eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
7.9هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهدا ♥️ #خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی ↲به روایت همسرشهید 2⃣1⃣ #قسمت_دوازدهم 💟قرار بود بره#مأمو
❣﷽❣ 📚 ♥️ ↲به روایت همسرشهید 3⃣1⃣ 💟شب سفره هفت سینو با کمک و سلیقه هم چیدیم، از عصر اون روز درد😣 خفیفی رو احساس میکردم مثل همیشه حواسش به حال و هوام بود. گفت: ؟ میخوای بریم دکتر...؟ دستامو تو دستش گرفت و شروع کرد آروم آروم نوازش کردن 💟آیت الکرسی میخوند و با لبخند زیباش، تحمل اون لحظاتو برام شیرین و ممکن میکرد. دردم شدیدتر شد و رفتیم بیمارستان، باید بستری🛌 میشدم. تنها ناراحتیم این بود که باید دور از چند ساعت با درد دست و پنجه نرم میکردم 💟به قدری ارتباط معنوی و قلبیمون💞 زیاد بود که تموم اون لحظات حضورشو کنارم حس میکردم. دمدمای صبح بود که امید پا به دنیای زیبا و عاشقونه من و باباش♥️ گذاشت. یکی از لحظات زندگیمونو کنار هم روز عید سال نو جشن گرفتیم اون روز اشکای بعد از در آغوش کشیدن بچه مون خاطره ای شد بیاد موندنی 💟دستای کوچولوشو گرفت و با لبخند نگاشون میکرد و میبوسید دستامو تو دستاش گرفت و گفت: بخاطر زحمتی که واسه حمل امید کشیدی واسه اذیتهایی که شدی . خداروشکر که هر دوتون سالمین. خیلی ازت ممنونم عزیزم😍 لحظه به لحظه با ابراز محبتش💖 به من و امید خوشحالی وصف ناشدنیشو نشون میداد 💟 که خوند با همون ذوقی که داشت، با خونواده ها تماس گرفت و خبر تولد و سلامتی من و امید و بهشون داد😍 ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♥️ ↲به روایت همسرشهید 4⃣1⃣ 💟داخل خونه گاهی میشِست كنار بچه و مدت زیادی فقط عاشقونه محو تماشای بچه میشد به شوخی میگفتم: بسههه دیگه...بچه ندیده... حسودیم شد☹️ چقد نگاش میکنی…؟؟؟ منو فراموش کردیااااا. میگفت: شما که منی خانومِ گل منی🌺 تازه شم حالا که شدی. مگه میشه من فرشتَمو فراموش کنم...؟! 💟امید خیلی کوچولوعه. وقتی نگاش میکنم باور کن دلم آب میشه. نگاش کن چقد معصوم و ‌ناز خوابیده😍بعد با صوت قشنگش واسمون یا قرآن میخوند. غبطه ميخوردم به اون همه لطافت روح و طبع پاکش. همیشه سفارش میکرد با و ذکر "بِسْمِ ألْلّهِ ألْرَّحْمَنِ ألْرَّحِیمِ" بچه رو شیر بدم 💟نگهداری از بچه هم شیرین بود هم گاهی سخت. بیتابی که میکرد ازم میگرفتش، دورش میداد و آروم آروم😌 تو گوشش زمزمه میکرد نمیدونم چه حسی بود. که به محض در آغوش گرفتن و شروع زمزمه های انگار که آب رو آتش پاشیده باشی، آروم و ساکت میشد 💟بهش گفتم: گمون کنم امید به صدای تو بیشتر از آغوش من💞 عادت کرده این دفعه که بغلش کردی و براش میخونی وسطش مکث کن، ببینیم چیکار میکنه. خندید و گفت: آخه تو چرا اینقد حسودی میکنییی...؟؟؟ خب بچه به صوت و دعا عادت کرده، اذیتش نکن 💟گفتم: نه دیگههه، جاااان من😉 یه بار امتحان کن...باشههه...؟ گفت: از دست تو زدیم زیر خنده😄 ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
شهیداݧ بر خنده ڪردند بہ بهاراݧ زنـــــده کردند بہ زیرلب بگفتـا با خــود شہیداݧ لالہ را ڪردند 🌷 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🌿يک روز نسيم مي آيد  🌺بس مژده به هر کوي و گذر مي آيد   🌿عطر گل عشق♥️ در فضا مي پيچد  🌺مي آيي و سر مي آيد😍   🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
•••☀️ بوی می‌دهـی و گنجشک‌ ها از طراوت تـ♥️ــو پرواز می کنند🕊 حسودی ام می‌ شود بہ که هر صبــ☀️ـح .... بدرقه‌ ات می‌ کنند 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از ❤❤شاتهام❤❤
مداحی آنلاین - داستان مسلمان شدن عبدالعزی - حجت الاسلام محرابیان.mp3
3.68M
♨️داستان مسلمان شدن عبدالعزی بسیار شنیدنی👌 🎙حجت الاسلام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💞 #همسرانه 💞 . 💫سر سفره عقد قرآن رو که دستش گرفت، نیت کرد تا هر صفحه ای که اومد باهم بخونیم. 💫 قر
ای شهیــ🌷ـد ای آن‌که بر کرانه ازلی و وجود برنشسته ای! دستی برآر و ما نشینان عادات سخیف رانیز ازین منجلاب🔞 بیرون کش😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰زینب سلیمانی در جدیدترین پست اینستاگرامی خود نوشت: 🔸مشتی گره‌خورده✊ رو به آسمان و دست بر روی دست که کند پیمان خیالمان را؛ چه احساس زیبایی میان ما حکم‌فرما شد که هنوز دست سه نفره‌مان عشقی♥️ میان شما و مادرم و من. 🔹چه احساس زیبایی😍 که هنوز هوش و حواسم را می‌برد تا سراپرده‌ی خیال بودنتان گرمی که امروز از من دریغ شد. 🔸در همین لحظه دستم را به دستانتان کردم که تبرکی‌اش تسبیح‌تان📿 بود. کاش دستم هیچ‌وقت از دستتان جدا نمی‌شد که در آن نیمه‌شب به وقت سفر طولانی‌تان، محکم دستتان را 🔹آن روز مثل این عکس که شما دست من و را بهم فشردید؛ امروز من دست مادر را همین گونه می‌فشارم و هر روز که می‌گذرد گرمای دستانتان💗 را بر روی دستانمان حس می‌کنم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💌پاسخ رهبر انقلاب به نامه 📩رهبر انقلاب با مهری فرزندان شهید "میثم عبداله‌زاده آرانی" را از راه دور در آغوش کشیدند💞 و برایشان چند سطری پاسخ نوشتند. 📝 مسعود و زینب، از خداوند شادی و سلامت دین و دنیا را برای شما طلب می‌کنم🤲 پدر ناظر زندگی شماست و از خوشبختی شما خرسند می‌شود😍 سرهنگ پاسدار از شهدای لشکر ۱۴ امام حسین (ع) در حادثه تروریستی جاده خاش- زاهدان است 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💠شهیدی که به خاطر مادرش چشمانش را باز کرد 🍃بعد از شنیدن شهادت عباس خیلی گریه کردم و رفتم سردخانه بهشت معصومه. آن روز 106 شهید آورده بودند. برگه‌ای روی در نوشته بودند که اجازه ورود به داخل سردخانه را نمی‌دادند. فردایش اجازه ملاقات دادند. 🍃طبق عادتی که با پسرم داشتیم همیشه در کار‌ها با هم صحبت و اختلاط می‌کردیم. شروع کردم با پیکرش صحبت کردن. 🍃عباس، چون خطاط بود به من می‌گفت: «مامان موقعی که شما با من صحبت می‌کنید نمی‌توانم خطم را تمرین کنم.» 🍃من به عباس گفتم تا توی صورتم نگاهم نکنی احساس می‌کنم حرف‌های من را متوجه نمی‌شوی! ناگهان دیدم عباس چشمش را باز کرد. پسرم آرزوی شهادت داشت و خدا هم او را به آرزویش رساند. 🍃وقتی که به من خبر دادند عباس زخمی شده است گفتم من آمادگی دارم بگویید که شهید شده است. عباس 55 روز بعد از فوت پدرم به شهادت رسید. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#دوستش می گفت: صیاد در #قنوتش هیـــچ چیزی برای خودش نمی خواست، بارها می شنیدم که می گفت: " اللهم احف
•••♥️ دوستش مےگفت: صیاد در هیچ چیزے🤲🏻 براي خودش نمےخواست بارها مےشنیدم که مےگفت: اللّٰهُمَ اَحفِظ قائِدنا الخامنه‌ای♥️ هم مےگفت "از ته دل" 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh