1.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨قرار روزانه...
💌اللهم عجل لولیک الفرج.
هدیه به اهلبیت (ع)
سلامتی وتعجیل درفرج امام زمان (عج)
امام وشهدا؛شهیدبرزگر..
۸صلوات محبت کنید...
رفقا:حتما دعای فرج امام زمان عج
(الهی عظم البلاء و...) روهم شده یکبار در روز بخونید.
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
🆔@ShahidBarzegar65
ازتبلیغات دور ازشان کانال معذوریم.
📗داستان معروف و حکمتآموز: "سه نصیحت گرانبها"
در زمانهای قدیم، مردی فقیر اما درستکار به نام زندگی میکرد. او برای تأمین زندگی خود به خدمت مرد ثروتمندی به نام حاج کریم درآمد. سالها برای حاج کریم کار کرد و با صداقت و تلاشش، احترام خاصی در خانه ارباب پیدا کرد.
پس از چندین سال خدمت، تصمیم گرفت به خانهاش بازگردد و زندگی مستقلی را شروع کند. حاج کریم که از وفاداری و درستکاری او آگاه بود، به او گفت:
— تو سالها با صداقت برای من کار کردی. حالا که میخواهی بروی، من میتوانم دستمزد این سالها را یکجا به تو بدهم، یا سه نصیحت گرانبها به تو بدهم. انتخاب با توست.
او کمی فکر کرد و گفت:
— ارباب، من پول را دوست دارم، اما نصیحتهای شما ارزشمندتر است. لطفاً سه نصیحت را به من بدهید.
حاج کریم لبخند زد و گفت:
سه نصیحت گرانبها
۱. هرگز راه میانبر و ناشناخته را انتخاب نکن، حتی اگر فکر کنی که راه کوتاهتر و آسانتر است.
۲. هرگز بیش از حد کنجکاو نباش و کاری را که به تو ربطی ندارد، انجام نده.
۳. هرگز در لحظه عصبانیت، درباره چیزی تصمیم نگیر و یا اقدامی انجام نده، زیرا ممکن است پشیمان شوی.
سپس حاج کریم یک قرص نان به او داد و گفت:
— این نان را وقتی که به خانهات رسیدی، باز کن.
سپس از ارباب خداحافظی کرد و راهی سفر شد. در مسیر، به دو راهیای رسید. یک راه مستقیم و طولانی بود، اما دیگری کوتاه و از میان جنگل عبور میکرد. حسن با خود فکر کرد: "من سالها برای حاج کریم کار کردهام و او فردی داناست. پس بهتر است به اولین نصیحت او گوش کنم و راه کوتاهتر را انتخاب نکنم."
او مسیر طولانی را انتخاب کرد و مدتی بعد، به مسافرخانهای رسید. صاحب مسافرخانه گفت:
— خوششانسی که از راه جنگل نیامدی! آنجا پر از راهزنان است و هر کسی که از آن مسیر عبور کند، زنده نمیماند!
نفس راحتی کشید و فهمید که اولین نصیحت حاج کریم جانش را نجات داده است.
روز بعد، به خانهای رسید که صدای گریه و شیون از آن بلند بود. او کنجکاو شد و میخواست داخل برود تا ببیند چه خبر است، اما ناگهان یاد نصیحت دوم افتاد: "بیش از حد کنجکاو نباش."
بنابراین، او از کنار خانه رد شد و به راه خود ادامه داد. شب هنگام، در یک مسافرخانه، مسافری به او گفت:
— امروز در آن خانهای که تو از کنارش گذشتی، مردی به قتل رسیده بود. اگر وارد خانه میشدی، ممکن بود تو را مقصر بدانند و به دردسر بیفتی!
از تصمیمش خوشحال شد و فهمید که دومین نصیحت هم او را از خطر بزرگی نجات داده است.
پس از چند روز، بالاخره به خانه رسید. شب هنگام، وقتی به در خانه نزدیک شد، از پنجره دید که همسرش کنار مردی جوان نشسته و با او صحبت میکند. خونش به جوش آمد و خواست وارد خانه شود و مرد را بیرون کند. اما ناگهان به یاد نصیحت سوم افتاد: "در لحظه عصبانیت تصمیمی نگیر."
او بیرون خانه ماند و شب را در همان نزدیکی گذراند. صبح روز بعد، وقتی آرامتر شد، در خانه را زد. همسرش با خوشحالی در را باز کرد و گفت:
— عزیزم! چه مدت در سفر بودی! بیا پسرت را ببین، او بزرگ شده است!
او با حیرت فهمید که مردی که شب گذشته در خانه دیده بود، پسر خودش بوده است که در نبود او بزرگ شده بود. اشک در چشمانش حلقه زد و خدا را شکر کرد که به نصیحت اربابش عمل کرده و در لحظه عصبانیت اقدامی نکرده است.
بعد از آن، یاد قرص نانی افتاد که اربابش به او داده بود. وقتی نان را شکست، با تعجب دید که داخل آن مقدار زیادی طلا و جواهر پنهان شده است!
لبخندی زد و با خود گفت:
"حاج کریم هم مرا پند داد و هم بیآنکه بدانم،
مزد زحماتم را داد!"
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/11997
16.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عاقبت بخیری بادیگارد خواننده معروف
تا شهید نباشی، شهید نمیشوی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/12003
🔰خاطره ای از یک شهید نماینده مجلس . . .
من یک حق داشتم!
وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود ۱ و ۴۵ بود و به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود.
دنبال آشنایی میگشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم.
شخصی را دیدم که چهرهای آشنا داشت و قیافهای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر.
چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت.
و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد.
بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟
گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم.
این لحظهای بود که به او سخت علاقهمند شدم و مسیر زندگیام تغییر کرد.
🌷شهید عبدالحمید دیالمه🌷
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/12004
4.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تلنگرانه....[
پربازدیدترین فیلم ایرانی دریوتیوب....
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/12005
36.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره جذاب حاج آقا قرائتی از یک دختر یازده ساله
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/12006
943.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅تلنگرانه
🌀يه فلج قطع نخاعى از خواب كه بيدار میشه منتظره يک نفر بيدار بشه، سرش منت بذاره و ببرتش سرویس و حمام و كاراى ديگه شو انجام بده. ميدونى آرزوش چيه؟ فقط يكبار ديگه خودش بتونه راه بره و كاراشو انجام بده...
🌀 يه نابينا از خواب كه بيدار ميشه، روشنايى رو نميبينه، خورشيد و نميبينه، صبح رو نميبينه.
ميدونى آرزوش چيه؟ فقط يكبار فقط يكروز بتونه نزديكاش و عزيزاش و آسمون و و زندگى رو با چشماش ببينه...
🌀يه بيمار سرطانى دلش ميخواد خوب بشه و بدون شيمى درمانى و مسكن هاى قوى زندگى كنه و درد نكشه...
🌀يه كر و لال آرزوشه بشنوه بتونه با زبونش حرف بزنه...
🌀يه بيمار تنفسى دلش ميخواد امروز رو بتونه بدون كپسول اكسيزن نفس بكشه...
🌀يه معتاد در عذاب آرزوى بيست و چهار ساعت پاكى رو داره...
الآن مشكلت چيه دوست من؟
دستتو ببر بالا و از ته قلبت شكرگزارى كن
که از قدیم گفتن:
🍂شکر نعمت نعمتت افزون کند
🍃کفر نعمت از کفت بیرون کند
با تمام وجودت از نعمتايى كه خدا بهت داده استفاده كن تو خيلى خيلى خيلى خوشبختى، غر نزن، ناشكرى نكن.
آسونا رو خودت حل كن
سختاشم خدا
🔅ﺧﺪﺍﯾﺎ !🙏
🔹ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺗﺸﮑﺮ !
🔹ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺗﻔﮑﺮ !
🔹ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﺗﺬﮐﺮ !
🔶ﮐﻪ :
🔹ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﻧﻌﻤﺖ !
🔹ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﺣﮑﻤﺖ !
🔹ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺕ ﻋﺒﺮﺕ ﺍﺳﺖ !
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/12007
3.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣تربیت شهدا...
👌شگرد جالب پدر دکتر عزیزی
برای تربیت نوجوان
#پدر استاد_عزیزی شهیدشدند.
❤️ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/12008
پارت ۶۰ شهید محمد علی برزگر.mp3
زمان:
حجم:
3.9M
قسمت 60از مجموعه
🕊خاطرات شهید محمد علی برزگر
🎼خاطره /گرامافون
«طریق پرواز» به سبک شهید علی حیدری
🔹علی حیدری جوانی که دفترچهای داشت که نامش را «طریق پرواز» گذاشته بود و اعمال روزانه خود را در انتهای روز با امتیاز مثبت و منفی مشخص میکرد و اینگونه به حسابرسی اعمالش میپرداخت و به خود تذکر میداد ...
🔹در بخشی از وصیتنامهاش آمده است:
من خیلی کمتر عطر خریدهام زیرا هر وقت بوی عطـر میخواستم از ته دلم میگفتم "حسین جان" آن وقت فضا معطر میشد.
🔹علی در سن ۱۹ سالگی در عملیات بدر به فیض شهادت رسید و در قطعه ۲۷ بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد/ بخشی از کتاب «علی بیخیال» زندگینامه و خاطرات این شهید عزیز
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/12009
72.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ چه تصاویر زیبایی رو اینا ثبت کردن👌
🏴 استان گیلان در آسمان شهرستان لاهیجان...
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/12011
🔴شاهی که به حیوانات هم رحم نمیکرد
🔹بی رحمی و شقاوت #رضاخان به گونه ای بوده که حتی حیوانات هم از دست او در امان نبودند تا جایی که آقای جان گونتر،خبرنگار و نویسنده آمریکایی مینویسد:رضاشاه در سفرهایش، در هر روستایی که شب را میگذراند؛دستور میداد سگها را بکشند. چون خوابش سبک بود و با صدای سگها از خواب میپرید.
📚 منبع: کتاب (1939) Inside Asia/نوشته john gunther/صفحه 532
بله...اینقدر مامردم ایران بدبختی کشیدیم؛ از دست این جماعت خودخواه
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/12014