eitaa logo
شهید مدافع حرم محمد حسن قاسمی
233 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
10.1هزار ویدیو
32 فایل
کارشناس بیهوشی و مسئول راه اندازی بیمارستانهای میدانی در سوریه که در حین انتقال مجروحین به بیمارستان حلب در حمله تروریستهای تکفیری به آمبولانس به شهادت رسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. عقب موتور نشسته بود. از خیابانی رد شدیم. یک دفعه گفت: امیر وایسا! من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم: چی شده؟! گفت: هیچی؛ اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده خدا!‌ من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم. با داخل یک خانه رفتیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوان‌ها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهره‌ای خندان گفت: راه گم کردی، چه عجب این طرف ‌ها! سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمی‌کنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت می‌کردند فهمیدم ایشان، را خوب می‌شناسد حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد. وقتی اتاق خالی شد رو کرد به و با لحنی متواضعانه گفت: ما رو یه کم نصیحت کن! از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید. خواهش می‌کنم این طوری حرف نزنید بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاء‌الله در جلسه هفتگی خدمت می‌رسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و به بیرون رفتیم. بین راه گفتم: جون، تو هم به این بابا یه کم نصیحت می‌کردی. دیگه سرخ و زرد شدن نداره!‌ با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی می‌گی امیر جون، تو اصلاً این آقا رو شناختی!؟ گفتم: نه، راستی کی بود!؟ جواب داد: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلی‌ها نمی‌دانند. ایشون بودند. سال ها گذشت تا مردم را شناختند. تازه با خواندن فهمیدم که جمله ایشان به چه حرف بزرگی بوده! به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohammadHasanGhasemi
...عصر بود که حجم آتش کم شد، با دوربین به نقطه‌ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم. آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال فقط دود بلند می شد و مرتب صدای انفجار می آمد. اما من هنوز امید داشتم. با خودم گفتم: شرایط بسیار بدتر از این را هم سپری کرده، نزدیک غروب شد، دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم. احساس کردم از دور چیزی پیداست و در حال حرکت است. با دقت بیشتری نگاه کردم. کاملاً مشخص بود، سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند و در مسیر مرتب زمین می خوردند و بلند می شدند و زخمی و خسته به سمت ما می‌آمدند. معلوم بود از کانال می‌آیند. فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم. به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید. بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند. پرسیدم: از کجا می‌آیید؟ حال حرف زدن نداشتند. یکی از آنها آب خواست. سریع قمقمه را به او دادم. دیگری هم از شدت ضعف و گرسنگی بدنش می‌لرزید. سومی بدنش غرق به خون بود. وقتی سرحال آمدند گفتند: از بچه‌های کمیل هستند. با اضطراب پرسیدم: بقیه بچه‌ها چی شدن؟ در حالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا می آورد، گفت: فکر نمی کنم کسی غیر از ما زنده باشد. هول شده بودم. دوباره و با تعجب پرسیدم: این پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟ با همان بی رمقی اش جواب داد: زیر جنازه ها مخفی شده بودیم. اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود. عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می زد و یک طرف تیربار شلیک می کرد. یکی از اون سه نفر پرید توی حرفش و گفت: همه شهدا رو ته کانال کنار هم می چید. آذوقه و آب رو پخش می کرد، به مجروح ها می رسید.اصلاً این پسر خستگی نداشت. گفتم: مگر فرماندهان و معاون های دو گردان شهید نشدن، پس از کی دارید حرف می زنید؟ گفت: یه جوونی بود که نمی‌شناختیمش، موهایش این جوری بود ...، لباسش اون جوری و چفیه... داشت روح از بدنم جدا می‌شد. سرم داغ شده بود. آب دهانم را قورت دادم. اینها همه مشخصه های بود. با نگرانی نشستم و دستانش را گرفتم و گفتم: الان کجاست؟ گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت زنده بود و به ما گفت: تا می تونید سریع بلند بشید و تا کانال رو زیر و رو نکردند فرار کنید. یکی از اون سه نفر هم گفت: من دیدم که زدنش. با همون انفجار اول افتاد روی زمین. این گفته‌ها آخرین اخباری بود که از داشتیم و تا به حال حتی جنازه ای هم ازش پیدا نشده، همیشه دوست داشت شهید شود. چند سال بعد از عملیات تفحص شهدا، محمودوند از بچه‌های تفحص که خود نیز به درجه رفیع شهادت رسید نقل می کند: یک روز در حین جستجو، در شهیدی پیدا شد که در وسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت که بعد از گذشت سالها هنوز قابل خواندن بود، در آخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود: "امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، شهدا انتهای کانال کنارهم  قرار دارند، دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س)!" به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohammadHasanGhasemi
و سرانجام ، در پنج روز به همراه بچه‌های و در کانال‌های مقاومت کرد اما تسلیم نشد و در #۲۲_بهمن سال ۶۱ بعد از فرستادن بچه‌های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با همراه شد و دیگر کسی او را ندید و شد! همیشه از می‌خواست گمنام بماند؛ چرا که گمنامی صفت یاران خداست! به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohammadHasanGhasemi
: "بسم رب الشهداء و الصديقين" اگر چه خود را بيشتر از هر كس محتاج وصيت و پند و اندرز می دانم، قبل از آغاز سخن از خداوند منان تمنّا می كنم قدرتی به بيان من عطا فرمايد كه بتوانم از زبان يك شهيد‌، دست به قلم ببرم چرا كه جملات من اگر لياقتی پيدا شد و مورد عفو رحمت الهی قرار گرفتم و توفيق و سعادت شهادت را پيدا كردم، به عنوان پرافتخارآفرين وصيای شهيد خوانده می‌شود.  خدايا! تو را گواه می گيرم كه در طول اين مدت از شروع انقلاب تاكنون هر چه كردم برای رضای تو بوده و سعی داشتم هميشه خود را مورد آزمايش و آموزش در مقابل آزمايش‌ها قرار دهم.  اميدوارم اين جان ناقابل را در راه اسلام عزيز و پيروزی مستضعفين بر متكبرين بپذيری. خدايا هر چند از شكستگی های متعدد استخوان‌هايم رنج می برم،‌ ولی اهميتی نمی دادم؛ به خاطر اين‌كه من در اين مدت چه نشانه‌هايی از لطف و رحمت تو نسبت به آن‌هايی كه خالصانه در اين راه گام نهاده‌اند، ديده‌ام.  خدايا،‌ ای معبودم و معشوقم و همه كس و كارم، نمی دانم در برابر عظمت تو چگونه ستايش كنم ولی همين قدر می دانم كه هر كس تو را شناخت، عاشقت شد و هر كس عاشقت شد، دست از همه چيز شسته و به سوی تو می شتابد و اين را به خوبی در خود احساس كردم و می كنم.  خدايا عشق به انقلاب اسلامی و رهبر كبير انقلاب چنان در وجودم شعله‌ور است كه اگر تكه‌تكه‌ام كنند و يا زير سخت‌ترين شكنجه‌ها قرار گيرم، او را تنها نخواهم گذاشت.  و به عنوان يك فردی از آحاد ملت مسلمان به تمامی ملت خصوصاً مسئولين امر تذكر می دهم كه هميشه در جهت اسلام و قرآن بوده باشيد و هيچ مسئله و روشی شما را از هدف و جهتی كه داريد، منحرف ننمايد.  ديگر اين كه سعی كنيد در كارهايتان نيت خود را خالص نموده و اعمالتان را از هر شرك و ريا، حسادت و بغض پاك نماييد تا هم اجر خود را ببريد و هم بتوانيد مسئوليت خود را آن‌چنان كه خداوند، اسلام و امام می خواهند، انجام داده باشيد اين را هرگز فراموش نكنيد تا خود را نسازيم و تغيير ندهيم، جامعه ساخته نمی شود.  والسلام و عليكم و رحمه الله و بركاته روحش شاد و یادش گرامی به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohammadHasanGhasemi
4_862171597560086731.pdf
حجم: 3.54M
فایل pdf کتاب "سلام بر ابراهیم" تقدیم به مشتاقان انس با شهدا @ShahidMohammadHasanGhasemi
‌ ‌روشن از روی تو چشم و دلِ روز صبح از نام تو دم زد که دمید ! صبح بخیر😊 @ShahidMohammadHasanGhasemi
ادامه مبحث آموزش 6⃣ مرحله پنجم: ایجاد موقعیت در مراحل قبل ذهن کودک را با مفهوم صبر و اهمیت آن و قهرمانان صبر در زندگی مان آشنا کردیم. ☘ در این مرحله داستان یکی از آن صبوریها را با کودک خود در قالب نمایش اجرا می کنیم. ☘☘ یا می‌توانیم او را با ضرب المثلهایی که مفهوم صبر دارند آشنا کنیم. مثل: ✳️گر صبر کنی ز غوره حلوا سازم! ✳️دندان روی جگر بگذار! ✳️عجله کار شیطونه! ✳️غوره نشده مویز شده! ☘☘☘ یا می‌توانیم از کودک بخواهیم چند دانه حبوبات گندم و لوبیا یا عدس و...توی ظرف بکارد و صبر و مراقبت کند تا دانه ها جوانه بزنند و رشد کنند. 🔷🔷🔶🔶والدین و مربیان گرامی توجه کنید که برخی از بی تابیها و بی صبریهای کودکان طبیعی است و نمی توان از کودک توقع داشته باشیم که بعد از این آموزشها بلافاصله کودک بی طاقتی های خود را کنار بگذارد. به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohammadHasanGhasemi
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بر آنانی ڪہ جوانے نکردند تا ما جوانے ڪنیم ، مبارڪ باد آرامشمان مدیون شماست براے جوانےمان دعا ڪنید ... @ShahidMohammadHasanGhasemi
﷽ ✨ شهادت همين است ديگر! به ناگه پنجره‌ای باز می‌شود به سمت بهشت ✨مهم تويی! كه چقدر از دلبستگی های اين طرف پنجره دل كنده باشی صبحتون شهدايی! @ShahidMohammadHasanGhasemi
دو روزی با غم و رنج حوادث صبر کن بیدل! جهان آخر چو اشک از دیده‌ات یکباره می افت😢د "بسم رب الشهداء و الصدّیقین" وصیت نامه حقیر محمدحسن قاسمی اکنون که در این فرصت ناچیز دست به نوشتن وصیت نامه برده‌ام امیدوارم که هرچه زودتر این زندان تن را ترک گفته و از این سنگینی سینه و غم و اندوه رها شوم. بی‌تابم و هر روز برایم سخت‌تر می‌گذرد. اول خدا را شکر می‌کنم که پاسدار شدم؛ ان شاءالله پاسدار بمانم. ثانیا روی سخنم با پدر و مادر عزیزم است که اگر مرا با اسم حسین(ع) آشنا نکرده بودند چه بسا زندگی به این شکل پیش نمی‌رفت و پا در راه حسین(ع) نمی‌گذاشتم! اگر خطری بر من وارد شد و دچار آسیب یا شهادت شدم به جز شکر خداوند راضی نیستم که کاری انجام دهید. خوشحال باشید که میوه‌ی دلتان به ثمر رسیده است! برادر و خواهر عزیزم! کانون خانواده و راهنمایی شما بود که مرا به راه پاسداری کشید. "جبهه فرهنگی را دریابید که اماممان تنها نماند." پدرم را وکیل خود در امور مالی و ادای دین خود قرار می‌دهم. هر آنچه دین برگردن من است، همان وامی است که به صورت قرض الحسنه گرفته‌ام. هشت روز روزه قضا به دلیل بیماری در ماه رمضان امسال داشته‌ام که متاسفانه ادا نشده است. و هشت روز نماز قضا که در این لحظات افسوس می‌خورم که ای کاش نمازم را بهتر خوانده بودم! از پدرم خواهش دارم حداقل یکماه نماز قضا برای من بخواند. "والسلام علی من اتبع الهدی" محمد حسن قاسمی 💞 عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند! دردِ بی‌درمان‌شان را دوست درمان می‌کند! 💞 به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohammadHasanGhasemi ‌‌‌ ‌‌ ‌