#حضرتــ_ماهـ 🌙
✨واقعاً خدا می داند من وقتی یادم می آید که مردم ما مطالعه کردن را بلد نیستند ، به قلب من فشار می آید. 😞💔 ۱۳٧٠
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
6.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آقارسول 💔
همه رفتنی اند...
چه خوبه زیبا بریم!🙃
به امید روزای بهتر...
به امید شهادت...🍃
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
•نِعٔمَالٔرِفیْقٔ•
#آقارسول 💔 همه رفتنی اند... چه خوبه زیبا بریم!🙃 به امید روزای بهتر... به امید شهادت...🍃 🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻
#آقارسول!
نمیدانم چهزمان و چگونه در دلم پاے گذاشتے که تا نامت را میبرم چشمانم در هوایت بارانے مےشوند...
من نفهمیدم یکهو چرا اینگونه دوستت دارم
من نفهمیدم کے آمدے واینطور در قلبم و در تکتک سلولهای وجودم ماندگآر شدے
من هیچ نفهمیدم...
انسان است دیگر، نفهمیدنش اصلا عجیب نیست...!
من فقط لحظه اے سر بلند کردم و دیدم عشقتان بر دݪم حڪ شده و نامتان بر زبانم!
چه شد؟! خودتان بگویید!
ما زمینےها که عقلمان به این چیزها قد نمےدهد!
حرفهای زیادم را خلاصه میکنم:
دلتنگے امانمآݩ را بریده،همین..!💔
به قوݪ یکي از رفقا
به بہآنہشہآدتتوݩ
اُنظُر الینـآ، ݪطفا...🍂
#دلنوشتـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•نِعٔمَالٔرِفیْقٔ•
﷽ #مردےدرآئینہ 💙 #قسمتچهلوچهارم #رمانمعرفتے :) #قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱 بازگشت از جهنم
﷽
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتچهلوپنجم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
معاملہ
دوباره نشستم روے صندلے ... آدرنالين خونم بالا رفتہ بود ... اما نہ بہ اندازه اے ڪہ بتونم بيشتر از اين بايستم و وزنم رو توے اون حالت نيم خيز ... روے دست هام نگہ دارم ...
- من ... نمےخواستم ...
زبانش با لڪنت باز شده بود ...
- نمےخواستے ڪہ یہ مامور پليس رو بڪشے ... همين طورے چاقو .. يهو و بےدليل رفت توے پهلوے من ... اونم دو بار ... نظرت چيہ منم يهو و بےدليل يہ گولہ وسط مغزت خالے ڪنم؟ ...
صورتش مےپريد ... دست هاش مےلرزيد ... ديگہ نمےتونست ڪنترل شون ڪنہ ...
- اما يہ چيزے رو مےدونے؟ ... من حاضرم باهات معاملہ ڪنم ... تو هر چے مےدونے در مورد لالا مےگے ... عضو ڪدوم گنگہ ... پاتوق شون ڪجاست ... و اينڪہ چطور مےتونيم پيداش ڪنيم ...
منم از توے پرونده ات ... يہ جملہ رو حذف مےڪنم ... و فراموش مےڪنم ڪہ خيلے بلند و واضح گفتم ... من يہ ڪارآگاه پليسم ...
نظرت چيہ؟ ... بہ نظر من ڪہ معاملہ خوبيہ ... ديرتر از دوست هات آزاد ميشے ... اما حداقل زمانيہ ڪہ غذاے سگ نشدے ... اون وقت حڪمت فقط يہ اقدام بہ قتل ساده ميشہ ... بہ علاوه در رفتن مچم از لگدے ڪہ بهش زدے ...
ترسش چند برابر شد ...
- اون يڪے ڪار من نبود ... من با لگد نزدم توے دستت ...
از چهره اش مشخص بود من پيروز شدم ...
- اما من مےخوام اينم توے پرونده تو بنويسم ... اقدام بہ قتل پليس ... و ضرب و جرح در ڪمال خونسردے ... نظرت چيہ؟ ... عنوانش رو دوست دارے؟ ...
مطمئنم دادستان ڪہ با ديدنش خيلے ڪیف مےڪنہ ...
دستش رو آورد بالا توے صورتش ... و چند لحظہ سڪوت ڪرد...
- باشہ مرد ... هر چے مےدونم بهت ميگم ... ڪيم خيلے وقتہ توے نخ اون دختره است ... اسمش سلناست ... اما همہ لالا صداش مےڪنن ...
يہ دختر بےڪس و ڪاره و توے ڪوچہ ها ولہ ... بيشتر هم اطرافِ ...
اون رو ڪہ بردن بازداشتگاه ... منم از روے صندلے اتاق بازجويے بلند شدم ... تمام وجودم از عرق خيس شده بود ...
چند قدم ڪہ رفتم ديگہ نتونستم راه برم ... روے نيمڪت چوبے ڪنار سالن دراز ڪشيدم ... واقعا بہ چند تا دوز مورفين ديگہ نياز داشتم ...
اوبران نيم خيز ڪنارم روے زمين نشست ...
- تو اينجا چےڪار مےڪنے؟ ... فڪر ڪردے تنهايے از پسش برنميام؟ ...
لبخند تلخے صورتم رو پر ڪرد ... نمےتونستم بهش بگم واقعا براے چے اونجا اومدم ...
- نميرے دنبال لالا؟ ...
- يہ گروه رو مےفرستم دنبالش ... پيداش مےڪنیم ... تو بهتره برگردے بيمارستان ... پاشو من مےرسونمت ...
حس عجيبے وجودم رو پر ڪرده بود ...
- لويد ... تا حالا فقط جنازه ها رو مےديدم و سعي مےڪردم پرونده شون رو حل ڪنم ... اما اين بار فرق داشت ... من اون حس رو درڪ ڪردم ...
حس اون بچہ رو قبل از مرگ ... وحشت ... درد ... تنهايي ...
اگہ برگردم ديگہ سر بازجويے خبرم نمےڪنيد ... جايے نميرم ... همين جا مےمونم ... بايد همين جا بمونم ...
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
﷽
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتچهلوششم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
سلام لالا
باورم نمےشد ... لالا مقابل من نشستہ ...
سڪوت عميقے فضا رو پر ڪرد ... و من بےحال تر از لحظات قبل بہ پشتے صندلے تڪیہ داده بودم ... و فقط بهش نگاه مےڪردم ...
- چرا اون روز با ديدن من فرار ڪردے؟ ...
- ترسيده بودم ... فڪر ڪردم مےخواے بازداشتم ڪنے ...
ترسيده بود ... ولے نہ از بازداشت ... داشت دروغ مےگفت ... مےترسيد اما وحشتش از چيز ديگہاے بود ...
- يہ چيزے رو مےدونے؟ ... اون لحظہ توے خيابون متوجہ نشدم ... اما بعد از اينڪہ چشمم رو توے بيمارستان باز ڪردم... خيلے بهش فڪر ڪردم ...
تو فرار نڪردے چون مےترسيدے بہ جرم خريد مواد بگيرمت ... اصلا مگہ روے پيشونيم نوشتہ بود پليسم؟ ... چہ برسه بہ اینڪہ از واحد مواد باشم ...
حالا فرض مےڪنيم فهميده بودے ... نوجوونهايے بہ سن تو ... ڪہ مواد مےخرن ڪم نيستن ... چرا يہ پليس بايد اون مواد فروشها رو ول ڪنہ و بيوفتہ دنبال تو؟ ... مگہ جرمے مرتڪب شده بودے؟ ...
نظر من رو مےخواے ... تو ... اون روز توے خيابون ... همين ڪہ صدات ڪردم و من رو ديدے دارم بہ سمت ميام ترسيدے ...
نوجوان هاے خيابانے، بچه هاے سرسختے هستند ... اما نہ اونقدر ڪہ نشہ اونها رو بہ حرف آورد ... چشم هاے ترسيده لالا نمےتونست بہ من نگاه ڪنہ ... و این ترس، وحشت از پلیس نبود ...
زبانش حرف هاے من رو ڪتمان مےڪرد ولے چشم ها و رفتارش قدرتش رو نداشت ...
- من هيچ ڪدوم از اين ڪلمات رو باور نمےڪنم ... باور مےڪنم يہ بچہ خيابونے ڪہ... بين آدم هايے بزرگ شده ڪہ افتخارشون ڪل انداختن و درگير شدن با پليس هاست ... توے اون لحظات بيشتر از اينڪہ، وحشتش از پليس باشہ ... از چيز ديگہاے بود ... از اينڪہ واقعا يہ نفر دنبالش باشہ ...
و مےخوام از خودم اين سوال رو بڪنم ... چرا بايد اين بچہ از تعقيب شدن بترسہ؟ ... ڪار اشتباهے ڪرده؟ ...
يا چيزے رو ديده ڪہ نبايد مےديده؟ ... يا از چيزے خبر دار شده ڪہ نبايد مےشده؟ ... مےدونے بين اين سوال ها از همہ بيشتر دوست دارم بہ ڪدوم جواب بدم؟ ...
چند لحظہ سڪوت ڪردم ... با آشفتگے تمام بہ من خيره شده بود ...
- قاتل ڪريس تادئو اينقدر آدم خطرناڪیہ ڪہ تا اين حد ازش مےترسے؟ ...
چشم هاش شروع بہ پريدن ڪرد ... درست زده بودم وسط خال ... تا قبل مےترسيدم اون شاهد قتل نباشہ ولے حالا ...
داشت با ناخن، ريشہ ناخن هاش رو از جا در مےآورد ... چنان روے اونها مےڪشيد ڪہ با خودم مےگفتم الان دست هاش خونے ميشہ ...
- من مےتونم ازت حمايت ڪنم ... مطمئن باش نميزارم هيچ اتفاقے برات بيوفتہ و دست ڪسے بهت برسہ ...
نگاه طعنہ آميزے بهم ڪرد ...
- لابد من رو ميزارے تحت حفاظت پليس ... بہ عنوان شاهد ... خيلے زياد يہ ماه بعد از محاڪمہ برم مےگردونيد توے خيابون ...
تو نمےتونے ازم حمايت ڪنے ... نہ تو ... نہ هيچ ڪس ديگہ ... همون لحظہاے ڪہ دهنم رو باز ڪنم مردم ... و ڪارم تمومہ ...
- خوب پس داستان رو برامون تعريف ڪن ... بدون اينڪہ اسم اون طرف رو ببرے ... اين ڪار رو ڪہ مےتونے بڪنے؟ ... اگہ چيزے مےدونے ... بگو چےشد؟ ... اون روز چہ اتفاقے افتاد؟ ..
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
•نِعٔمَالٔرِفیْقٔ•
#آقارسول! نمیدانم چهزمان و چگونه در دلم پاے گذاشتے که تا نامت را میبرم چشمانم در هوایت بارانے مےشون
رفقا میگم داشتم فک میکردم دیدم حیفه سالگرد شهادتشون باشه و ما هیچ کاری نکنیم✨
یه ختم صلوات بگیریم ان شاء الله که دستمونو بگیرن و شهادت و عاقبت بخیری رو برا تکتکمون از ارباب بگیرن... 🍃
یاعلی مارو شرمنده آقارسول نکنید!!
لطفا با حاجت هم تشریف بیارید
اولیشم فرج آقا
@sarbazezeynab_313
YEKNET.IR - zamine - shabe 4 moharram1399 - mohammad hosein haddadian.mp3
9.59M
ای برادر شهیدم....
راهتو ادامه میدم.... ✨🍃
#محمدحسین_حدادیان 🎤
#پیشنهاد_دانلود 🔥
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#حدیث 🌸☔️
امام على عليه السلام:
🌾 المِراءُ بَذرُ الشَّرِّ
مجادله، بذرِ شرّ است
غررالحكم حدیث 393
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
•نِعٔمَالٔرِفیْقٔ•
رفقا میگم داشتم فک میکردم دیدم حیفه سالگرد شهادتشون باشه و ما هیچ کاری نکنیم✨ یه ختم صلوات بگیریم ان
تا الان 6900 گل صلوات✨
خدا خیرتون بده اجرتون باشهید
مجددا یاعلی🌱