ؟ اصلا جایزه چی می تونست باشه ؟؟؟ به نظر نمی رسید اسباب بازی باشه اما اصلا هرچی که باشه ، مهم این هست که جلوی جمع جایزه می گیرم ✅ خانم معلم اومد جلوی من و ساسان و ایستاد. نگاهی به من کرد ، پیش خودم و تو دل خودم گفتم آخ جااااااااااااااان مال من شد! ✳️ یهو دیدم نگاه خانم معلم رفت سمت ساسان... حالا این نوبت ساسان بود که بیشتر دست و پاش رو گم کنه... یعنی جایزه داشت به ساسان می رسید؟؟؟ ✳️ تا اینکه خانم معلم یک مرتبه اسم من رو صدا زد! یعنی وااااااااااااااااااااااااای جایزه برای من شد 🔰 خیلی از درون خوشحال بودم ، اصلا نتونستم جلوی خودمو بگیرم و خنده روی لبهام نشست تا خانم معلم من رو صدا کرد، بلند شدم ، آماده بودم آماده بودم برای اینکه خانم معلم کادو رو به من بده دستهاش رو آورد جلو کادو رو به من داد و گفت: 👌 پسر عزیزم جان، شما و ساسان جان بهترین جواب ها رو دادین اما از اونجایی که شما و ساسان جان دوست های خیلی خوبی با هم هستین ، این جایزه رو شما به اقا ساسان بده که جوابش از نظر من بهتر بود من میخوام شما جایزه رو به ساسان بدی ، بیا عزیزم!!! حالا قیافه ساسان دیدنی بود! از ذوف زیاد به نفس زدن افتاد !!! ✅ این حرفها رو که شنیدم، کمی جا خورم ، نمی تونم بگم زیاد ناراحت شدم ، نه چون واقعا ساسان رو هم دوست داشتم و دلم میخواست اون هم برنده بشه ولی هر کسی تو هر سن و سالی دوست داره خودش برنده بشه اما من با همون حالت خنده ، جایزه رو گرفتم و دو دستی تقدیم ساسان کردم و بهش گفتم مبارکت باشه بهترین دوست من! ✳️ ساسان هم با ذوق زیاد جایزه رو از من گرفت و از خانم معلم تشکر کرد و جایزه رو سریع گذاشت روی میز و من رو از ته دل بغل کرد و گفت از تو هم ممنونم که همیشه کمکم می کنی ⏺ خانم معلم که داشت این صحنه ها رو می دید رو به بچه های کلاس کرد و گفت حالا همه برای و ساسان دست بزنین!! 💠 اینقدر این ماجراها سریع گذشت که ما اصلا نفهمیدیم کی زنگ خورد! ساسان جایزه رو بدون اینکه باز کنه گذاشت تو کیفش و با هم رفتیم زنگ تفریح الان دیگه منم خوشحال بودم از اینکه جایزه به ساسان رسیده بود هرچی باشه اون بیشتر به این روحیه گرفتن نیاز داشت من بالاخره پدرم و مادرم برام زیاد کادو میخرن برای این چیزها، اما ساسان با اون وضع خانوادش خیلی بیشتر از من به جایزه نیاز داشت تا بتونه با ذوق و شوق بیشتر مسائل دینی رو یاد بگیره 🔰 تو زنگ تفریح باز بهش تبریک گفتم ولی هنوز برام جای سوال بود که واقعا جواب این سوال رو ساسان از کجا گرفته بود؟ آیا تو کتابی خونده بود؟ یا تو تلویزیون شنیده بود؟ یا مادرش بهش گفته بود؟؟؟ اما چون می دونستم ناراحت میشه، ازش سوال نکردم ❇️ زنگ آخر خورد و طبق معمول باباهادی اومد دنبال من و قبلش هم ساسان با مادرش رفته بود من تو ماشین مدام به فکر ماجرای امروز بودم و اصلا حرف نمی زدم تا اینکه پدرم گفت ... ✍ احسان عبادی 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 @Seyed_Mohsen_Gh