eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
1⃣5⃣1⃣ به یاد #شهید_اسماعیل_زاهدپور 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
2⃣5⃣1⃣ به یاد #شهید_روح_الله_طالبی 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
2⃣5⃣1⃣ به یاد #شهید_روح_الله_طالبی 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
3⃣8⃣1⃣1⃣ 🌷 🔰روح‌الله بود و دوستش علي فرمانده‌اش. گويا در حلب درگيري💥 شديد مي‌شود و قرار بود برگردند. به روح‌الله گفته بود برگرد من هستم. اما روح‌الله قبول نكرده❌ و گفته بود شما و بزرگ‌تر من مي‌مانم. 🔰وقتي برگشتند انفجاري💥 رخ مي‌دهد و ديگر روح‌الله را نمي‌بيند. بعد از عقب‌نشيني آن منطقه دست داعش👹 مي‌افتد. تمام بيمارستان‌هاي را گشتند اما روح‌الله را پيدا نكردند😔 🔰بعد از دوماه📆 كه منطقه را پس گرفتند خبر داده بودند دو نفر👥 را دفن كرديم. علي مي‌دانست كجاست. آن ساختمان را پيدا كرده بود و قبر را ديده بود. قسمتي از بدن دفن شده⚰ روح‌الله را پيدا كرد. 🔰 را در جاي ديگري دفن كرده بودند😭 و جاي ديگري. ذكر «يا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَيْنِ اِكْشِفْ لى كَرْبى بِحَقِ اَخْيكَ الْحُسَيْنِ» را تا لحظه شهادت🕊 زمزمه مي‌كرد تا اينكه به رسيد. آرزويش اين بود كه مثل (ع) شهيد شود. مثل او كه نمي‌شود، خدا قبول كند. 🔰در اولين اعزام🚌 و پنج روز بعد از رسيدن به سوريه روز 1/8/94 به شهادت🌷 رسيد اما پيكرش دوماه بعد در 5 دي‌ماه94 تشييع و در به خاك سپرده شد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
3⃣8⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 🔰روح‌الله #تك‌تيرانداز بود و دوستش علي فرمانده‌اش. گويا در حلب درگيري💥 شديد
🔹هرچه از بگويم كم است. بسيار مهربان💖 بود. در مدت كوتاه زندگي با هم نداشتيم❌ 🔸هميشه مرا صدا مي‌كرد. "حنانه" را خيلي دوست داشت. وقتي قصد رفتن داشت صداي لالايي‌اش را ضبط كرد📻 و گفت در نبودم صدايم را براي بگذار تا با صداي من بخوابد. 🔹در اجتماع هم بسيار فعال و شبيه‌خوان روز بود. هميشه از شهدا🌷 حرف مي‌زد و يادواره و بنر شهدا را خودش كار مي‌كرد. راوی: همسر شهید🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحہ ۶۷ استاد پرهیزگار .MP3
939.4K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه آل عمران✨ #قرائت_صفحه_شصت_وهفتم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃 🔹ولایت‌پذیری و #ولایت‌مداری شهید نوری🌷 بر تمام کسانی که با این شهید ارتباط داشتند👥 پوشیده نیست.
🍃🌺🍃🌺🍃 💢همیشه توی ماشین و سجاده اش یه #زیارت_عاشورا داشت. دوران مجردی هر هفته در کنار #قبور_شهدا🌷 زیارت عاشورا میخواند، برای حاجت روایی چله زیارت عاشورا برمیداشت و هدیه میکرد به #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) و حاجت روا هم میشد.❤ 💢بعد از نماز باید #زیارت_عاشورا میخوند، حتی اگه خسته بود😪 حتی اگه حال نداشت و یا خوابش میومد، شده بود تند میخوند ولی میخوند👌 💢تاکید داشت باید با صدای بلند توی خونه خونده بشه و #علی_اکبرمون رو توی #بغلش میگذاشت و میگفت باید اخت پیدا کنه با دعا و زیارت📖 و واقعا زندگی و مرگش مصداق این فراز زیارت عاشورا بود: "اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ .." 💢تازه فهمیدم داستان سلام هاش به آقا #امام_حسین (ع) چی بود. #شهید_علیرضا_نوری🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔰آخرین شهید نیروی انتظامی 🔹شهید #میلاد_امینی دارای یک فرزند دختر یک و نیم ساله سحرگاه ۷ مهر📆 در درگیری با #سارقان مسلح از ناحیه شکم و دست مورد اصابت گلوله💥 قرار گرفت 🔸و علی رغم تمام تلاشهای پزشکی روز ۹ #مهر به درجه رفیع #شهادت نائل شد🕊🌷 #شهید_میلاد_امینی #شهید_نیروی_انتظامی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
در #دفــاع از حرمتـ ما بخــدا بیداریم دلی♥️ از جنس #علــےاڪبر و قاسم داریم غم نباشد به دلتـ چون #حرمتـ می‌ماند #ننگ بر ما ڪہ اگر دستـ زتو برداریمـ #کلنا_فداکـــ_یازینبـــ✌️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #رمان #مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_بیست_وهفتم7⃣2⃣ 🍂روزها می گذشت و یک لحظه نمی توانستم از ذهنم دورش کن
❣﷽❣ ♥️ 8⃣2⃣ 🍂انگار هر بار که قامت می بستم بار غصه برای دقایقی از شانه ام برداشته می شد اما هنوز دلم بی تاب بود💗 و مرتب به می رفتم. پدر و مادرم متوجه نمازخواندنم شدند. پدرم که تا آن روز کمتر در مورد تصمیمات مهم اظهارنظر می کرد یک شب صدایم زد و گفت: _ چند دقیقه بشین اینجا من و مادرت می‌خواهیم باهات صحبت کنیم. 🌿مادرم با طعنه گفت: _آقا افتخار نمیدن که. الان خلوت شون به هم میخوره. پدرم نگاه سنگینی به مادرم کرد و ادامه داد: _ببین رضا، من و مادرت خیلی مدته متوجه شدیم تو اون آدم سابق نیستی. خیلی مدته می خوایم باهات حرف بزنیم ولی مراعات حالتو می کنیم. ببین پسرم تو دیگه مرد شدی، بزرگ شدی، مهندس شدی، من نمیدونم چی باعث شده تو انقدر بهم بریزی و با هر چیزی که ما میگیم مخالفت کنی. ولی دوست نداریم تو این حال و روز ببینیمت. خودت بهتر از هر کسی میدونی من و مادرت هر کاری توی این زندگی می کنیم برای رفاه توئه. 🍂پس سعی نکن انقدر تو روی ما وایسی و بار رفتارات پیش غریبه و آشنا سرشکسته مون کنی. من هیچ وقت نخواستم تو کارها و تصمیمات دخالت کنم یا مجبورت کنم طوری رفتار کنی که باب میل منه. با اینکه گاهی گستاخی ها و سرکشی هات از حد گذشت. مثل شب آخر سفر ترکیه این کاری که توی رستوران کردی من و مادرت را پیش جمع کوچک کرد. همه تصور کردند که بچه ترسو بی دست و پایی. 🌿الان هم مثلاً برای ما نمازخون شدی. نمیخوام مجبورت کنم نخونی ولی میدونم دو روز دیگه میخوای توی جمع بگی من نمیام، وقت نماز من نمیرم، وقت نماز فلان کارو نمیکنم. مادرم بغض کرده بود و سردرد🤕 داشت با صدای لرزان گفت: ... ✍ نویسنده: فائزه ریاضی ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♥️ 9⃣2⃣ 🍂_مگه من به جز تو که یه دونه بچه می کی رو دارم تو این دنیا؟ مگه ما برات چی کم گذاشتیم که با من اینجوری می کنی؟ نتوانسته ادامه دهد و اشک‌هایش سرازیر شد😭 پدرم جعبه دستمال کاغذی را برایش نگهداشت دیدن اشک های مادرم تحت تاثیر قرار گرفته بودند از این که دیدم پدر و مادرم به خاطر من این همه خوردنت قلبم💔 به درد آمده بود 🌿روی پای مادرم افتادم پایش را بوسیدم و گفتم: _غلط کردم. باور کنید من هیچ وقت نخواستم شما را اذیت کنم. گریه مادرم شدیدتر شد مرا در آغوش گرفت💞 و با هم اشک ریختیم بعد از آنکه کمی قربان صدقه هم رفت و آرام شد قول دادم بیشتر مراعات حالشان را بکنم. اواخر تابستان بود که هر سال برای زیارت به رفتیم این سفر برایم فرق میکرد با دل اندوهگین و لبریز از نیاز رفته بودم 🍂همیشه سفر ما زیارتی و سیاحتی بود اما این بار دلم می خواست فقط در حرم بماند و دعا کنم. می دانستم اگر باز هم در گردش و تفریح همراه پدر و مادرم نروم باعث ناراحتی شان می شوم. به ناچار🙁 همراه ایشان می‌رفتم و وانمود می کردم حالم خوب است اما هر بار که از حرم برمیگشتم چشمهای قرمز حال دلم را لو می داد 🌿روز آخر قبل از خداحافظی روبروی نشستم و گفتم: _من حرف زدن بلد نیستم تا الان که ۲۱ سالمه هرسال اومدم اینجا اما هیچ وقت از تو چیزی نخواستم❌ میگن شما هر دردی رو شفا میدی، هر گره ای رو باز می کنی، هر زخمی را مرهم میزاری. هر پریشونی رو آروم می کنی. ازت می خوام یا این محبت که به دلم افتاده رو از بگیری یا کمکم کنی پیداش کنم😔 گرفتارم 🍂بعد از درد و دل کردن نماز خواندن و خداحافظی کردم و پس از آن سفر احساس آرامش😌 بیشتری می‌کردم با آن که بعد از چند ماه را نگرفته بودم اما نماز خواندن را ادامه دادم یک روز محمد از من پرسید: _چرا با اینکه حاجتتو نگرفتی هنوز نماز میخونی ؟ !! من هم بدون مکث گفتم: +فقط برای خودم ... ✍ نویسنده: فائزه ریاضی ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh