eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #وقتی_بیایی ✨نگاهی به زیبایی های ظهور✨ 🔻طعم واقعی زندگی ✳️گنج های زیرزمینی استخراج شده با دس
❣﷽❣ 📚 ✨نگاهی به زیبایی های ظهور✨ 🔻احیاء ثانیه ها ✳️پلیدی و زشتی شرشان کم شده جز چیزی نمی ماند. تمام خیر در آن زمان است که شما . سازش و خوبی به قدری فراوان شده که درندگان نیز از در سازش وارد شده زندگی مسالمت آمیزی💞 را در کنار دیگران می گذرانند ✳️دانش و فرهنگ آن قدر از طرف شما به مردم داده می‌شود که حتی کسانی که در خانه نشسته اند قادر به داوری هستند و به خوبی با و سنت رسول بهترین داوری را به اجرا می‌گذارند بی فرهنگی رخت عزا به تن کرده خریداری ندارد ❌ ✳️جشن فرهنگ در کوچه و برزن برپا است مطالعه و کتابخوانی📖 حرف اول را می‌زند احیا شده جوانان هرگز وقت خود را هدر نداده از هر لحظه برای کمال و و خوشبختی خود استفاده می‌کنند ✳️اما این رشد فرهنگ و علم و دانش📚 فقط برای تعالی اخلاق و است. نه اینکه مانند دوران غیبت از علم و دانش برای سقوط انسانیت استفاده شود ❇️و شما همان هستی که انسانیت را با نشاط و شادابی به جان های خسته مردمان احیا می نمایید با شما لذت دیگری دارد😍 📝نویسنده: ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
چگونه عبادت کنم_20.mp3
9.67M
؟ 20 🤲 💢هدف عبادت، توشه چینی ست! توشه چینی؛ یعنی تهیه‌ی ابزار لازم و مورد استفاده، برای زندگی بعد از وفات! عبادت چگونه می‌تواند، به توشه چینی منجر شود؟ 👆 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣کاش بودی ⇜تا دلمـ💕 تنها نبود ⇜تا اسير #غصه فردا نبود  ❣کاش بودی ⇜تا برای #قلب من زندگی ⇜اين گون
یعنی همراه.. وقتی رفیقت شدم فهمیدم باید همراهت👥 شوم را ادامه میدهم.. اگر چه خیلی از تو عقب ماندم😔 ولی می آیم رفیق جان🌺 ♥️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1885916_892.mp3
3.16M
...🌷♥️ 🎤نوای حاج میثم 🎧بشنوید ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
★دست بگذار به نگرانم بابا 💢تا که آرام شود💗 روح و روانم بابا ★چند وقت است 💢صدایم نزدی ★چند وقت است 💢نگفتم به تو 😭 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گُمگشته‌ای دارد دلِ کنعانی‌ام شمعم🕯 ودرخویش میریزم شبی بارانی‌ام آه احساسِ مرا ای کاش میفهمید شهر من به دنبالِ بس نیست سر گردانی‌ام⁉️ 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍂خنده هـايت😍 آنچنان جادو كند 💗 🍂هر چه غــ💔ـم آيد سرم نبينم آفتی 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌴فرمانده نظامی قرارگاه درعا، مستشار نظامی درعراق یا #خلیل_عقاب دانشکده افسری در دانشگاه امام حسین
🔸هوش💭 خیلی بالایی داشت. آنقدر که بعد از چند جلسه کلاس درس را خوب یاد می‌گرفت و استاد به عنوان و استاد از او استفاده می‌کرد. 🔹اگر جایی به عهده می‌گرفت اینطور نبود که فقط بایستد و دستور دهد❌ خودش پا به پای نیروهایش کار می‌کرد. اهل بازی درآوردن نبود. 🔸وقتی وارد مجموعه می‌شدید و کسی را نمی‌شناختید، متوجه نمی‌شدید که کیست و مرئوس کیست؟ آنقدر که متواضعانه☺️ رفتار می‌کرد. در عین حال یک هم در کارش داشت. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰 لوح | سردار سلیمانی: 💢شکر می‌کنیم خداوند سبحان را که ما را بهره‌مند کرد از از سلاله‌ی پیامبر عظیم‌ الشأن اسلام 💢امام دیروز جامعه‌ی ما پایه‌گذار و بنیانگذار همه‌ی خوبی‌ها رضوان اللّه تعالی علیه و امام امروز جامعه‌ی ما حضرت آیت اللّه العظمی امام خامنه‌ای♥️ آغاز سی و دومین سال زعامت ولی امر مسلمین جهان حضرت حفظه الله تعالی مبارک باد🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎞 ویدیو لحظه شهادت 📆 #سالروز_شهادت #شهید_مرتضی_آوینی جمعه ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ در منطقه #فکه در اثر
آری زیباست😍 اما مثل پای بیرق انقلاب ایستادن از آن زیباترست👌 خون دادن برای زیباست اما خون دل خوردن برای از آن هم زیباتر است😍♥️ 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠معرفی کتاب1⃣ 📗سلام بر ابراهیم 1 و 2 🌷☘🌷☘ 🔰محتوا: 📖 زندگینامه و خاطرات پهلوان بی مزار #شهید_ابراهی
💯یک نوجوان ۱۷ ساله پاکستانی‌الاصل، را در انگلستان ترجمه کرد. 💠سیدحیدر جمال‌الدین، مترجم نوجوان و مقیم انگلستان گفت: 🌀وقتی من کتاب این بزرگوار را خواندم، متوجه شدم که درس‌های زیادی از جمله شجاعت✓ بخشندگی✓ و رشد شخصیت✓ در آن هست. 💠شهید ، مربی خوبی برای بچه‌هایی بود که پیرامونش حضور داشتند✅ 📚 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Page239.mp3
1.03M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه یوسف✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
◀کـار فـرهـنـگـی وقتی دید با داد و قال و این طرف و آن طرف دویدن دستش به جایی بند نمی‌شود، شروع کرده
◀دائم الوضو . 🍂روستای سابقیه را تازه فتح کرده بودیم. درگیری سنگینی داشتیم. در آن درگیری ها، تانک را پشت دیواری از دید پنهان کردیم. 🍃همان موقع گوشی همراه محسن شروع کرد به اذان گفتن. سریع پیاده شد و ایستاد به نماز. دائم الوضو بود. 🍂بین آن همه سر و صدا و شلوغی، با یک آرامش مثال‌زدنی نماز می خواند. ما هم با تأسی به او قامت بستیم برای نماز اول وقت. . 📚برگرفته از کتاب سرمشق 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
سلام بر #رفیق_شهیدم سـلام بر هـدایتگـر دلهاي بیقرار♥️ برادرم #ابـراهـیم جـان! ایـن روز هـا دلم آرام
برق نگاهت... قدرت گناه را از من گرفته؛ من تا ابد به عهد خویش با چشمانت پایبندم وقتی نگاهت به من است! مگر میشود دست از پا خطا کرد؟ تو هم شاهدی وهم شهید... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
زندگی به سبک شهدا 🔸اخلاص و لقمه‌های #حلال تاثیر خود را روی پدرم گذاشته بود و ولایت پذیری پدرم از #ا
💠خاطره ای از همرزم شهید 🍃🌹بعد عملیات رمضان برایم تعریف کرد موقعی که عملیات لو رفت و در آن شرایط سخت، گیر کردم، شما هم که گفتی برگردیم، ناامیدیم بیش تر شد. تنها راه امیدی که مانده بود توسل به واسطه های فیض الهی بود. 🍃🌹 توی همان حال صورتم را گذاشتم روی خاک و متوسل شدم به وجود مقدس حضرت زهرا (س) و با حضرت راز و نیاز کردم. 🍃🌹یکدفعه صدای خانمی به گوشم رسید. صدایی ملکوتی که به من فرمودند. این طور وقت ها که به ما متوسل می شوید ما هم از شما دستگیری می کنیم ناراحت نباش.. 🍃🌹چیزهایی را که دیشب به نیروها گفتم و دستورهایی که برای حرکت نیروها دادم، همه اش از طرف خانم بود. 🍃🌹خبر آن عملیات مثل توپ صدا کرد خیلی زود خبرش به پشت جبهه رسید و سؤال همه این بود آقای برونسی شما چطور این همه تانک و نیرو را منهدم کردین؟ آن هم با کمترین تلفات؟! خونسرد جواب داد من هیچ کاره بودم. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠خاطره ای از همرزم شهید 🍃🌹بعد عملیات رمضان برایم تعریف کرد موقعی که عملیات لو رفت و در آن شرایط سخ
4⃣6⃣2⃣1⃣ 💠کبوتری که شفا داد 🔹شهيد برونسي مي‌گفت: اولين دفعه كه مي‌خواستم به جبهه بروم براي خداحافظي به خانه آمدم و ديدم كه خانمم حالت غش به او دست داده و خيلي وضع ناجوري داشت. مي‌گفت: بالاي سرش ايستادم تا بالاخره به هوش آمد. 🔸مادر زنمان هم بود. مانده بوديم كه چه طوري با اين وضعيت روحي و جسمي كه دارد جريان رفتن جبهه را به او بگويم. از طرفي مجبور بودم. چون وقت داشت تند تند مي‌گذشت و بايد خودم سريع به كارهايم مي‌رساندم. 🔹بالاخره جريان را به خانمم گفتم: تا خانمم جريان را شنيد هم خودش و هم مادر خانم من گفت: ما را با وضعيت به كي مي‌سپاري؟ در اين موقعيت و شرايط اگر ما الان بيفتيم چه كسي ما را به دكتر مي‌برد؟ گفتم: به خدا مي‌سپارم و حضرت زهرا هم نگهدارتان هست. 🔸قبل از اينكه از خانه برود همان حالت مجدد به خانم ايشان دست مي‌دهد و خلاصه مجبور است كه اين خانم و خانواده را به همين وضعيت با چند بچه رها كند و خودش را به كاروان برساند. 🔹مي‌گفت: بعد از مدتي كه در جبهه بودم با خانواده‌ام تماس گرفتم و ديدم كه خانواده خيلي خوشحال است. تعجب كردم پرسيدم: جريان چيست؟ خانمم جريان را اينگونه تعريف مي‌كردند، 🔸مي‌گفتند: بعد از اين كه تو رفتي در همان حالي كه من بي هوش بودم، يك كبوتر سفيدي وارد خانه شد و چند دور كنار خانه زد و كنار من نشست. من حركت كردم و به هوش آمدم، 🔹ديدم كه اين كبوتر است و نهايتاً پرواز كرد و رفت روي ديوار حياط روبروي همان در اتاق نشست. بعد از مدتي دور حياط چرخي زد و نهايتاً داخل اتاق آمد و دوري زد و پرواز كرد و رفت و گفت: از آن لحظه به بعد تا همين الاني كه چند سال مي‌گذرد و من در جبهه‌ها هستم خوشبختانه اين مريضي سراغ خانمم نيامده است. 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
در پے اعجازیم غافل از اینڪہ شمایید... حتے لبخنـدتان ازپشت شیشه ای هم معجـزه است... معجزهٔ زندگےمان باشید شما ڪہ باشید مےشود خدارا ڪرد... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#کلام_شهید🌷 🔰رفیقش می گفت: یه شب تو #خواب دیدمش بهم گفت: به بچه ها بگو حتی سمت گناهم نرن🔞 اینجا #خی
💟20 بهمن روز سفر بود و از آنجا پیام می‌داد📲 که دعا کنیم کارش جور شود. 💟روزی که به شهادت رسید🌷 از صبح استرس عجیبی داشتم و فکرم خیلی درگیر بود😥 انگار روحم از کالبد بیرون رفته بود. 💟برای رفع استرسم و درست شدن کار اقا حجت در در یکی از گروه‌های تلگرام ختم 5000 ذکر "یا قاضی الحاجات" گذاشتم و خودم نزدیک به 2000 ذکر📿 گفتم، با هر ذکری که می‌گفتم بند دلم پاره می‌شد💔 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توی قطعه آرام قدم میزدم و گاه گاهی هم عکس میگرفتم. - از پسر من هم عکس میگیری مادر‌جان؟ دنبالِ صاحبِ صدا بودم که مادری را بالای قبری دیدم. جانم حاج خانم ؟ دوباره سوالش را تکرار کرد - چشم مادرجان، حتما... خودم را رساندم به خلوتِ‌شان،خلوتِ مادر و پسر عکس که گرفتم، شروع کرد برایم حرف زدن،از پسرش میگفت و من غرق تماشا شده بودم‌. - حاج خانم تو زندگیت چی از خدا خواستی؟ - من؟چیزی نخواستم،معامله کردم ! - معامله‌ی چی؟ - یه پسرِ خوش قد و بالا دادیم یه پلاک گرفتیم ... با پارچه‌ی سفیدی که از زیر چادرش درآورده بود اشکهایش را پاک کرد - منصفانه بود مادرجان نه ؟ - نه ! من پلاک هم نمیخواستم ... چشم از من بر میدارد و به پسرِ توی قابش نگاه میکند اشک میریزد و دعا میخواند...😭 💔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh