eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
8.9هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
6هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط و سفارش کتاب از قفس تا پرواز (زندگینامه شهید محمدعلی برزگر): @ShahidBarzgar ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 لینک کانال https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیــد‌گمنـام سـلـام🕊 ❤️‍🔥‌سلام بر آن شهیدانی که با رفتند و بدون آمدند.... ❤️‍🔥‌‌‌سلام بر شهیدانی که با خود رفتند و بر مردم آمدند.. ❤️‍🔥‌سلام بر آن شهیدانی که رفتند و با آمدند... باران های زلال دلهای غبارگرفته شهر خوش آمدید✋🕊💌 https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10370
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
# عزای مادر... ☕️ خانه مرتب است و حیاط آب و جارو شده. آب در سماور می‌جوشد و چای هل‌دار حسابی دم کشیده است. استکان‌ها کنار هم قطار شده‌اند و قندان‌ها پر از قندند. عزاداران یک‌به‌یک نشسته‌اند. زانوی غم بغل گرفته‌اند و چشمشان به در است. منتظر صاحب‌عزای مادرند. مگرمی‌شودپسر به مجلس عزای نیاید⁉️ 🍃اللهم عجل لولیک الفرج ✨به احترام حضرت مادر و یتیمانش شمع رو به نیت ظهورآقا و روشن شدن دلتون به حاجت رواییتون گذاشتم🕯🪔🕊 https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10371
🏷 . ▫️حاج قاسم ؛ سید ابراهیم خیلی جای اشکها ودغدغه هاتون در مجلس روضه‌ی مادر، توی بیت رهبری خالی بود . دغدغه شما ؛ حفظ دین و خدمت به مردم بود... ای با آبرو ها ، کنار حضرت زهرا یادی از ما هم بکنید ‌... https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10373
5.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ان شاالله وقتی روز قیامت صدا کردند فاطمیون کیا هستن...؟ ما رومون بشه دستمون رو بلند کنیم...😭 https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10374
7.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در مراسم ایام فاطمیه ، بیشتر کارها با خودش بود؛ ازجـارو زدن تاچـای دادن.  • برای تمیز کردن سرویس های بهداشتی محل بیت الزهرا ، کارگر گرفته بودیم. تا فهمید، رفت پایین نگذاشت کارگـرها دست بزنند. بعد همه را بیرون کرد! در را بست و مشغول تمیـز کردن شد. بعـد از مدتی آمد بیـرون؛ یک نفس راحت کـشید و گـفت: «آخیش! منـم تونستم به عـزاداران حضرت زهـرا (سلام الله علیها) یه خدمتی بکنـم.» 📚 کتاب سلیمانی عزیز ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10376
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان یک شام ساده؛ یک کلاس درس رفتار مادربهترین الگوی تربیت برای فرزند نسلی کیمیا https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10377
+خب؛ بسلامتی آبجی ؛ میخای اسم دختر نازت رو چی بزاری؟! _ بنفشه.... +چرا حالا بنفشه؟! _به اسم دوتا دخترا(حکیمه-فرشته)میاد. هم آهنگ هم هست. صدا زدنشون قشنگ میشه. +خب..اگه من یک اسم هماهنگ قشنگتربگم ؛ قبول میکنی؟! -چی مثلاً؟! +فاطمه.... +ببین من اصرار ندارم؛ ولی یکی از وظایف پدرومادر انتخاب نام نیک وبامعناست دیگه وظیفم بود راهنماییت کنم حالا خودت هرچی صلاح میدونی... فورا بحث رو عوض کرد وموقع رفتن گفت: من فردا عازمم؛ کاری نداری؟! و رفت. -اون شب حرفای محمد خیلی به دلم نشست؛ نتونستم بخوابم -صبح فرداش آفتاب نزده بچه ها رو بیدارکردم؛وگفتم: حکیمه؛ فرشته همین الان برین خونه مادربزرگ به دایی محمدبگین مامانم کارواجبی داره..بیا -خوشبختانه محمد لحظه های آخر به دادم رسید؛ +جان آبجی؛ کارم داشتی؟! آره داداش جان... بیا اسم این بچه رو فاطمه بزار برو... میخام خودت اذان واقامه براش بگی +چشم... بعداز اذان واقامه با خوشحالی گفت +اسمت رو بشناس فاطمه... دایی جان...خیلی دوستت دارم❤️ مادرت برام خاطره قشنگی ساخت. وقتی مادرت منو اینقدر خوشحال کرد ببین چقدر خدا وپیامبرش رو خشنودکرد مبارکت باشه آبجی... مطمئن باش..در دنیا وآخرت بَچَت نام نیک داره..و حضرت فاطمه س به حرمت نام بابرکتش هواشو داره. - داداش حالا بیا صبحونه بخوریم... +دورت بگردم. اتوبوس حرکت میکنه از اعزام جامیمانم. از سرم بوسید ورفت. -سال بعد داداش محمدم مفقودالاثر شد. -محمدراست میگفت: نام فاطمه...خاطره قشنگی ساخت💌😢 ✨خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر🌹 📚برگرفته از کتاب ازقفس تاپرواز 🕊راوی: محبوبه برزگر(خواهرشهید) آزاد👌 https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10379
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رهبر انقلاب: امام حسن مجتبیٰ(سلام الله علیه) میگوید شب جمعه تا صبح مادرم بیدار بود، عبادت میکرد، هر وقت صدای او را شنیدم، دیدم برای دیگران دارد دعا میکند؛ صبح گفتم مادر! برای دیگران دعا کردی، برای خودت دعا نکردی؛ فرمود پسرم! اَلجارَ ثُمَّ الدَّار؛ این درس است. ۱۳۹۹/۱۱/۱۵ آقا برامون روضه بخونه😢 https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10381
⚠️ ❗️ 💥 ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند: 👈شاید شبیه ما است! ☑️ و امّا داستانِ عبیدالله ... امام از او یاری خواست، امّا او نپذیرفت و اسب خود را برای یاری پیشنهاد کرد. 🔹 امام در حالی که از او روی برگرداند به او فرمود:«نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو» و سپس این آیه از سوره کهف را تلاوت کرد: «وَمَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا» ✘ ما را به یاری خود نمی‌طلبیم.✘ ❌تاریخ در حال تکرار است... ⚡هر لحظه صدای( هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَّنْصُرُنی )امام زمانِ خود را می‌شنویم و یاری کردن را نمی‌پذیریم. 🔳 گمراه (گُم کرده راه)، کسی است که در میانهٔ راه، مقصد و مسیر صحیح را گم می‌کند. ❌تعلّق‌های ما علّت‌های گمراهی ما هستند! ❌ 🔹چشممان گیر میکند به چیزی! 🔹قلبمان گیر می‌کند به چیزی! 🔹دیگر آخر راه نمی‌بینیم، همان نهایتِ جایی که باید برسیم... ⬅️دل خوش می‌کنیم به آنچه داریم، به آنچه هستیم❗️ ✴️ یکی دل خوش می‌کند به مالش، یکی به شغلش، یکی به شهرتش، یکی به فرزندانش، یکی هم مثل عبیدالله به جانش ... گویی هرگز نخواهد مُرد. اسبش را میدهد چون اسبش تعلّقش نیست! و امام اسبش را نمی‌خواهد، همان چیزی را می‌خواهد،که او را به زمین بند کرده... امام تعلّقش را می‌خواهد تا بندِ نافش به زمین را قطع کند و بدوزد به آسمان. 🔰 بند ناف ما را چه چیزی به زمین دوخته⁉️ همان نخواهد گذاشت به امام برسیم، حتی اگر او را به چشم سر ببینیم. ❌ امام نه حاجت به ما دارد، نه به اسب‌های ما! ✅ امام قلب ما را می‌خواهد تا به اوج برساند ! همین... https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10382
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گلوله­‌های دشمن پشت سر هم می‌ریخت روی سرمان. مانده بودیم چه‌کار کنیم. جابری گفت: «متوسل بشین به حضرت فاطمه س تا بارون بیاد». دست برداشتیم به دعا و (س) را واسطه کردیم. یک ربع نگذشته بود که باران بارید و آتش دشمن آرام شد. الله­یار داشت از خوشحالی گریه می‌کرد. گفت: «یادتون باشه از حضرت فاطمه س دست برندارین. هر وقت گرفتار شدین امام_زمان را قسم بدین به جان مادرش، حتماً جواب می‌گیرید». شهید الله­یار جابری🌷 https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10383