【✧شَـہیـدْعیسۍٰعَلۍبُـرْجۍ✧】
یک ساعت و نیم در کربلا!🖤 🕊️پارت ششم🕊 مکان سرشار از نور میشود، و اشک چهره و قلبها را فرامی گیرد!
یک ساعت و نیم در کربلا!🖤
🕊️پارت هفتم🕊️
💜و اینگونه یک ساعت و نیم در کنار پدری دلسوز گذشت!
کنار پدر یتیم ها و پشتیبان آنها!
﴿یک ساعت و نیم پر از اشک ، دل شکستگی و ناله ،یک ساعت و نیم پر از صحبت ، یک ساعت و نیم با راحتی و احساس امنیت!
علی کرار (ع) قلب یتیمش را پاک و زلال کرده ، بنابراین دیگر دردی احساس نخواهد کرد!🌾}
زمان زیارت به سرعت سپری شد و زمان رفتن فرا رسید!
° اما قلب دختران به این مکان دلبسته بود!
همه چیز آنها را به ماندن می کشاند ، آنها در اینجا به سنگ مرمر حرم دلبسته اند و در آنجا با قلب شکسته می نشینند!
آنها در ذهن خود تصویری از حرم را ترسیم می کنند!
آنها با چشم خود نوری که از حرم ها سرچشمه می گیرد را دنبال می کنند ، با آن انس میگیرند و از او می خواهند که آنها را در سرزمین پاکی نگه دارد! °
💜 هرکس منتظر ملاقات باشد بالاخره با آتش عشق و انتظار می سوزد!
اما قلبی که افتخار دیدار داشته ، و به حضور شرفیاب میشود ، روحش به آن مکان متصل میشود! و سرانجام همه چیز او را به ماندن می کشاند!
چه برسد به آن کسی که خدا به او سفر کربلا را برکت داد ، اما او رفت و قلب خود را در آنجا جا گذاشت!
آیا انسان می تواند بدون قلب زندگی کند ؟ !!
من فکر می کنم مورد دوم تلخ تر از انتظار است!💔🌾
این همان چیزی است که برای نور ، آیه و بتول اتفاق افتاد، قلب آنها در حرم جاماند و زندگی شان به آنجا وابسته شد. اماآنها مجبورند بروند!
و حرم محبوب را رها کنند و ، اما این فقط پاهایشان بود کهبه جلو میرفت و قلبشان آنها را عقب میکشاند! 😭💔
💜مسیر بازگشت به دیار آغاز شدولی هیچکس نمیداند که دیار حقیقی کربلاست!!
وچقدر همه آرزو می کردند که زمان می ایستاد، و آنجا میمردند پیش”سیدالشهداء”💔
پس از گذشت مدتی، کاروان برای استراحت توقف کرد ....
🕊️💙ادامه دارد🕊️💙
_سَاجِدَة مَصّرَة
❗حذف نام از قصه یا تصرف به محتوای آن شرعا مجاز نیست❗
【✧شَـہیـدْعیسۍٰعَلۍبُـرْجۍ✧】
یک ساعت و نیم در کربلا!🖤 🕊️پارت هفتم🕊️ 💜و اینگونه یک ساعت و نیم در کنار پدری دلسوز گذشت! کنار پد
یک ساعت و نیم در کربلا!🖤
🕊️پارت هشتم🕊️
💜 پس از پیاده روی برای مدتی ، کاروان برای استراحت توقف کرد ...صدای عجیبی به محل نزدیک شد!ولی هیچ کس توجهی به آن نکرد و اهمیت زیادی به آن نداد ...
پس از چند دقیقه آنها آماده رفتن شدند ، اما دختران و برخی از مردان و زنان جوان ناگهان ناپدید شدند!
آنها توسط گروه های مسلح ربوده شدند !!
💜 دقایقی ساکت و وحشتناک بود و هیچ کس نمی دانست چه اتفاقی افتاده است ، ناگهان چشم ها بسته شد و زندگی از حافظه ناپدید شد! بعد از چند دقیقه یا شاید ساعت ها ،دختران به سختی چشمان خود را باز کردند ، اما (هیولاهایی) را دیدند!💔
به اطرافشان نگاه کردند ، آنها در صحراو بیابانی هستند کهنمی دانند آیا در آن صحرا به سر خواهند برد یا نه!🌾
آدم رباها پس از ضرب و شتم و بدرفتاری ، دختران را در قسمت زنان قرار دادند و مردان جوان را با خود بردند!
💜 اتاقهای آنجا آنقدر تنگ بود که حتی نمی توانستید نفس بکشید! نه نور وجود داشت ، نه هوا ، نه خورشید و نه حتی زندگی!، آنجا صدای فریاد بر مکان حاکم بود💔
گاهی اوقات می شنیدی که دختری از شدت شکنجه اش التماس می کند و دیگری از دردش گریه می کند ، آنجا دیوارها از آن هیولاهایی صحبت می کنند که خود را انسان می دانند!💔💔
✨ دختران حدود سه روز بدون غذا و نوشیدنی ماندند ، نمی دانستند کجا هستند و هدف از ربودن آنها چیست!
اما گرسنگی و تشنگی چقدر زیباست وقتی زمان شکنجه و شلاق فرا می رسد !!
شما به سختی چیزی جز کلمات کثیف ، مشت های دردناک ، توهین و ادعاهایی که در کل هیچ نسبتی با حقیقت ندارند میشنوید!
💜از سوی دیگر ، قلب والدین از دوری فرزندانشان آتش میگرفت ، فرزندان آنها دیگر کنارشان نبودند و سخت ترین چیز این بود که آنها از برخی از بازماندگان شندیده بودند که گروهی از کاروان ها ربوده شده اند!
بلافاصله آنها به مقامات مربوطه اطلاع دادند ، و هیچ کس تحقیق و جستجو نکرد و همه به "کارآگاه کونان" تبدیل شدند😅...
در پنجمین روز آدم ربایی ، زنی آمد(بتول ، آیه ، نور و چند دختر) رابه مکان نامعلومی برد ...
ناگهان دختران گرمای شدید خورشید را احساس کردند! آنها نگاه کردند و دیدند که آنها از دستان خود آویزان شده اند و با طناب آنها را بسته اند!
💜 تعداد زیادی از مردان سوار اتومبیل های خود شدند و همه دختران از شدت تابش خورشید می سوختند (چگونه آنها در صحرا نیستند و اینگونه گرم است.....؟ کسی نمی داند بیابان یعنی چه!)🌾🖤
🕊️💙ادامه دارد🕊️💙
_سَاجِدَة مَصّرَة
❗حذف نام از قصه یا تصرف به محتوای آن شرعا مجاز نیست❗
【✧شَـہیـدْعیسۍٰعَلۍبُـرْجۍ✧】
اسیر تو شدن خوب است اسیر شهید شدن را میگویم خوبی اش به این است که از اسارت دنیا آزاد میشوی ... ﴿#
نشانمان دهید
نقشهی گنج
شهادت را ...
#شهید_عیسی_برجی
﴿#حنین_شهید﴾🌱🖤•🦋
░♡•ڪانالشَہیدعیسےٰعَلےبُرجي♡░
┊🕊• @Shaheed_issaali_bourji •┊
وقتی یک منکر رو میبینی😵
میخوای تذکر بدے ولی یاد نداری؟
یامیترسی و خجالت میکشے؟😱😓
ما اینجا یاد میدیم بهت😉
و با ارسال خاطره وخوندن تجربه اعضا جرئتت میره بالا😃
صحبت خودمونی وخنده ی حلال هم داریم😉🙂✨
و یکم آگاهی سیاسی🌿
و کمـی ابراز دلتنگــے براے آقامون😔
یک کانال #مفیدو آموزنده با پتانسیل بالا☺️
منتظرچی هستی؟😃به ما بپیوند👇
https://eitaa.com/joinchat/1027211284C3c2b8a0494
8.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میلاد العزیز💛
الشهید مشلب🌸💛
بَقـيت قلائدهـُم..
بَقـيت ذكـراهُــم..
بـَقـيت رائـحتـهُم على أرواحِنـا..
بـَقيـت ابـتسـامـتُهـم الـمـلائكـيّـة..
وبـَقـي لهـُم في الـمـيدانِ الكَثـير مِن الـحِكايات🌻💛
#حنین _شهید
https://eitaa.com/Shaheed_issaali_bourji
【✧شَـہیـدْعیسۍٰعَلۍبُـرْجۍ✧】
|• #السَلامُعَلَــیڪَیابَقیةالله ✋🏻•| – ••چھخـۅشباشـَددلامیدۅارۍ کھامیدِدلۅجانـَشتۅباشۍ . .
|• #السَلامُعَلَــیڪَیابَقیةالله ✋🏻•|
✨
صاحبجانــم🌿
تعجیـلکـن!
بخاطرِصدهاهـزارچشـم،
ا؎پاسخِگرامۍِامنیجیبها..🧡
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ |
|• #عبد_المہدے •|
░♡•ڪانالشَہیدعیسےٰعَلےبُرجي♡░
┊🕊• @Shaheed_issaali_bourji •┊
【✧شَـہیـدْعیسۍٰعَلۍبُـرْجۍ✧】
#نهج_البلاغه ◽️أُوصِيکُمْ عِبَادَاللّهِ، بِتَقْوَى اللّهِ وَ طَاعَتِهِ، فَإِنَّهَا النَّجَاةُ غَد
💢گوهر علم را به نااهلان نمى دهند
#نهج_البلاغه
◽️إِذَا أَرْذَلَ اللّهُ عَبْداً حَظَرَ عَلَيْهِ الْعِلْمَ
🌗هرگاه خدا بخواهد بنده ای را خوار کند دانش را از او دور سازد .
📚 #حکمت_288
|• #عبد_المہدے •|
░♡•ڪانالشَہیدعیسےٰعَلےبُرجي♡░
┊🕊• @Shaheed_issaali_bourji •┊
【✧شَـہیـدْعیسۍٰعَلۍبُـرْجۍ✧】
|• #رفیق_شهیدم 💜🌿•|
|• #رفیق_شهیدم 💜🌿•|
دلتنگ توام
کہ بہ داد دلم برسے💔..
#الشَہیدعیسےٰعَلےبُرجي 💜🌿
|• #عبد_المہدے •|
░♡•ڪانالشَہیدعیسےٰعَلےبُرجي♡░
┊🕊• @Shaheed_issaali_bourji •┊
【✧شَـہیـدْعیسۍٰعَلۍبُـرْجۍ✧】
اسیر تو شدن خوب است اسیر شهید شدن را میگویم خوبی اش به این است که از اسارت دنیا آزاد میشوی ... ﴿#
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوش بہ حالِ
همہ عشاق حــرم :))
مخصوصا👌🏻
آنڪہ در ســوریہ
از خیل شهیدانت شد
#کلیپی از شهید عیسی😍❤️
#ساخت_خودمان🇱🇧
#شهید_لبناني
#عربی
﴿#حنین_شهید﴾🌱🖤•🦋
░♡•ڪانالشَہیدعیسےٰعَلےبُرجي♡░
┊🕊• @Shaheed_issaali_bourji •┊
【✧شَـہیـدْعیسۍٰعَلۍبُـرْجۍ✧】
یک ساعت و نیم در کربلا!🖤 🕊️پارت هشتم🕊️ 💜 پس از پیاده روی برای مدتی ، کاروان برای استراحت توقف کرد
یک ساعت و نیم در کربلا!🖤
🕊️پارت نهم🕊️
دختران به سختی در آن شدت گرما و نور نگاه می کردند!
و پس از لحظاتی مملوء از وحشت و درد ... مردانی را دیدند که به غل و زنجیر بسته شده اند،همه منتظر بودند که ببینند سرنوشت آنها چه خواهد بود!
آن نامرد ها مدام به این تحقیر میخندیدند ...یکی از آنها در آن میان قدم زد و خندید و دیگری تلفن را برداشت ، بلند شد وشروع به فیلمبرداری کرد !!
و در مورد تأثیر تذکرات و اذکار جعلی اسلامی و عباراتی که آنها را از ایمان می دانستند ، چیزی شبیه به یک نبرد را آغاز کرد !!
💜وحشی هایی که ادعا می کنند مردانی مومن هستند، شمشیرهای خود را حمل کرده ودست مردان جوان را از پشت سر با دستبند میبندند !
دختران سعی کردند نگاه نکنند ، اما مجبور شدند ، مجبور به تماشای حماسه ای شدند که در آن خون پاکان ریخته شد!
پس از این همه ترس ، آدم ربایان به جوانان دستور دادند تا شهادتین بخوانند و ادعا کردند که همه جوانان به دلیل اعمالشان در آتش جهنم سوزانده می شوند سپس شروع به خواندن خطبه های جعلی دین و جهالت کرد! آنها هیولاها و شیاطیني در قالب انسان بودند که هیچ چیز از دین نمی دانستند!
💜فیلم برداری از کشتار آغاز شد! در درجه اول سر جوانان را بریدند !! ودوم چندین نفر را بر روی زمیني میکشیدند که پر از شن و ماسه داغ بود وتا زمانی که روحشان به ملکوت برسد، روی زمین قرار می گرفتند! 💔💔
با دیدن این صحنه، دختران شروع به گریه و فریاد زدن کردند(به ویژه بتول ، آیه و نور)، قلبشان میخواست بایستد، نور فریاد زد وگفت که این کار را متوقف کنند.و به همین خاطر سرنوشتش ۵۰ ضربه شلاق شد!!😭😭
شلاق دردش درد دیگری بود!
خون های پاک به شیوه ای شیطانی ،ناعادلانه و به دور از منطق ریخته شد!
آیا این نامرد ها واقعا قلب داشتند!!
💜کاربه اینجا ختم نمیشود،بلکه قتل عام دوباره شروع میشود
در آنجا دست جوان فقیری قطع شد،واینجا پای پیرمردی قطع شد که نمیتوانست حرکت کند و به او گفتند”تو عمرت دیگر تمام شده،طعم درد را بچش،کاریت میکنم که هر لحظه آرزوی مرگ کنی!!!💔💔
طوری بود که انگار آنها سرنوشت انسان، زندگی و مردنش را تعیین می کردند و نمی دانستند که جان ها در دست خداوند است.و هیبت و جنایاتشان روزی آنها را میکشد و نابودشان میکند.
💜 هنگام دیدن صحنه های آزار دهنده، شرارت ها و این کینه و نفرتی که غیر قابل وصف است، صحنه کربلا را به یاد می آوردم! همه رویدادها در اینجا شبیه به عاشورا هستند، همانا اینها سپاه یزید هستند که خون بیگناهان را میریزند و آنجا هزار شمر وظیفه ی بریدن سرها را به عهده داشتند! و آنجا ده ها زخمی ی تشنه مانند عباس علیه السلام زمین را تنها با یک دست و زخم های بی شمار میگیرند!
این وضعیت حدود یک ساعت و نیم باقی ماند!
یک ساعت و نیم در کربلا!
یک ساعت و نیم و حوادث کربلا دوباره تکرار شدند، حتی اگر شمر در این زمان متفاوت باشند، حتی اگر اسم سپاه متفاوت باشد، هدف و وسیله و راه یکی ست.
💜یک ساعت و نیم در حافظه ضبط شد،درست است که این ساعتي ترسناک است اما زمانی است که حبیب "شهید" را در کربلا قرار میدهد! و عبارت ”یالیتنا کنا معك” تجسم میابد،پس این احساسات ، ترس ، منظره ها و خون ها در نوع خودش کربلایی است!
از این رو در قلب ها "یک ساعت و نیم در کربلا" حک شده است!
🕊️💙ادامه دارد🕊️💙
_سَاجِدَة مَصّرَة
❗حذف نام از قصه یا تصرف به محتوای آن شرعا مجاز نیست❗