یک پیغام از "شهید قدس حاج قاسم سلیمانی" برای دختران کم حجاب پیغامی که با یادآوری شهادت شهید مدافع حرم «محسن حججی» اینطور نوشته شده است: «فدای آن گلویی که همچون گلوی امام حسین(ع) بریده شد و سلام برآن سری که همچون سر مولای شهیدان، دفن آن نامشخص و به عرش برده شد. دخترم! آن‌ها را الگو بگیر که مهم‌ترین شادی آن‌ها عفت و حجاب توست.» #حجاب @ShahadatNameOshagh

🌱و سلام بر شهید سیدحمید طباطبایی مهر که می گفت: «فقط دم زدن از شهدا افتخار نیست باید زندگیمان، حرفمان، نگاهمان لقمه هایمان، رفاقتمان بوی شهدا را بدهد» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@ShahadatNameOshagh

#سلام سلام بر مهدی! روزِ من... با نام تو شروع می‌شود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@ShahadatNameOshagh

#۳۳۶ {قرائت هروز یک صفحه قرآن بانیت #فرج} قرائت قرآن به نیابت از امام زمان عج الله 🌹 ♥️ @ShahadatNameOshagh

⭕️ مقدمه ای مهم برای آغاز مبارزه علیه اسرائیل همه ما باید برای این مبارزه اقدام کنیم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@ShahadatNameOshagh

✳️ این‌گونه اجتماع، اجتماع خوبی می‌شود! 🔻 [پدرم] می‌گفتند هر کس می‌تواند در هر مرحله‌ای که هست، خوبِ آن باشد. اگر عطار است خوب باشد، اگر بقال است چیز خوب بفروشد، اگر خیاط است لباس‌های مردم را خوب بدوزد و اگر خانم خانه‌دار است مراقب باشد که سِرّ خانه را نبرد از خانه بیرون. بیرون پشتِ شوهرش باشد. مادر مهربان و دلسوز برای بچه‌هایش باشد. 🔸 بله، همیشه ایشان می‌گفتند آدم در هر مرحله می‌تواند بهترین باشد، حتی عطار، بقال، دانشجو، معلم. [اگر] آن چیزی که واجب است، آن چیزی که باید بکند به طریقهٔ بهتر انجام دهد، اجتماع، اجتماع خوبی می‌شود. 📚 خاطرات فاطمه صدر (همسر آیت الله شهید سید محمدباقر صدر) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@ShahadatNameOshagh

💞💞يَا مَنْ يُعْطِى مَنْ لَمْ يَسْأَلْه ای آن‌که به هرکه از او نخواهد نیز می‌بخشد! (فرازی از دعای هر روز ماه رجب) #ماه_رجب @ShahadatNameOshagh

و این صدای سردار دلهاست @ShahadatNameOshagh

✳️ همهٔ مسیر را دویده بود! 🔻 روزی با [شهید] عباس بابایی سوار موتورسیکلت بودیم. تا مقصد، چند کیلومتری مانده بود. ناگهان عباس گفت: «دایی، نگه دار!» متوجه پیرمردی شدم که پیاده در مسیر می‌رفت. عباس پیاده شد و از پیرمرد خواست که پشت سر من، سوار موتور شود. پس از سوار شدن پیرمرد، بابایی گفت: دایی جان، شما ایشان را برسانید. خودم بقیهٔ راه را پیاده می‌آیم. پیرمرد را به مقصد رساندم. خواستم برگردم تا عباس را سوار کنم 👈 ولی هنوز چند متری نرفته بودم که دیدم عباس دوان‌دوان رسید. برای آنکه من به زحمت نیفتم و برنگردم، همهٔ مسیر را دویده بود.💞 #شهید_خلبان_سرتیپ_عباس_بابایی @ShahadatNameOshagh