13.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی ذوق و رضایت رو توی صدا و چشمهای گل دخترا میبینیم...
تموم خستگی کار از تنمون میره
خدایااااااا....
شکررررررت....
من را بخر گرچه به دردت نمیخورم..
چیزی که از بزرگی ات ؛کمنمیشود..!:)💔
#اللهمَّ_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
این مامان با سلیقه یه دکور متفاوت سفارش دادن
چه رنگ بندی جذابی شد💛❤️💛❤️
در شادیهای شما کنار شماییم
سفارش و درخواست از شما
بقیه کارها با ما😉😉
کانون شادیهای مذهبی
@ShadihayeMazhabi
☎️۰۹۱۹۷۳۰۸۴۷۳
#تلنگرانه
🍂 خانم معلم در یکی از روزهای پاییز مادر یکی از دخترها را خواست.
خانم معلم به مادر گفت:
متأسفانه باید بگم که دخترتون نیاز به داروهای آرامبخش داره. چون دخترتون بیشفعاله و مشکل حاد تمرکز داره. اصلا چیزی یاد نمیگیره.
ترس به قلب مادر چنگ زد و چشمانش در غم خیس خورد. انگار داشت چنگ میزد به گلوی خودش، اما حرف خانم معلم را قبول کرد.
وقتی همه چیز همان طور شد که معلم خواسته بود، دخترک گفت:
خجالت میکشم جلوی بچهها دارو بخورم.
خانم معلم پیشنهاد داد وقت بیکاری که دختر باید دارو مصرف کند، به بهانه آوردن چای خانم معلم، به دفترش برود و قرصش را بخورد.
دختر خوشحال قبول کرد. مدتها گذشت و سرمای زمستان، تن زرد پاییز را برفی کرد.
خانم معلم دوباره مادرش را خواست. این بار تا جا داشت از دخترک و هوش سرشارش تعریف کرد.
در راه برگشت به خانه، مادر خیلی بالاتر از ابرها سیر میکرد.
لبخندزنان به دخترش گفت:
چقدر خوبه که نمرههات عالی شده، چطور تونستی تا این حد تغییر کنی؟!
دختر خندید:
مامان من همه چیز رو مدیون خانم معلمم هستم.
مادر گفت:
چطور؟
دختر گفت:
هر روز که براش چای میآوردم، قرص رو داخل فنجون چایش مینداختم. اینجوری رفتار خانم معلم خیلی آروم شد و تونست خوب به ما درس بده.
خیلی وقتها تقصیر گردن دیگران نیست.
این ما هستیم که به تغییر نیاز داریم🌱