eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
4هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
519 ویدیو
20 فایل
📌 آخرین ماموریت بسیجی شهادت است |🗓|تاسیس کانال↵ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ { یک‌هفتہ‌بعدازانتشارکلیپ‌شهادت‌} |💛|خادم‌↵ @Seyed_fz |📖|محفل‌قرآنی↵ https://eitaa.com/joinchat/2943090802C8e98ae06c6 |📚|محفل‌چلہ‌ها↵ https://eitaa.com/joinchat/843055297C91379d9a73
مشاهده در ایتا
دانلود
|5| مجروحین به همراه سید ابراهیم سوار بی ام پی شدن...حاج حسین که مجروحین رو سوار کرده بود،خودش ازهمه آخرتر قصد سوار شدن داشت که مورد اصابت قرار گرفت ودستش از دست سیدابراهیم که میخواست حاجی رو بکشونه تو،جدا شد(سید گفت که خود حاجی دستش رو از دست سید جدا کرده بود)نوادگان معاویه به قدری نزدیک شدن که رگبار رو داخل بی ام پی گرفتن و سید میگفت که گلوله ها وقتی به بدنه ی داخل بی ام پی برخورد میکردن،کمونه کرده و چندین بار بین در و دیوار داخل رد و بدل میشدن ودرست همونجا گلوله ی دوم به پهلوی سید ابراهیم خورد... خلاصه بی ام پی از اون مهلکه خودش رو خارج میکنه، اما بدون حاج حسین... ماهم دیدیم که چاره ای جز شکستن محاصره نداریم، پشت بیسیم اعلام کردم:هر کسی که صدای منو میشنوه فورا خودش رو به ما برسونه و از قسمت پشتی حلقه ی محاصره رو بشکنیم و عقب نشینی کنیم... در اون حالت از سه طرف محاصره ی کامل بودیم و از قسمت پشتمون دشمن در فاصله ی دوری قرار داشت... که همونجا تو اون شرایط سخت،سید مصطفی موسوی اعلام کرد:حاجی قبضه ی GPS رو چکار کنم؟ منم از کوره در رفتم و گفتم: اون قبضه بخوره تو سرت....جونتو بردار و بکش عقب... اونم با همون آرامش خاص و همیشگیش گفت: خوب چیکار کنم این قبضه دست من امانته... تو اون شرایط سخت تشنگی، خستگی و بی مهماتی، دیگه جای وایستادن نبود... بچه ها خودشون رو رسوندن و با آتیش پراکنده و پوشش ،حرکت کردیم... و دشمن هم که حسابی روحیه گرفته بود و تعدادی از بچه ها رو هم اسیر کرده بود، به سمتمون تیراندازی میکرد... دیگه نایی برای ادامه ی مسیر نمونده بود... بچه ها سرامیک ها رو در میاوردن و تو مسیر می انداختن، حتی تحمل سنگینی یه نارنجک هم ازمون سلب شده بود... از یه مسیر دیگه و درست تو دل دشمن و حدود 8 کیلومتر راه رو که تا مواضع خودی داشتیم رو طی میکردیم... تو همون مسیر چند نفر دیگه ای رو از دست دادیم... منم که آخرین نفر ستون بودم، چشام سیاهی تاریکی می رفت و هر لحظه فاصله ی خودم رو با بچه ها بیشتر احساس میکردم،به خودم اومدم و دیدم اگه عقب بمونم ، اسیر شدنم قطعیه...بالاخره خودم رو رسوندم و تو مسیر تجهیزات بچه ها رو روی زمین میدیدم... سید مجتبی حسینی رو هم که قبلا قضیه اش رو گفتم و همچنین شهید مالامیری که چطور از خودگذشتگی کرد و کنار اون مجروح موند و گفت من چطوری اینو که مجروح شده تنها بذارم، فردا چی جواب بدم و حتی از روحیاتی که ازش سراغ داشتم ، دغدغه ی اینو داشت که بعدا بگن معلممون درسایی که به ما میداد رو خودش عمل نکرد.. یه مورد دیگه که یادم رفت عرض کنم این بود که تو اون شرایط بیسیم های آنالوگمون (داخلی)توسط دشمن شنود میشد و اومده بودن روی شبکه مون و با فارسی صحبت کردن و بعضی الفاظ رکیک نسبت به اهل بیت ، روحیه ی بچه ها بیشتر بهم میریخت... بعد اینکه با اون وضعیت رسیدیم به عقبه، چند تا ماشین اومده بودن دنبال بچه ها... و آذوقه ای که قرار بود بیاد تو خط، رو هم انباشته شده بود و با دیدن آب و غذا مثل کسایی که از قحطی در اومده باشن ، خودمونو انداختیم رو آب و خوراکی ها... آبی که در دهان نمونده بود، همون یه مقدار کمی که کف از دهان میومد و از دهان خارج میکردیم ، بعضا همراه خون بود... بعد از خوردن آب، یه ظرف حلوا شکری برداشتم که بخورم، وقتی یک تکه ازش کندم و خوردم، ناخوداگاه همشو از دهانم خارج کردم و دیدم که خونی شده...بله دهان و گلوی بیشتر بچه ها زخم شده بود... بعد از اون تا مدتها که حلوا شکری میدیدم حالت تهوع میگرفتم... بعد از اون به دستور فرمانده ، قرار شد بچه های باقیمانده رو سر خط کنیم و همونجا خط پدافندی تشکیل بدیم ...که با اون شرایط بچه ها،اصلا عملی نشد... و از همونجا هم مجبور شدیم چند کیلومتر دیگه عقب نشینی کنیم و همون نقطه ی رهایی رو تثبیت کنیم...
|6| از زمان جدا شدن از مجروحین، نقطه شون رو با جی پی اس ثبت کردیم و تذکر اکید دادیم که اگه از آسمون سنگ هم اومد جاتون رو ترک نکنید تا بیاییم دنبالتون، چون اگه راه بیافتین صد در صد گم میشید و ممکنه اشتباها برید تو دل دشمن ،موارد امداد رو به بچه ها گفتیم و با شریان بند هر چند دقیقه یه بار بالای زخم رو میبستن و باز میکردن تا جلو خونریزی رو بگیرن...تا آخرش ، مدام منو پیج میکردن و کمک میخواستن، ماهم که تو اون معرکه گیر کرده بودیم و هیچ چاره ای نداشتیم... بعد از اینکه خلاص شدیم، رو شبکه پیجشون کردیم و اونا گفتن که ما محل رو ترک کردیم... دو دسته شده بودن...و متاسفانه مجروح رو تنها گذاشته بودن و هر دو نفر با یه بیسیم از هم جدا شده بودند... بیسیم هایی هم که در اختیارشون بود، یکی سراسری(دیجیتال) و دیگری داخلی(آنالوگ)بود... و از هر دو گروه پرسیدم که موقعیت؟ و طبیعی بود که نمیدونستن تو چه موقعیتی هستن... خلاصه با کلی نشونی دادن و اینکه تو جهت یابی ضعف داشتن و عدم توجه به تذکرات مبنی بر عدم ترک موقعیتشون، کارمون رو خیلی سخت کردن... گروه اول رو از پرسیدن پوشش گیاهی منطقه و جهت غروب خورشید هدایتشون کردیم و بالاخره بعد کلی علامت دادن و راهنمایی با تیراندازی آوردیمشون... و گروه دوم هم میگفت تو مسیرمون یه منبع آب بتنی میبینیم که تو اون منطقه کلی از اون منابع بود... خلاصه اونا رو هم تقریبا با همین شیوه و با آوردن خودرو محمول دوشکا و تیر اندازی در نزدیکی محلشون از دل دشمن کشیدیم بیرون... ولی متاسفانه اون مجروح اسیر شده بود و فردای اون روز فیلمش از شبکه ها پخش شد. |نکتہ| این متن به طور کامل توسط شهید نوشته شده 💔🚶‍♂ ✿❯─────「🖤」─────❮✿ @ShahidMostafaSadrzadeh ✿❯─────「🖤」─────❮✿
📱 و حسن اولئک رفیقا ((((:💔 ❤️ ✿❯─────「🖤」─────❮✿ @ShahidMostafaSadrzadeh ✿❯─────「🖤」─────❮✿
رفقا حرم بانوی قم به یادتونم ✋🏻 شهادت امام موسی کاظم تسلیت 🖤
در جوار خانم بی بی معصومه س دعا گوی تمام دوستداران شهید صدرزاده ،داداش مصطفی هستیم مزار شهید مظفری نیا و گل محمدی
❤️😊 🌺خنده کن هر 🍃بر رخسارهٔ نیکوی عشـ💖ـق 🌼خانه ی دل را گلستان💐 کن 🍂به عطر و بوی 🌺خوشه ای از نـور✨ برچین 🍃 با طرب 🌼چون پرستوهای🕊 عاشـق 🍂 تا کوی عـشـق... ♥️ ┄┅═══✼❤️❤️❤️❤️💛💛💛 @ShahidMostafaSadrzadeh 💛💛💛💛❤️❤️❤️✼═══┅┄
🎤 داشتیم برای حمله آماده میشدیم ، با سید راه افتادیم. شب عملیات همان چهره همیشگی اش را داشت، آرام بود. همیشه انگار با نگاهش دنبال چیزی میگشت ، کم کم در گیری ها بالا گرفت، منم گرم در گیری شدم، اما یک لحظه وسط در گیری انگار صدای مانند اصابت گلوله شنیدم برگشتم سید و دیدم که ترکش به قسمتی از پاش خورد و از قسمتی دیگه بیرون زد.😔 خودمو بالا سرش رسوندم و گفتم: سید جان بزار برگردونیمت عقب، دیدم حالت چهره اش عوض شد گفت: چی؟ من برم عقب و بچه ها مو تنها بذارم؟؟؟ 😔😭😔 با چفیه زخمشو بست و بلند شد وتا آخر موند و عقب نرفت . اینقدر بچه ها رو دوست داشت ، وقتی وارد جمع میشد تشخیص اینکه فرمانده الان تو جمع هست سخت بود‌. راوی ✍ همرزم شهید ❤️ ┄┅═══✼❤️❤️❤️❤️💛💛💛 @ShahidMostafaSadrzadeh 💛💛💛💛❤️❤️❤️✼═══┅┄
شهید مصطفی صدرزاده
😍💔 ❤️ ┄┅═══✼❤️❤️❤️❤️💛💛💛 @ShahidMostafaSadrzadeh 💛💛💛💛❤️❤️❤️✼═══┅┄
یکی از اعمال مهم برای ماه شعبان روزه گرفتن است و پیامبر در این ماه بسیار روزه می گرفتن . فردا هم به شدت سفارش شده روزه گرفتن . اونایی که می تونن بسم الله (((: