eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
7.7هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣🌸 🌸❣ 💯از امشب با رمان شهدایی در خدمتتون هستیم ان شاءالله. که بهتره مقدمه اش رو از زبان شخصیت اصلی داستان بخونید 👇👇 : تمام ذهنم مشغول نگاهایی است که هیچ وقت با نگاههای من به تلاقی نرسید .. من از تو هیچ نمیدانم .. حتی نمیدانم چشمانت به چه رنگ است .. نمیدانم نگاهت کجا را می کاود .. نمیدانم لبخند بر لبانت چگونه است .. نمیدانم صدای خنده هایت چگونه است .. نمیدانم .. نمیدانم در ذهن و قلبت چه میگذرد .. نمیدانم .. هیچ نمیدانم .. تنها دانسته ی من از تو آن عطر است .. عطری که در حوالیِ توست .. 🌸عطرِ یاس ..🌸 من می خواهم در همین حوالی باشم .. در حوالیِ عطرِ یاسِ تو .. .... 📝نویسنده: بانو گل نرگــــس 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📚 ❣🌸 🌸❣ 1⃣ خدارو شکر کلاس تموم شد.... واقعا دیگه حوصله ام سر رفته بود،سریع وسایلامو جمع کردم اومدم بیرون پله ها رو تند تند دویدم و رسیدم به محوطه، نفس مو با خیال راحت دادم بیرون، سمت سمیرا که رونیمکت پشت به من بود راه افتادم، آروم دستامو رو چشماش گذاشتم، سریع دستشو رو دستام گذاشت -خودِ نامردتی!😕 با خنده دستامو از روی چشماش برداشتم و کنارش رو نیمکت نشستم -حالا چرا نامرد؟!😄 در حالی که گوشیش رو تو کیفش می انداخت گفت: _نیم ساعته منو اینجا کاشتی اونوقت میگی چرا نامرد😐 -خب عزیزم چکار کنم استاد مگه میذاشت بیام بیرون هی گیر داده بود جلسه ی آخر و چه میدونم سوال و ...😅 پرید وسط حرفم -باشه باشه قبول، حالا پاشو بریم تا دیر نشده🙁 بلند شدیم راه افتادیم .. هنوز چند قدم برنداشته بودیم که گفت: _نظرم عوض شد😆 چادرمو یه کم جمع کردم و گفتم: _راجبه چی؟😟 -پسر خاله ی نردبونم!😜 زدم زیر خنده که گفت: _در مورد کادو برای بابام دیگه😃 در حالی که میخندیدم گفتم: _خیلی دیوونه ای سمیرا ..من نمیدونم اون پسرخاله ی بنده خدات آخه چه گناهی کرده اومده خاستگاری تو روشو برگردوند و گفت: _اییشش، ولش کن اونو ..فعلا تولد بابا رو بچسپ😇 سری تکون دادمو گفتم: _والا چه میدونم به نظرم همون پیراهنی که اون روز دیدیم خوب بود همونو بگیریم -آخه میدونی میترسم زیاد تو چشم نیاد .. مثلا قراره چشم فامیل رو دربیارما لبخندی زدم و گفتم: _امان از دست تو دختر!😊 .... 📝نویسنده: بانو گل نرگــــس 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
❣🌸 🌸❣ 2⃣ نیم ساعتی طول کشید تا خرید کنیم و برگردیم خونه.... خونه ی سمیرا سر کوچه بود، بعد از خداحافظی باهاش راه افتادم سمت خونه ی خودمون، یادِ سمیرا و خوشحالیش برای تولد باباش افتادم، لبخند تلخی 😒رو لبم نشست، باز این بغض چندین ساله قصد داغون کردن منو داشت، در و آروم باز کردم و رفتم داخل حیاط، چشمامو بستم و با تمام وجود نفس کشیدم، 😇 یه نفس عمیق، دلم میخواست تمامِ اون عطر ملیح یــ🌸ــاس و به ریه هام بکشم ... از حیاط دل کندم و رفتم داخل -سلام مامان عزیــزم مامان که مشغول ظرف 🍽شستن بود با مهربونی نگام کرد و گفت: _سلام به روی ماهت گلم😊 با لبخند تکیه دادم به در آشپزخونه -خوبین مامان؟ -بله که خوبم، وقتی دختر گشنه و خسته ام رو میبینم خوبِ خوب میشم😄 با اخم ساختگی گفتم: انقدر قیافه ام داد میزنه گشنمه!😅 -از بس قیافت ضایع است! برگشتم سمت محمد، با خوشحالی گفتم: _سلام، چه خبر یه بار زودتر از من رسیدی خونه😄 _علیک سلام، اگه گفتی چرا 😎 پریدم بالا و گفتم: _خریدیش؟؟😍 سرشو تکون داد و گفت: _اره خریدمش بالاخره😇 مامان شیر آب و بست و اومد کنارمون - ولی من نگرانم😥 محمد با مهربونی نگاهی به مامانم کرد و گفت: _آخه نگران چی مامان جان، باور کن دیگه راحتیم، هرجاهم خاستین برین من خودم درخدمتم😎✋ لبخندی زدم و گفتم: _آره مامان خیلی خوبه که خودمون ماشین خریدیم دیگه نگران هیچی نیستیم😊 مامان فقط سرشو تکون داد.. نگرانی مامان رو میفهمیدم .. میدونستم با اومدن اسم ماشین خاطره ی تلخ تصادف دایی جلو چشماش میاد .... 📝نویسنده: بانو گل نرگــــس 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_17216997.mp3
4.07M
🎤 #سیدرضا_نریمانی ♦️صفحه های دفترم📖 ♦️دونه دونه خط می زنمـ🖊 👈 تقدیم به #مدافعان_حرم 🎧 #شور #احساسی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
چقدر آراااام و زیبــا خوابیده ای😍😌 #خوابِ قشنگی است نـــه؟؟!! مگــر میشودکه سـرت به زانوی #مولایمــــان باشد و آرااام نخوابی😌.... #شهید_احمد_مشلب🕊 #شبتون_شهدایی🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ 🌺یا ابا صالح المهدی(عج)🌺 #شوق تو به باغ لاله🌷جان خواهدداد عطر #تو به گلها هیجان خواهد داد فردا که به آفاق بپیچد #نورت💫 #تکبیرتو کعبه را تکان خواهد داد #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هر #صبح خدا، یک غزل از دفتر عشق💌 است سر سبز ترین مثنوی از منظر #عشقـ❣ است هر صبح سلامی به گل روی #تو زیبا😍 چون یاد گلـ🌷 روی تو یاد آور #عشق است #شهید_عباس_آبیاری #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_13238164.mp3
3.44M
#استاد_رائفی_پور ⭕️با سوسول بازی به #امام_زمان نمیشه رسید❌ ♨️منت سرت گذاشتن که واسه امام زمان داری #کار_میکنی ...! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
از شهدای مدافع حرمی🌷 که استاد #رائفی_پور ارادت خاصی بهشون دارن 🌷شهید #عباس_دانشگر 🗓متولد هفتاد و دو 🗺از شهر #سمنان هست . . 🔺شهید عباس #دانشگر بسیار خوشرو و خوش اخلاق بود در تمام طول کارش یک بار به مراجعین #اخم هم نکرد🚫 🔺خصوصیتی که داشت از آمریکا و #صهیونیست متنفر بود. فیلم ها📽 را بدون تحلیل نگاه نمیکرد، میگفت: خبیث های #هالیوودی فیلم ها را با هدف🎯 میسازند. 🔺عاشق #حضرت_زهرا بود؛ شب جمعه پیکرش سوخت🔥 و پهلویش مجروح شد💔 و #شهید_شد.... . راوی: سردار حمید بارزی #شهید_عباس_دانشگر #استاد_علی_اکبر_رائفی_پور 🌷خدایا مرگ ما را شهادت قرار بده🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ اَمَنْ یُجیبْ... حالِ دلم #اضطراری است! در این دنیـ🌎ـای شلوغ و هزار رنگ دلـ❤️ خوشم به ⇜ #بودنت... ⇜ #داشتنت... بـدم ... بـد ! اما #کنار_تو💞 آرام میشومـ😌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh