📸 رونمایی از سنگ جدید مزار شهید سرتیپ پاسدار #حسین_پورجعفری از همرزمان قدیمی شهید سپهبد قاسم سلیمانی 🌷
#یار_وفادار_حاج_قاسم♥️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رمان #نخل_سوخته 📚 📖قسمت 2⃣2⃣ 📚📖یکی از بچههای مخلص واحد اطلاعات و عملیات شهید امیری بود.در واق
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📖قسمت 3⃣2⃣
📚📖وقتی بلاخره جسد شهید امیری رو آوردیم حسین به من گفت آماده شو بابرویم اهواز.پیکر شهید امیری رو پشت لندکروز گذاشتیم و به طرف اهواز حرکت کردیم.
🔴بین راه حسین ساکت و غمگین نشسته بود و رانندگی می کرد. او که همیشه در سفر ها با حرف و شوخی های شیرینش راه رو کوتاه می کرد.این بار چشم به جاده دوخته بود و کلمه ای نمی گفت.
✨قرآن کوچکی رو که یازده سوره بیشتر نداشت از جیبش در آورد.اون رو به من داد و گفت: بخون.قرآن رو گرفتم.باز کردم و از اول اون شروع به خوندن کردم.
✨حسین همچنان در حال خودش بود.انگار در عالم دیگه ای سیر می کرد.وقتی اون قرآن کوچک رو یه دور کامل خوندم و تموم شد دوباره حسین گفت،بخون.
✨باز از اول شروع کردم و این بار تا رسیدنمون به اهواز طول کشید.وقتی پیکر شهید امیری رو به معراج شهدای اهواز تحویل می دادیم حسین با ناراحتی گفت:«خیلی دلم می خواست شهید امیری رو خودم تا کرمان ببرم.»
🔴اما نمی شد.یکی دو روز بیشتر به عملیات والفجر نمانده بود و هنوز کارهای شناسایی تموم نشده بود.باید هرچه سریعتر برمی گشتیم.۱
◾️اگر چه شهادت امیری خیلی حسین رو ناراحت کرد اما هرگز خللی در انجام وظیفه او وارد نساخت.حسین بلافاصله از شب بعد شخصا برای شناسایی به میون عراقیها رفت.
🔴مهران منطقه سخت و دشواری از لحاظ شناسایی بود.ارتفاعات اون زیاد وبلند بود وبالا رفتن از اونا کاری مشکل.از طرفی دشمن دیگه هوشیار شده بود وبا دقت بیشتر منطقه رو زیر نظر گرفته بود.
✨یادمه هر وقت کار شناسایی با مشکل مواجه می شد حسین چند رکعت نماز می خوند و از خداوند یاری می طلبید ، اون شب من نیز همراه او بودم برای رسیدن به ارتفاعات مهران می بایست ده خسروی رو رد می کردیم.
🔴در راه به موقعیتی رسیدیم که ابتدای محور شناسایی بود.همون محوری که چندی قبل امیری در اون به شهادت رسیده بود.ضمنا مشکلات اصلی کار نیز از همین نقطه آغاز می شد.۲
ادامه دارد....
✔️راویان:۱-ابراهیم پس دست ۲-محمدرضا مهدی زاده
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📖قسمت 4⃣2⃣
📚📖حسین به گوشه ای رفت و مشغول نماز شد.من هم در یکی از باغ های ده خسروی ایستادم و مواظب اطراف بودم. پس از اتمام نماز حسین،حرکت کردیم و روی یکی از تپه ها رفتیم.
🔴من جلو حرکت می کردم. تازه به میدان مین رسیدیم که یه دفعه حسین شانه ام رو به نشانه نشستن فشار داد،من بلافاصله نشستم،آهسته گفتم:چی شده ؟-حسین دوربین دید در شب رو بهم داد و گفت:بگیر اونجا رو نگاه کن.
‼️با دوربین به سمتی که اشاره کرد نگاه کردم،باور کردنی نبود.عراقیها در فاصله خیلی کمی از ما داشتن راه می رفتن.انقده نزدیک بودن که حتی بند اسلحه شان هم دیده می شد.من تعجب کردم که حسین چطور اونا رو دید.
⁉️چون من جلوتر بودم طبیعتا باید زودتر عراقیها رو می دیدم فکر کردم شاید عراقیها رو ندیده واتفاقی دوربین رو دستم داده،دوربین رو سمتش گرفتم که نگاه بندازه با اشاره سر بهم فهموند که قبل من اونا رو دیده.
⁉️خطر بزرگی از کنارمون گذشت،اگه چند قدم جلوتر می رفتیم با عراقیها درگیر می شدیم و کارمون ساخته بود.پشت میدان مین نشستیم تا عراقیها رفتن.من اسلحه ام رو زیر سیم خاردار گذاشتم و اون رو بلند کردم هردو رد شدیم.
🔴همون موقع چند عراقی از تپه ی مقابلمون پایین و به سمت ما می اومدن،سریع روی زمین دراز کشیدیم،گیر افتاده بودیم نمی دونستیم باید چیکار کنیم.
‼️دستان حسین رو روی مچ پام احساس کردم.منو صدا می کرد .برگشتم،نگاهش کردم با دست به سمت راست اشاره کرد.منظورش رو فهمیدم.با احتیاط به سمت راست رفتیم وداخل معبری شدیم،از لحاظ کار وموقعیت حساسی که داشتیم معبر خوبی بود.
✅چند لحظه اونجا موندیم.حسین منطقه رو بررسی کرد و تمام جوانب کار رو سنجید،و دوباره به خط خودی برگشتیم. کار به خوبی انجام شد و منطقه از همه لحاظ آماده عملیات بود.
✅وقتی به مقر رسیدیم خیلی خسته بودم داخل سنگر رفتم تا استراحت کنم که حسین خارج شد،تعجب کردم پشت سرش رفتم،دنبال آب می گشت وضو بگیره.می خواست نماز شب بخونه.
✅در فکر مأموریتمون بودم و کارهای حسین،نماز خوندنش در محل شهادت امیری،پیدا کردن معبر،موفقیت آمیز بودن شناسایی توی اون منطقه حساس وخطرناک،یقین داشتم دراین امر سری نهفته است.
✅به حسین گفتم:مسائل امشب ذهن من رو مشغول کرده،من هنوز باور نمی کنم که کار به این مهمی انجام دادیم.همون کاری که امیری بخاطرش شهید شد،بگو قضیه از چه قراره؟
🌟حسین سرش رو پایین انداخته بود،سعی می کرد از جواب دادن امتناع کنه ولی من همونطور با تضرع واصرار سؤالم رو تکرار کردم.
🌟سرش رو بلند کرد و به صورتم نگاه کرد،وقتی چشمهاش رو دیدم که پر از اشک بود دیگه نتونستم چیزی بگم.
✔️به روایت از محمدرضا مهدی زاده
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_5764820660786299501.mp3
4.81M
✰هر کی که شد #فدایی_تو روسفیده
✯اون #عاشقه❣ که از همه دنیا بریده
✰هر جا میرم
✯این روزا صحبت از #شهیده
#اللهم_الرزقنا_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
★یک تکه ابر☁️ بودیم
🌟بر سینۀ #آسمان
★یک ابر خستۀ سرد
🌟یک ابرِ پر ز باران🌧
★خورشید گرممان کرد
🌟باران شدیم، #چکیدیم
★ما قطره قطره بر خاک
🌟از آسمان رسیدیم🕊
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#شهید_شهروز_مظفری_نیا
#شبتون_شهدایی 🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
سلام بهــــ🌸ــــار دلها مهدی جان✋
🌺قلبی که #یاد_تو در آن جاری است، باغ پر شکوفه ای🌼 است که بر شاخساران آن، هزار هزار جوانه ی #امید روییده است
🌺سلامت می کنم تا #یادت و اکسیر بهارآفرینِ نامت دلــ♥️ــم را گلستان کند😍
#اَلَّلهُم_عجِّل_لِوَلیِڪَ_الفرَج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
تمام #صبح هایم
با تــ♥️ـو بخیر می شود ..
#تو آنی
که با هر تبسم ت
خورشیــ☀️ـد طلوع می کند😍
#شهید_محمدرضا_عسکری_فرد
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
بعد از من
برای بچه ها ؛
هم مادری ، هم پدر ...
#همسران_شهدا 🌷
#مردترین_زنان_تاریخ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃 نگاه هاے شمـا چیزی از جنس نجات استـ! #چشمتان ڪہ بہ گوشہ این شهر مےخورد... یادتان باشد ... سخت #
مادر شهید احمد مشلب:
🌼فرزندان ما قرار است تا #ظهور_امام_زمان (ع) آینده اسلام را تغییر دهند👌و افتخار می کنیم
فرزندانی داریم که در این راه #فدا می شوند تا اسلام و امت اسلامی✌️ باقی بماند....
#رفیقشهیدشهیدتمیکنه 🕊
#رفیقخداییخداییتمیکنه
🔸بهش میگُفتن: واسه چی bmv رو ول کردی اومدی #مدافع_حرم شدی⁉️
⇜نونت کم بود!
⇜آبت کم بود!
میگُفت:
#عشقمـ♥️ کم بود
#شهید_احمد_مشلب
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#فرمانده_شجاع 🌷| در یکی از #عملیات_ها 💥در شهر حلب، تکفیری ها با موشک های پیشرفته ی (کورنت) و (تاو)
دل #شهید است که
به معدن عظمت الهی متصل💞 است
و معدن #عظمت هم که می دانی
بی انتهاستـ👌
#شهید_قاسم_سلیمانی
#شهید_مهدی_صابری
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
Quran_Page (183).mp3
868.5K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه انفال✨
#قرائت_صفحه_صدوهشتاد_وسه
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌾هــــیچڪس✘
ڪاش نباشـــــد
نِگَہش بـــــر #راهے...
🌾همدان، روستای آبرومند
#بهمن ۱۳۷۴، مادری پس
از سالها چشم انتظار پسرشه😔
#مادرانه
#مادران_شهدای_مفقودالاثر🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
کلیپ فوق العاده زیبای جانباز شهید، مداح اهلبیت، #شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷 📹 دلسوخته بقیع 🍃🌹🍃🌹 @shahid
🔸سیّد همیشه #یازهرا(س) می گفت. البته عنایاتی هم نصیب ما می شد. مثلاً دو سه بار اتفاق افتاد که بی پول💰 شدیم. آنچنان توان مالی نداشتیم.
🔹یکبار می خواستم دانشگاه بروم اما #کرایه نداشتم. 5 تا یک تومانی بیشتر توی جیبم نبود❌توی جیب ایشان هم پول نبود. وقتی به اتاق دیگر رفتم دیدم اسکناسهای هزاری💶 زیر طاقچه مان است.
🔸تعجب کردم، گفتم: #آقا ما که یک 5 تومانی هم نداشتیم این هزاریها از کجا آمد. گفت: این لطف آقا #امام_زمان (عج) است. تا من زنده هستم به کسی نگو🚫
نقل از: همسرشهید
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سبک_زندگی_مؤثرتر_از_آگاهی_و_ایمان3⃣ #استاد_پناهیان 🔻 🔹سه برداشت غلط دربارۀ عمل: ۱. اینکه منتظر با
#سبک_زندگی_مؤثرتر_از_آگاهی_و_ایمان 4⃣
#استاد_پناهیان 🔻
⭕️ اشتباه اولِ ما-دربارۀ عمل- این است که تصور کنیم هروقت خیلی عاشق و مؤمن و آگاه شدیم، عمل خواهیم کرد! درحالیکه باید بگردیم از همان یکذره عشق و ایمانی که در وجودمان هست، استفاده کنیم.
⭕️ اشتباه دوم این است که فکر کنیم برای افزایش ایمان و عشق و محبت، باید آگاهی را افزایش دهیم! (کمااینکه بعضیها برای اینکه قوی بشوند، زیادی غذا میخورند و اتفاقاً ضعیفتر میشوند!) درحالیکه اگر بروندادِ ایمان و عشق-یعنی «عمل»- نباشد، علم و اگاهی تلانبار میشود و علمِ تلانبار شده با ایمان افزایشنیافتۀ در اثر نبودِ عمل، فساد میآورد.
⭕️ اشتباه سوم این است که آگاهی را قبل از ایجاد ظرفیت روحی به انسان بدهیم، یعنی قبل از اینکه- بهوسیلۀ عمل و سبک زندگی و شیوۀ رفتار- برای دریافت قلبی، در انسان ظرفیت ایجاد کنیم، مدام بخواهیم آگاهی و معرفت دینی به او بدهیم! چرا اینقدر به بچه احکام یاد میدهی؟! تو اول به این بچه، زندگیکردن را یاد بده تا بعداً نوبت احکام بندگی برسد! مشکل این است که تلخیِ زندگی را به بچه یاد ندادهایم، لذا ظرفیت ندارد دربارۀ دین با او صحبت کنیم.
⭕️ فرمودهاند که نان را در خانه درست کنید و الا فقر میآورد، حتی آرد را هم از بیرون نخرید (کافی/5/167) (منلایحضرهالفقیه /3/269) همانطور که میدانید مراحل درست کردن نان، خیلی سخت و طولانی است. بچه باید ببیند که درستکردن یک دانه نان چقدر سخت است. باید بفهمد که زندگی این سختیها را دارد.
⭕️ وقتی بچه، معنای درستِ زندگی را فهمید، آنوقت اگر بندگی و احکام دین را به او یاد بدهید، راحتتر میفهمد و میپذیرد. دین نجاتبخش انسان در سختی زندگی است، اما وقتی سختیِ زندگی را به بچه نشان ندهیم، اگر دین را به او ارائه بدهیم میگوید: «دین مزاحم من است!» چون نمیداند که دین برنامۀ عبور از موانع زندگی است، اصلاً او موانع را ندیده است، بلکه خیالپرداز و متوهم بار آمده است. الان هرچیزی از دین به او بگویید، دچار سوءتفاهم میشود.
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
روی پای خدا_2.mp3
8.01M
#روی_پای_خدا 2 👣
💢توکل به حرف نیست!
توکل یه #مقامه!
که اگر بهش برسی؛ دیگه سختیها جرأتِ از پا درآوردنِ تو رو ندارن ...
چجوری میشه رسید⁉️
#استاد_شجاعی👆
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 🔰فرازی از سخنان همسر بزرگوارشهید #مسلم_خیزاب درباره ی وسایل شهید که با همت #پسرشان تبد
«محمد مهدی خیزاب» فرزند #شهید مدافع حرم، #مسلم_خیزاب سرمزار پدر میرود و خطاب به او چنین مینویسد:
✍بسم رب الشهدا
سلام و عرض ادب به #پدربهشتی و قهرمان زندگیام💪 پدر آمدهام کنار مزارت تا #دردودل کنم با شما. از بغضی که در گلویم هست بگویم.
🍃پدرجان، #حاج_قاسم رفت، رفت و آسمانی شد. حاج قاسمی که برای همه فرزندان شهدا🌷 #پدری میکرد. شما دعا کن برای "فرزندان حاج قاسم" برای #حضرت_آقا و برای آقای شیرازی و دوستان حاج قاسم.
🍂پدرجان من وقتی #خبر_شهادت حاج قاسم را شنیدم راهی بیمارستان شدم و نتوانستم در تشییع حاج قاسم شرکت کنم😭 ولی به حاج آقای شیرازی و عباس آقا و حاج حسین یکتا گفتم #سلام مرا به حاج قاسم برسانید، به حاجی بفرمایید که سلام من و مادرم را به آقا #امام_حسین (ع) و پدرم♥️ برسانید.
🍃من دوری حاج قاسم را تحمل میکنم و منتظر #ظهور میمانم چون میدانم که شما کنار حاج قاسم خوشحالتر هستید😊
🍂من و همه #فرزندان_شهدا حاج قاسمهای دیگری هستیم و #انتقام او را خواهیم گرفت👊
"ومنالله توفیق"
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸خوشا آنان که با عزت زِ گیتی✨
🔅بساطِ خویش برچیدند و #رفتند
🔹زِ کالاهای این آشفته بازار😞
🔅 #شهادت را پسندیدند و رفتند
#شهید_گمنام🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رمان #نخل_سوخته 📚 📖قسمت 4⃣2⃣ 📚📖حسین به گوشه ای رفت و مشغول نماز شد.من هم در یکی از باغ های ده خس
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📖قسمت 5⃣2⃣
📚📖نیروهای اطلاعات به همت حسین،طوری پرورش یافته بودن که ترس براشون معنا و مفهومی نداشت.
🔴از اونجا که مأموریت های واحد همیشه توأم با خطر بود،بچهها سعی می کردن همیشه برای رویارویی با این مسائل آمادگی خود را حفظ کنن.
🔴زمانی که لشکر در منطقه ی عملیاتی محرم مستقر شده بود،سنگر حسین و شهید امیری در جای خیلی خطرناکی قرار داشت.من در راه برگشت از خط بودم که به اونا برخوردم.
🔴رفتم و چند دقیقه ای در سنگرشون نشستم.آتش دشمن خیلی سنگین بود و مدام اطراف رو می کوبید.
🔴گلوله ها بعضا خیلی نزدیک اصابت می کرد و منفجر می شد. در اون چند دقیقه ای که اونجا بودم دیدم خیلی موقعیت خطرناکی است.
⁉️به حسین و امیری گفتم:بابا شما چرا اومدین اینجا سنگر زدین.مگه جا قحط بود،خب بیایین برگردین عقب،توی یک نقطه ی امن تر مسقر بشین.
⁉️حسین با خنده گفت:اینجا رو بخاطر همین چهارتا گلوله ای که میاد انتخاب کردیم. چون آمادگیمون واسه جلو رفتن خیلی بیشتره،هم زودتر می تونیم بریم و هم اینکه اونجا دیگه از این خبرا نیست.خیلی امن تره.
✔️به روایت از حاج اکبر رضایی
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh