eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
9.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط و سفارش کتاب از قفس تا پرواز (زندگینامه شهید محمدعلی برزگر): @ShahidBarzgar ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 لینک کانال https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
21.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صوت واقعی شهیدبرزگردرموردشهدا شهدا رفتند وطریق رفتن را به ما آموختند. تاریخ ضبط صوت:۱۷ اردیبهشت۱۳۶۵ تاریخ شهادت: ۱۱ شهریور۱۳۶۵ "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
بوی عطر عجیبی داشت نام عطر رو که می پرسیدیم جواب سر بالا می داد شهید که شد توی وصیت نامه اش نوشته بود: به خدا قسم هیچ وقت به خودم عطر نزدم هر وقت خواستم معطر بشم از ته دل می گفتم: السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام شماهم خودتونو معطر کنید🌸 شهید 🕊 "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
نماز اول وقت سیره شهدا 🍋 نماز مثل لیمو شیرینه باید زود ادا شه چون اگر وقتش بگذرد تلخ می‌شه" همین جمله‌اش راغب می‌کرد که نماز اول وقت بخوانیم اما هیچ وقت نمی‌گفت بلندشید الان نماز اول وقت بخونید. مدافع‌حرم شهیدداوود‌مرادخانی یادش گرامی وراهش پررهرو الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ "شهید برزگر"💫 ╭┅─────────┅╮ @ShahidBarzgar65 ╰┅─────────┅╯
🌹 هرچند که آوینی، همت و حاج قاسم ها رفتند اما هم دشمن بداند و هم ما بدانیم که:👇 🔹بال پرواز گشایید که پرها باقیست، بعد از این باز سفر، باز سفرها باقیست. 🔹پشت بت ها نشود راست پس از ابراهیم، بت شکن رفت ولی باز تبر ها باقیست. 🔹گفت فرزانه ای هر روز شما عاشوراست، جبهه ها باقیست، شمشیر و سپر ها باقیست. 🔹جنگ پایان پدر های سفر کرده نبود، شور آن واقعه در جان پسر ها باقیست. 🔹گر چه پیروزی از آن من و تو خواهد بود، شرط ها باقیست، اما و اگر ها باقیست. 🔹شرط اول قدم آنست که مجنون باشیم، در ره منزل لیلی که خطر ها باقیست. 🔹نیست خالی دل ارباب یقین از غصه، فتنه ها می رود و خون جگر ها باقیست. "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نواهای ماندگار 🔸 با نوای حاج غلامعلی کویتی پور 🌹چنگ دل آهنگ دلکش می زند .... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
💫پارت (89) جلد دوم کتاب ازقفس تاپرواز خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر🌷 📝قطره خــــــــون ♡ 🌷چند ماهی می شد که از محمدم خبری نداشتم، شاید برخی بگویند شما چندین فرزند داشته ای!!؟ ولی انسانی که ده انگشت دارد اگر بر اثر حادثه ای یک انگشت او قطع شود ،نُه انگشت باقی مانده نمی توانند نبود او را جبران نمایند . 🌷باور کنید مادران شهدا فرزندان خود را همچون سایر مادران دوست میدارند ، وقتی پای ارزشهای اسلامی در میان باشد باید سکوت اختیار کردو رضایت به رفتن داد، اگر راضی به رفتنش نمی شدم ارادتم به اهل بیت جز شعار چیزی نبود، انسان با عمل است که در امتحانات پیروز میشود.برای همین سه پسرم اعزام شدند ولی محمد برنگشت. 🌷 جنگ و دفاع آزمونی برای رفتگان و ماندگان بود ، تصورش هم برای مادری که نوزده سال در نبود پدر با خون دل، پسرش را به بلوغ رسانده و اکنون خداوندامانتش را می طلبد تااعتقاد و احساس تو را بیازماید ، جانکاه وسخت است.... 🌷وقتی سالها منتظر میشوی تا دامادی پسرت را ببینی، تابوتش را می آورند وجوانت را در قبر می گذارند ،هزاران بار می میری و زنده میشوی. زمان جنگ تحمیلی بود مرد و زن هریک به نوبۀ خویش خدمتی برای وطن میکردند؛ مردان می جنگیدند و زنان درپشت جبهه خوراک و پوشاک تهیه می کردند . 🌷محمد آن روزها مفقودالاثر بود، خانه ماندن برایم دشوار شد و خودم را به پایگاه خدمت رسانی بانوان میرساندم، کلاه و دستکش می بافتیم ادامه دارد..... راوی مادرشهید "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
💫پارت(90) جلددوم کتاب ازقفس تاپرواز خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر🌷 📝ادامه قسمت قطره خون♡ 🌷اغذیه بسته بندی میکردیم و .... چندین ماه گذشت ولی خبری نشد، هرجا که روزنۀ امیدی داشتیم رفتیم ، و سراغ گرفتیم ولی بی فایده بود بیقرارتر از هر روز به پایگاه میرفتم. تاشایدنشانی ازفرزندم بیابم. 🌷تا اینکه یک شب خواب دیدم؛ شخصی نورانی(ثارالله) با صورتی پوشیده به طرفم آمد و دستش را مقابلم گشود و گفت :در مُشتم توجه کن .... وقتی مشتش را باز کرد خون در کاسۀ مشتش می جوشید رو به من کرد و گفت : پسرت در زمین فرو رفته بود ولی به خواست خداوند به سوی تو باز میگردد . پرسیدم:ولی پسرم مفقود الاثر است. دوباره گفت: دستت را کاسه وار زیر دستم بگیر تاامانتت را تحویل دهم. به فرمایش ایشان عمل کردم و او کاسۀ مشتش را خم کرد و تنها یک قطره خون در دستم گذاشت و رفت. 🌷از صدای اذان صبح بیدار شدم، نماز خواندم، کارهای روزانه ام را انجام داد م ولی باز فکرم درگیر رؤیای دیشب بود قلبم تندتند میزد از حیاط بیرون زدم و همسایه ای که محرم اسرارم بودرا ملاقات کردم ولی نمی دانم چرا خوابم را فاش نکردم، پرسید: چرا بیقراری ؟ 🌷گفتم: دلم برای محمدم تنگ شده . گفت: این که غصه ندارد، همین الان جمعی از زنان محل را خبردار می کنم به حرم امامزاده وگلزارشهداکه برویم خود به خود آرام میشوی. قبول کردم و به حرم امامزاده رفتیم و بیتوته کردیم.در آنجا همسایه ام خواب عجیبی دید و گفت : دیدم توسط یک نامه خبر از شهید آوردند. 🌷آنچه دیده بودم واقع شد دانستم که پسرم در راه برگشت به خانه است. چند روز بعد خواب هر دو همسایه تعبیر شد و گروه تفحص فرزندم رابا پیکری سالم ازخاک اربابش حسین (ع)پیدا نمودندو بالاخره پس از ماهها چشم انتظاری محمدم را به آغوش کشیدم. 🔰کتاب ازقفس تاپرواز راوی:مادرشهید "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
🌸دست به خیر توی خیریه امیرالمومنین(ع) سرپرستی چند بچه یتیم را برعهده داشت. ولی به هیچ کس نگفته بود. یک بار با منزل مان تماس گرفتند و حمید را برای جشن خیریه دعوت کردند. آن جا بود که ما فهمیدیم حمید دستی توی این کارها دارد. یک بار هم مرغ فروش محله مان از مادرم پرسیده بود:«حاج خانم به سلامتی مجلس داشتین؟ آخه حمید آقا دیروز اومد یک عالمه مرغ برد.» مادرم توی خانه پا پی اش شده بود و ازش پرسیده بود:«حمید اون همه مرغو دیروز برای چی می خواستی؟» آخرش کاشف به عمل آمده بود که مرغ ها را توی محله پایین شهر سبزوار بین فقرا تقسیم کرده. گاهی اگر یک بچه آدامس فروش توی خیابان می دید، دستش را می گرفت و می برد مغازه برایش خرید می کرد. تازه خیرش فقط به آدم ها محدود نبود. هرچند وقت یک بار می دیدی، کبوتری، گنجشکی چیزی توی دستش گرفته و به خانه آورده است. می گفت:«پرنده بیچاره بالش شکسته افتاده بود گوشه خیابون آوردم زخمشو ببندیم.» راوی: خواهر شهید ✍ مریم برزویی "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
🌷گنده لات هایی که با نفس امام خمینی، شهید شدند (۱) 🌟کسی ﺟﺮﺍﺕ این رو ﻧﺪﺍﺷﺖ که ﺑﺎ ﺷﺎﻩ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ سر یک ﻣﯿﺰ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻩ، اما ﻃﯿﺐ می‌نشست. ﮔﻨﺪﻩ ﻻﺕ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺷﺎﻩ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ می خوﺍﺳﺖ مجلسی ﺧﺮﺍﺏ ﺷﻪ، می گفت ﻃﯿﺐ... 🌟یک ﺭﻭﺯ ﺷـﺎﻩ به طیب گفت ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﭘﻮﻝ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ، ﺑﺮﻭ یه مجلس ﺭﻭ ﺧـﺮﺍﺏ ﮐﻦ. گفت کجا؟... ﻃﺮﻑ ﮐﯿﻪ؟... ﺷـﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻓـﻼﻥ جا، ﺳﯿﺪ ﺭﻭﺡ ﺍﻟﻠﻪ خمینی. ﻃﯿﺐ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩ و گفت ﮐﯽ!؟... گفتی ﺳﯿﺪ ﻫﺴﺖ؟ ﺷﺎﻩ گفت ﺁﺭﻩ... 🌟طیب گفت ﻧﻪ ﻣﺎ نیستیم، ﻣﺎ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ حضرﺕ ﺯﻫﺮﺍ (س) ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍفتیم!.. ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ دستور می‌دهم شکنجه ات می کنند، می کشمت. 🌟طیب گفت ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ می کنی ﺑﮑﻦ ﻣﻦ ﺑﺎﻓﺮﺯﻧﺪ حضرﺕ ﺯﻫﺮﺍ (س) ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘـﻢ. آنقدر شکنجه اش کردند که ﻃﯿﺐ هیکلی، لاغر لاغر شد ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ او را ﺍعدﺍم ﮐﻨﻦ، ﯾﮑﯽ گفت ﻃﯿﺐ ﭘﯿﺎمی ﺑـﺮﺍی ﺍﻣﺎﻡ ﻧﺪﺍﺭﯼ؟... 🌟ﮔﻔﺖ ﻣﻦ سید روح‌الله رو نمی‌شناﺳﻢ ﻓﻘﻂ ﺑﻬﺶ بگین، ﻃﯿﺐ گفت ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﻔﺎﻋﺘﻢ ﮐﻦ... ﻭﻗﺘﯽ ﭘﯿﺎم طیب روﭘﯿﺶ ﺍﻣـﺎﻡ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﮔﻔﺖ طیب نیاﺯﯼ ﺑﻪ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣـﻦ ﻭ امثـال ﻣـﻦ ﻧـﺪﺍﺭﻩ، ﺍﻭﻥ ﺩﺭ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺍﻣﺖ رو ﺷﻔﺎﻋﺖ می کنه... 🌟 ﺍﯾﻦ شد ﮐﻪ طیبی که ۶۰ ساﻝ ﻧﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺧـﻮاﻧﺪ و ﻧـﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﮔﺮﻓﺖ ، مثل حُرّ ﻓﻘـﻂ ﺍﺩﺏ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫـﺮﺍ (س) ، لیاقت پیدا کرد کـه ﻃﻠﺒﻪ ﻫﺎی ﻗـﻢ ﺟﻤﻊ ﺷـﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ۶۰ ﺳﺎلش رو ﻗﻀﺎﺀ ﮐﺮﺩﻧﺪ... ❤️حرمت گذاشت هرکه به زهرا عزیز شد 🔰کتاب لات لوت ها و مشتی ها, ناصر کاوه برشی از زندگی شهید طیب حاج رضایی "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
در رحمت خدا همیشه باز است و فانوس قشنگش همیشه روشن فکرت را از همه این اما و اگرها دور کن ترس و ناامیدی و تردید را به خاک بسپار و امید و صبر را راه زندگی‌ات قرار بده شبتــون آرام در پناه خدا "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍تکلیف سنگین پیامبر پیشِ چشم عربها زانو زد و دست حضرت زهرا را بوسید و گفت فدات بشم 👌 ✍محبت کلامی به دختر باعث میشه بیرون از خانه توجهش به محبت پسران جلب نشه "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65