eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
9.1هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
6.1هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط و سفارش کتاب از قفس تا پرواز (زندگینامه شهید محمدعلی برزگر): @ShahidBarzgar ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 لینک کانال https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
‹💔😔› 🔴 چهار قلوی فلسطینی که بعد از ۱۵ سال چشم انتظاری، دو ماه پیش به دنیا آمده بودند، امابه خاطر بمباران خانه‌شان توسط رژیم صهیونیستی به همراه مادرشان به شهادت رسیدند. اما به کدامین گناه...؟!😭 ⤦‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🆔@ShahidBarzegar65
📚معروف بود آقامصطفی در منزل امام با هيچ يک از مراجعين فرقى ندارد! ❤️رهبرمعظم انقلاب: «حاج‌آقا مصطفى در منزل امام مانند يكى از واردين اين منزل و يكى از كسانى بود كه به طور طبيعى در اين خانه رفت و آمد مى‌كردند، كسى احساس نمى‌كرد كه او پسر امام است، مانند ديگران. 💚حتى مراجعه‌ى او به امام در حد ديگران بود. اخلاق خاص او در رابطه‌ى با امام و حفظ جنبه‌ى يكسانى با ديگر مردم در همان روز در حوزه معروف بود. ❤️همه مى‌گفتند كه حاج آقا مصطفى‌ خمينى جورى رفتار مى‌كند در منزل، يعنى منزل امام كه با هيچ يک از مراجعين فرقى ندارد و واقعيت هم همين بود. 💚هرگز انتساب به امام يا نام امام براى او يک وسيله‌اى محسوب نمى‌شد.» ۱۳۵۸/۰۷/۳۰ 🗓 ۱ آبان ۱۳۵۶: شهادت شادی روح سيدمصطفی خمينی صلوات 🪸 اللهم عجل لولیک الفرج 🕋🌹 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی دنیامون پربشه از آدمهایی که نَه دنیا عوضشون میکنه ونَه زمین... 🆔@ShahidBarzegar65
از مادری پرسیدند : کدام فرزندت را بیشتر دوست داری؟ مادر گفت: بیمار آنها را تا وقتی که خوب شود غایب را تا وقتیکه باز گردد کوچکترین را تا وقتی که بزرگ شود و همه آنها را تا وقتی که بمیرم 🆔@ShahidBarzegar65
7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️بوقت روشنفکری..خیلی قشنگه... برای هرکس دوسش دارین این دعارو بکنید... 💚الهی قدرت اختیار رو هیچوقت ازدست ندین 🆔@ShahidBarzegar65
15.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوای دلنشین امام رضایی... السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا ع 🤚🏻💚 بطلب آقاااا🤲😭 هرکس فاطمه معصومه را زیارت کند بهشت برای اوست بحارالانوار ج ۱۰۲ ص ۲۶۶ تسلیت آقاجان... 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه... کن لولیک دلنشین مقام معظم رهبری ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد... "شهیدبرزگر"💫 🆔@ShahidBarzegar65
انسانیت... در یک شب زمستان که برف زیادی می‌بارید و پاسی از شب گذشته بود ناگهان صدای دق الباب در منزل شیخ عبدالکریم حائری به صدا در آمد کربلائی علیشاه خادم حاج شیخ رفت در را باز کرد دید پیرزنی است می‌گوید: از همسایه‌های کوچه پشتی هستم شوهرم از درد دارد به خود می‌پیچد نه زغالی برای گرم شدن کرسیمان داریم و نه دوائی برای خوب شدن خادم پیر با بی‌حوصلگی گفت: مگر اینجا زغال فروشی یا دواخانه است این وقت شب این چیزها پیدا نمی‌شود برو فردا صبح بیا، سپس در را بست و به اتاق برگشت یک وقت متوجه شد دید حاج شیخ روبرویش ایستاده است ولی نگاههایش مثل همیشه نبود پرسید با چه کسی صحبت می‌کردی؟ خادم ماجرا را شرح داد حاج شیخ دگرگون شد گفت: اگر فردای قیامت خداوند از تو بپرسد: ای شیخ علی چرا نیازمند بینوائی را در شب سرد زمستانی از در خانه رد کردی حال آنکه خود در خانه گرم بودی چه جوابی برای گفتن داری؟ اگر خداوند از من بپرسد از پاسخ عاجز و درمانده خواهم شد خادم سر به زیر کشید و به فکر فرو رفت حاج شیخ فرمود: آیا خانه پیرزن را بلدی؟ عرض کرد بله توی کوچه پشتی می‌نشیند حاج شیخ لباسش را به تن کرده گفت: راه بیفت باید به خانه پیرزن برویم این را گفت و به راه افتاد خادم با عجله فانوس را برداشت و کلاه پشمینش را روی گوش‌هایش کشید و پیشاپیش حاج شیخ به راه افتاد آن دو با کهولت سنشان با آن برف و سرما کوچه ها را طی کرده به در منزل پیرزن رسیدند خادم دق الباب کرد پیرزن در را باز کرد سلام کرده عرض کرد آقا خدا طول عمرتان بدهد توی این سرما این موقع شب اینجا چه می‌کنید؟ حاج شیخ با مهربانی پس از جواب سلام فرمود: حال شوهرت چطور است؟  پیرزن طاقت نیاورد زیر گریه زد و جواب داد هنوز هم مریض است به دادمان برسید رنگ از صورت حاج شیخ پرید پیرزن در خانه را باز کرد حاج شیخ زیر لب ذکری گفت و وارد اتاق کوچکی شد پیرمرد لاغر اندام زیر کرسی خاموش اتاق از درد به خود می‌پیچید حاج شیخ سلام کرد و روبروی او نشست پیرزن با ذوق گفت: نگاه کن مشهدی حاج شیخ عبدالکریم به خانه ما تشریف آورده‌اند پیرمرد ناله‌اش را فروکش کرد چشم‌های سرخ شده‌اش را به چهره حاج شیخ خیره کرد و با درد سلام کرد حاج شیخ پاسخش داد و پرسید مشهدی چه کسالتی دارید؟ پیرمرد دست‌هایش را روی دلش گذاشت پیرزن گفت: آقا اتاقمان سرد است دوائی هم برای او نداریم دو سه روزی است او دل درد دارد و از غروب امروز حالش بدتر شده است حاج شیخ دست پر مهرش را بر پیشانی پیرمرد گذاشت بعد به خادمش گفت: هر چه زغال در خانه داریم بردار بعد به خانه دکتر برو و هرچه زوتر دکتر را همراه خود بیاور خادم از اتاق بیرون رفت شب از نیمه گذشته بود که خادم همراه دکتر به درون اتاق وارد شدند دکتر با تبسم سلامی کرد خادم کیسه زغال را به دست پیرزن داد پیرزن صورتش روشن شد آن را با خوشحالی گرفت و به سراغ منقل خاموش زیر کرسی رفت دکتر پیرمرد را معاینه کرد و دواهائی را که با خود آورده بود به او خورانید بعد نسخه ای نوشت و آن را به دست خادم داد و گفت: فردا صبح دواها را برایش تهیه کن تا حالش کاملاً خوب شود پیرزن منقلش را که پر از زغال‌های سرخ آتشین بود زیر کرسی گذاشت کرسی پر از گرما شد لحظات بعد به همراه حاج شیخ و خدمتکار دکتر را تا در اتاق بدرقه کرد و دکتر خداحافظی کرده رفت حاج شیخ با مهربانی پیشانی پیرمرد را بوسید آنگاه از پشت کرسی بلند شد با خادم از پیرمرد و پیرزن خداحافظی کردند و رفتند در بین راه حاج شیخ از خادم پرسید: روزانه چقدر نان و گوشت برای خانه ما خرید می‌کنی؟ خادم پاسخ حاج شیخ را گفت: حاج شیخ ایستاد و رو به او کرده گفت: از فردا نان و گوشت خانه را دو قسمت کن یک قسمت آن را برای خانه پیرمرد و قسمت دیگرش را برای خودمان بگذار حاج شیخ دیگر چیزی نگفت و به راه خود ادامه داد 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا