eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ 🍂آلوده ایم، حضرٺ #باران ظهورکن 🍃آقا تورا قسم بہ #شهیدان ظهورکن 🍂گاهےدلم براےشما #تنگ مےشود💔 🍃پیداترین ستاره‌ے پنهان #ظهور_کن #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
ازین که #سوژه ی عکاسےام شدی 📸 ممنونتم نگفته سیب ... برایم چه #خوب می خندی😍✌️ #سردارشهید_غلامرضا_آقاخانی🌷 #سلام_صبحتون_شهدایی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
قسمتی از وصیت نامه شهید عباس بابایی: .... دراین دنیا فقط پاکی؛ صداقت؛ ایمان؛ #محبت به مردم؛ جان داد
#در_مکتب_شهادت #راه_شهدا_عمل_شهدا مدرسه‌ای که #تدریس می‌کردم نزدیک حرمِ حضرت #عبدالعظیم بود. سختی زیادی رو تحمل می کردم. باید اولِ صبح بچه‌ها رو آماده می‌کردم.حسین و محمد رو می‌ذاشتم مهدکودک و سلما رو با خودم می بردم مدرسه. از خونه تا محل‌ِکار هم #20 کیلومتر می رفتم و 20 کیلومتر می‌یومدم. گفتم: عباس! تو رو خدا حداقل کاری کن تا مسیرم یه کم کمتر بشه. منو #انتقال بدن نزدیکتر عباس با اینکه می‌تونست، اینکار رو نکرد وگفت:👇👇👇 اونایی که #پارتی ندارن پس چیکار کنن؟ما هم مثل بقیه... ما هم باید مثلِ مردم این سختی ها رو #تحمل کنیم... صبر داشته باش #شهید_عباس_بابایی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠منتظرت هستم یک روز بعد از #شهادت عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود‌. گفتم بروم سراغ آن دفتری که #خاطر
💠وصیت کرده بود که لباس سبز #پاسداریش رو باهاش به خاک بسپارند که #امام.زمان (ع) ظهور کردند در رکاب حضرت باشد... #شهید_عبدالمهدی_کاظمی🌷 🌷شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠وصیت کرده بود که لباس سبز #پاسداریش رو باهاش به خاک بسپارند که #امام.زمان (ع) ظهور کردند در رکاب ح
6⃣4⃣8⃣ 🌷 💠یک رویا اما واقعیت ⚜«الذین ءامنوا و هاجروا و جهدوا فی‌ سبیل‌الله باموالهم و انفسهم اعظم درجة عندالله و اولئک هم الفائزون» 💢«کسانی که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته‌اند، نزد خدا مقامی هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند.» ✔️ 💠خوابی که همرزم شهید؛ ابو زینب بعد از برگشتن از دید 🔰چند روزی بود که از سوریه برگشته بودم. عجیب دلم هوای به خصوص ✓سجاد مرادی و ✓عبدالمهدی کاظمی رو کرده بود. شب دوباره اعزام شدم سوریه🚌 نزدیک ظهر بود که رفتم تو حرم 🕌 سلام دادم و زیارت کردم. 🔰از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم. موقع نهار🍲 شده بود رفتیم تو یک سفره یکبار مصرف انداخته بودند و بچه ها نشسته بودند یک جای خالی برای خودم پیدا کردم و نشستم👤 ناگهان دیدم شهیدعبدالمهدی کاظمی🌷 با اون 😍 آمد و درست مقابل من نشست. از نگاهم رو ازش برنداشتم❌ 🔰به من گفت چیه چی دیدی ماتت برده⁉️ بهش گفتم پس تو که موشک خورد کنارت💥 و ، اینجا چکار می کنی؟ با خنده گفت : من زنده ام والان روبروت نشستم صحیح وسالم 🔰بهش گفتم من خودم شنیدم که با بدنت چه کرد. با خنده گفت:😄 یه خراش ساده بود و خوب شد👌 بهش گفتم من خودم تو شهدا🌷 مزارت رو دیدم ، بازم خندید و گفت بابا و الان روبروت هستم باور نداری بیا بغلم کن💞 🔰پریدم تو بغلش و با هم کلی گریه کردیم😭همدیگر را محکم فشار می دادیم. شد که از خواب بیدار شدم. دوست داشتم از اون خواب بیدار نمی شدم😔 یادم اومد که خدا تو میگه زنده اند 🔰 هنوز زنده است و هنوز داره تو سوریه در دفاع ازحرم می جنگه👊 چند شب بعدش هم خواب رو دیدم که اونم هنوز داشت تو سوریه می جنگید. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💟عارفان هم #مبهوت این سیر و سلوک اند😍 تو گویی میان عرش است. و عاشقانه❣ به #مناجات نشسته #معبودش_را 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📝 خواب حضرت ابوالفضل (علیهم السلام) رو دیده بود. فرموده بودند : شما بیشتر انفاق کن ؛ بیشتر به ایتام
#سیره_شهید سوار ماشینش بودم تمام پنجره ها را داده بود بالا گفتم: پس چراهمہ #شیشه ها را بالا ڪشیدے؟ گفت: اینجا #ترافیڪہ؛ مردم مرتب به هم درے ورے میگن نمیتوانم تحمل ڪنم ببینم مردم اینجورے به هم #نامهربانے مے ڪنن... #شهید_داریوش_رضایی_نژاد🌷 #شهید_هسته_ای 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂🍁🍂🍁 ✍دستمال کوچیک جیبی داشت که تو همه مراسم عزاداری، گریه هاشو با اون پاک میکرد و میگفت که این #ا
🌾بعد از #شهادت_عباس یکی از دست نوشته های📝 او را دیدم. این دست نوشته مربوط به زمانی بود که به #کربلا می رفت 🌾و در آن با کلمات و واژه هایی زیبا👌 خداوند را #قسم داده بود تا شهادت🌷 نصیبش شود. او از خدا خواسته بود اگر لیاقت شهادت هم نداشت🚫 مرگش را در روضه های #امام_حسین(ع) قرار دهد. #شهید_عباس_آسمیه🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾بعد از #شهادت_عباس یکی از دست نوشته های📝 او را دیدم. این دست نوشته مربوط به زمانی بود که به #کربلا
7⃣4⃣8⃣ 🌷 🔰اخلاقش بسیار شایسته بود و اش می گفت عباس هفته ای یک داشت! گویی همه خواهان آن بودند که با عباس فامیل شوند💞 و همیشه به او می گفتند اگر می خواهی ازدواج کنی💍ما گزینه مناسب داریم😉 🔰با این حال در ایام با خانواده ای از شیراز آشنا شدیم و دو خانواده👥 نیز گفتگوهایی با هم داشتند. زمانی که با این خانم صحبت کرده بود به وی از تصمیمش برای رفتن به خبر داده بود 🔰و گفته بود در صورتی که از این ماموریت بازگشتم برای رسمی شدن این ارتباط💕 قدم جلو خواهم گذاشت. ⚡️اما گویی برای عباس من جور دیگری رقم زده بود😔 🔰۲ سال بود که وارد شده بود. مدتی به عنوان نمونه👌 انتخاب شده بود. وقتی اعتراض مرا از خطرناک بودن کارش می شنید می گفت: مادر جان غصه💔 مرا نخور، من به کسی می روم که اگر تیر بخورم💥 می دانم برای بردن من خواهد آمد. 🔰به من می گفت: مادر اگر روزی نبودم ۱۳ روز برای من بگیر. مالش💰 را پرداخت کرده بود✅. قبل از اعزام به سوریه خیلی روی خودش کار کرد و برای عروج و آسمانی شدن🕊 کاملا آماده شده بود. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#خون در بیرون از #رگ ها هم می تواند #جاری باشد!! وبه راستی که #شهدا با #خونشان طریق #عشق و #ایمان را به ما آموخته اند.. 👈 خون شهدا آنها را جاودانه میکند... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
به زحمت #جارو را از دستش گرفتم. ناراحت شد و گفت: بذار خودم جارو کنم. اینجوری #بدی های درونم جارو می
🔸هواپیمای عراقی✈️ ما را گرفته بود. می‌خواستم ماشين🚕 را نگه دارم كه برويم يك گوشه پناه بگيريم. بدون اين ‌كه چهره‌اش تغييری كند گفت : راهتو برو. 🔹حاجی،‌ مگه نمی ‌بينی؛ ما رو هدف🎯 گرفته. زير لب خواند 🔅لا حول ولا قوه الا بالله🔅 و دوباره گفت : ..... 📚یادگاران 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh