eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.4هزار عکس
7.6هزار ویدیو
209 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
سفر پرماجرا_55.mp3
8.74M
۵۵ ✨کُلُّ نفسٍ بِما کَسَبَت رَهینَه✨ تو اَسیر شدی؛ توی چنگالِ خودت! چنگالِ همون قیافه ای که با رفتار و اعمالت به روحت دادی! چنگال خُلق های بدت درمان کن، دیر میشه ها👆👆 🎤🎤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰از #برادرانم می‌خواهم که غیر #حرف_آقا حرف کس دیگری را گوش ندهند❌ جهان در حال تحول است، دنیـ🌍ـا دیگر طبیعی نیست🚫 🔰الان دو جهاد در پیش داریم، اول #جهاد_نفس که واجب‌تر است👌 زیرا همه چیز لحظه آخر معلوم می‌شود که اهل جهنم هستیم یا بهشت. 🔰حتی در جهاد با دشمن‌ها احتمال می‌رود که طرف کشته شود 💥ولی #شهید به حساب نیاید⛔️ چون برای هوای نفس رفته جبهه و اگر برای #هوای_نفس رفته باشد یعنی برای شیطان👹 رفته و در این حال چه فرقی است بین ما و دشمن! آن‌ها اهل #شیطان هستند و ما هم شیطانی. #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#تو از آسمـــــان بودی و فقط برای اینکه زمیـ🌎ـن لحظه ای داشتنتــ👤 را تجربه کند آمدی و حـــال زمین
⭕️با آمدن پدر به منزل🏡 #احمد به استقبال او می‌رفت و برای او چای☕️ می‌ریخت و لباس‌های پدر را می‌شست و #ناخن‌های دست پدر را می‌گرفت تا دستان پدر #هنوز_هم منتظر مهربانی احمد باشد😔 ⭕️پدر از دوری فرزند رنجیده💔 ولی اکنون دیگر #خوشحال است که فرزند خود را در راه دفاع👊 از راه #حضرت_زینب(س) و مقاومت و بیداری اسلامی و ارزش‌های اسلام و انقلاب تقدیم کرده و این هدیه را عامل #شفاعت خود در روز قیامت می‌داند. #شهید_احمد_حاجیوند_الیاسی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣ 6⃣ #قسمت_ششم دیگه نوبت سفره پهن کردن بود... تا الان هی از جمع فرار می ک
📚 ❣🌸 🌸❣ 7⃣ دیگه خانوما تو آشپزخونه بودن و مردام تو هال، منم زیر نگاها و توجهات خاص ملیحه خانم داشتم آب میشدم،🙈 مهسا انگار بیشتر از همه در جریان بود که هی بهم نگاه میکرد و لبخند میزد، تمام سعی مو میکردم که بی تفاوت باشم، دلم نمیخاست هیچ کس از درونم آگاه بشه، هیچکس!😒 ساعت نزدیک دوازده شب🕛🌃 بود، من و مهسا رفتیم تو اتاق خودمون، خیلی خسته بودم و خوابم میومد اما انگار اینا هنوز تصمیم نداشتن بخوابن، سرمو گذاشتم رو بالشتم و به اتفاقات امروز فکر کردم، به یاس، به عباسی که سمیرا بهش میگفت آقای یاس! مهسا از رو تختش اومد پایینو کنار تختم نشست: _معصومه😊 نگاهش کردم: _بله😒 یکم این دست اون دست کرد و گفت: _تو دوست داری با عباس آقا ازدواج کنی؟😆 با تعجب نگاهش کردم و گفتم: _چی؟!😳 نگاهشو بهم دوخت و ادامه داد: _نگو که نفهمیدی ملیحه خانم غیر مستقیم داشت ازت خاستگاری میکرد☺️ سریع نیم خیز شدم و گفتم: _حالت خوب نیست ، برو قرصاتو بخور بخاب😐 چشماشو ریز کرد و گفت: _الان مثلا میخای بگی نفهمیدی واقعا؟ اره؟!😉 -مهسا خواهش میکنم ول کن😕 سریع پتو مو کشیدم روم و گفتم: _شب بخیر -مثلا دارم حرف میزنم باهات🙁 از زیر پتو گفتم: _برو در ساتو بخون که کنکورت رو خوب بدی نمیخاد تو کارای بزرگترا دخالت کنی چشمامو بستم و سعی کردم به چیزی فکر نکنم حتی به چشمای سیاهِ 🌷عباس🌷 که چند دقیقه نگاهم کرد.. شروع کردم زیر لب زمزمه کردن ذکری که باعث بشه نقش ✨خدا✨ جای نقش چشمان عباس رو تو ذهنم بگیره، زمزمه وار تکرارش کردم "یاخیر حبیب محبوب صل علی محمد و آل محمد" .... 💌نویسنده: بانو گل نرگــــس 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣🌸 🌸❣ 8⃣ سرمو از سجده بلند کردم، تشهد و سلام دادم و نمازمو با الله اکبر تموم کردم، باز سرمو به سجده گذاشتم تا طبق عادت همیشگی ✨شکر بعد نماز✨ بگم، چشمامو تو سجده بستم، خدایا شکرت، شکرت که من سالمم، شکرت که خونواده ی خوبی دارم، شکرت که تو هستی کنارم، شکرت که من عاشق عطر یاسم، ..... شکرت ... 🙏😢🙏 اشک تو چشمام جمع شد، سرمو از سجده بلند کردم، نگاهمو به بالای سرم دوختم و گفتم: خداجون خودت تنها یار و یاورمی، میدونم که تا نخوای برگی از درخت نمی افته، میخام به این جمله ایمان بیارم طوری با من عجین بشه که جلوی حکمتات قد علم نکنم و غر نزنم، مددی یا الله مددی .. با دستام اشکامو پاک کردم ..😢 کم پیش می اومد که نماز صبحم اول وقت باشه، شاید روزایی که بیشتر دلتنگ بودم و محتاج خدا نماز صبحم اول وقت بود، از بی وفایی خودم بدم اومد، من هیچ وقت راه عاشقی رو یاد نمیگرفتم😔 در اتاق و باز کردم رفتم بیرون، دلم می خواست یه کم برم کنار 🌸گلهای یاسم،🌸 همه خواب بودن هنوز، از جلوی اتاق محمد که رد شدم صدای نجوا و ذکری به گوشم رسید، حتما محمد هم دلتنگه مثلِ من!😒 به در حیاط که رسیدم با یه فکری تو ذهنم برگشتم به در اتاق محمد👀 نگاه کردم و فکرمو زمزمه وار به زبون آوردم "نکنه صدای نجوای تو باشه🌷عباس🌷" .... 💌نویسنده: بانو گل نرگــــس 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_497192702744462336.mp3
4.64M
#همسران_شهدا 🌷 🔹توماهے🌙و من ماهےاین برکه کاشے 🔸اندوه بزرگیست زمانےکه #نباشے😔 ❤️تقدیم به همســــران صبور شــــهدا❤️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#امشب را ❣تو برایم نقاشی🎨 کن ❣تو رنگ بزن به خیالمـ💭 ★می دانم که #جذاب می شود😍 تمام طول #شبـ🌙 را #برای_تــو واژه میشوم #تو_بخواب شب خوش هایت با من🙂   #شهید_سیدجواد_اسدی #شبتون_شهدایی🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرار دیرینه پنج‌شنبه‌ها، #مزار_شهدا🌷 مزار شهدا در روز #پنجشنبه، میعادگاه کسانی است که برای صفای دلـ💗 های گرفته رهایی بغض ها😢 و سخن گفتن با #اشک هایشان به این مکان مقدس✨ می روند #پنجشنبه_های_دلتنگی💔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#عاشقانه_شهدا💞 کـاش وقتی به خانـه🏡 برگشتم کـفش های👞 #تــو پشـت در باشد...😍😭 #همسران_شهدا🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh