1_32687553.mp3
3.09M
🔈 #پادکست
📝 موضوع: #دولت_کریمه_امام_عصر(عج)
📌 قسمت هفتم
👤 استاد #شجاعی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃❤️🍃❤️🍃 شهید گنجـی خطاب بہ #شهیدآوینـے گفٺ: حاج مرٺضـے! دیگر باب #شهادٺ هم بسته شد. آوینـے در جواب
💠 مروارید گمشده
✨در عملیات کربلای پنج، سید مرتضی مسئول اکیپ بود.
از آسمان آتش می بارید. از شدت سرما بدنمان می لرزید. آوینی گفت :« باید به جاده فاطمه الزهرا (س) که زیر آتش عراقیهاست، برویم.»
✨مدتی بعد «مرادی نسب»، «والایی» و «عباسی» هر سه نفر از جاده باز گشتند. از سر و صدا چشمانم را باز کردم؛ اما دوباره بی هوش افتادم.
یک ساعت بعد بیدار شدم، مرتضی بیرون سنگر نماز شب می خواند،
با خودم گفتم : « این مرد خستگی ندارد»
✨برای نماز صبح همه بچه ها را بیدار کرد، بعد از اقامه نماز دوباره به خط رفتیم.
حاجی فقط تا رسیدن به خط خوابید. در خط مقدم شجاعانه می دوید،
اصلا لزومی نداشت کارگردان آنجا باشد، مسئولیتهایی که در شهر داشت باید مانع حضور او در جبهه می شد،
ترس و خستگی در قاموس مرتضی راه نداشت.
✨او در جبهه به دنبال چیز دیگری بود.
«مروارید گم شده یقین که سخت پیدا می شد.»
📚 منبع: كتاب هسفر خورشید
#شهید_سیدمرتضی_آوینی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
💠عشق به همسر❤️
💞زمانی که از سر کار با موتورش برمیگشت من همش منتظر بودم که صدای موتور ابوذرو بشنوم برم کنار آیفون تا زنگ و بزنن☺️
💞با اینکه کلید خونه همراهش بود اما دوست داشت که من در خونه رو براش باز کنم😍
وارد خونه که میشد با اینکه میدونستم خیلی خسته ست اما وارد خونه که میشد آنچنان انرژی داشت و همش میخندید دیگه خستگی در ایشون احساس نمیکردم😌
💞میگفت خانومم من چایی☕️ رو دم میکنم ولی دوست دارم شما واسم چایی بیاری
چایی دست شما یه مزه دیگه ای داره😋
💞دوست داشت همش کنارش بشینم و ازش دور نشم حتی آشپزخونه هم که میرفتم میومد کنارم و کمکم میکرد😊
میگفت کنارم نیستی دلتنگت میشم
💞توی کارای خونه خیلی کمکم میکرد نمیذاشت زیاد کار کنم بعضی وقتا یا باهم ظرف میشستیم یا اینکه نمیذاشت من بشورم خودش همه ظرفارو میشست
میگفت کمی استراحت کنم بعدش بریم بیرون.
💞اکثرا پارک میرفتیم
با اینکه زندگی ساده ای داشتیم ولی خیلی خوشبخت بودیم☺️
با موتور همه جا را میگشتیم
✍نقل_از_همسر_شهید
#شهید_ابوذر_امجدیان🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_479221683404669632.MP3
5.97M
#شهید_گمنام 🥀
میرم
#شلمچه
به عشق دیدن تو🇮🇷
🔊 #مجتبی #رمضانی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
جای ساعتـ🕰
نگاه #تو هر صبــ☀️ـح
بیدارم می کند
هراسی از
#چرخش عقربه ها نیست❌
بگذار نگاه "تو"
#مدام برایم زنگ بزند😍
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#شهید_جهاد_مغنیه
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - پایین تر از من - حجت الاسلام عالی.mp3
1.96M
♨️پایین تر از من
#سخنرانی بسیار شنیدنی👌
🎙حجت الاسلام #عالی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎥آخرین وداع قبل از شهادت تا دم آسانسور مدافع حرم #شهید_مهدی_قره_محمدی و چه صبری دارند همسران شهدا
🔰همسر شهید قره محمدی:
🌹مهدی دفعه اول که می خواست سوریه برود، خیلی نذر و نیاز کرد و از من هم رضایت گرفت و گفت «شما باید رضایت قلبی داشته باشی تا من بتوانم بروم» و گفت «شما رضایت قلبی بده برای شهادتم» گفتم رضایت می دهم، او برای نخستین بار توانست برود ولی مجروح برگشت.
🌹بعد از اینکه دوران نقاهتش تمام شد، چون از ناحیه دست مجروح شده بود خیلی نگران بود که دیگر نتواند سلاح به دست بگیرد و از مأموریت های رزمی باز بماند. در حرم امام رضا(ع) نذر کردیم که مهدی بتواند سلاح به دست بگیرند و خدا را شکر این اتفاق افتاد و حاجت او برآورده شد
🌹زمانی که پسرم محمد جواد به دنیا آمد مریض بود و ما خیلی برای درمانش اقدام کردیم اما چاره نمی گرفتیم، یک روز دلم شکست گفتم یا زینب کبری(س) اگر پسرم خوب شود رضایت کامل می دهم که بار دیگر همسرم مدافع حرم شما شود، شاید ۳ روز از این اتفاق نگذشته بود که پسرم حالش خوب شد و من بعد از آن به تلاطم افتادم تا کاری کنم که شوهرم به سوریه برود...
🌹مهدی هم زمانی که داشت می رفت بسیار خوشحال بود، بچه ها را نوازش کرد و رفت و مطمئن بود که دیگر باز نمی گردد و همینطور هم شد😢😢😢
#شهید_مهدی_قره_محمدی
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰شهید محمدحسین یوسفالهی که بود که سردار سلیمانی گفت «دوست دارم مرا پس از مرگ در کنار او به خاک بسپ
✍ خاطره ای دیگر از عارف جبهه ها 👇
#شهید_حسین_یوسف_الهی
🌷به واسطه بارندگی زیاد، ماشین لندکروز وسط یک متر آب و گل گیر کرده بود هر چه هل می دادند، نمی توانستند آن را بیرون بیاورند. شاید حدود 10 نفر از بچه هابا هم تلاش کردند اما موفق نشدند.
🌷در این هنگام حسین از راه رسید و گفت: این کار من است، زحمت نکشید همه ایستادند و نگاه کردند حسین با آرامی ماشین را از آن همه آب و گل بیرون کشید.
🌷گفتم: تو دعا خواندی! وگرنه امکان نداشت که ماشین بیرون بیاید. گفت: نه، من فقط به ماشین گفتم برو بیرون.
◽شهید حسین یوسف الهی مسلط به خیلی چیزها بود که بروز نمی داد و فقط گاهی اوقات چشمه ای از آن اقیانوس عظیم را جلوه می کرد، آن هم جهت قوی شدن ایمان بچه ها. هر مشکلی به نظر می رسید، آن را حل می نمود، چهره بسیار باصفا، نورانی و زیبایی داشت.
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh