🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺🌻🌸🌺🌻🌸🌸🌻🌺🌸🌻🌺 🌾موقع انتخابات، مسئول صندوق بودم. دست که بلند کرد،✋ آقا مهدی را توی صف دیدم👁 تازه فرما
🌸🌺🌸🌺🍂🍂🌺🌸🌺🌸
🌾رفته بود شمال غرب، مأموریت فرستاده بودندش.
🌾 بعد از یک ماه که برگشته بود اهواز، دیده بود دخترش ، لیلا مریض شده، افتاده روی دست مادرش.
🌾 یک زن تنها با یک بچه ی مریض.
🌾باز هم نمی توانست بماند و کاری کند.
🌾 باید برمی گشت.
🌾 رفت توی اتاق. در را بست.
🌾 نشست و یک شکم سیر گریه کرد.
#شهید_مهدی_زین_الدین🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مادر شهید ذوالفقاری🌷 🔰علمای نجف در مراسم چهلم او میگفتند: #شهیدذوالفقاری شجاعت زیادی داشت و بعد از
🔰سهشنبه بود. من به جلسه #قرآن رفته بودم. در جلسه قرآن بودم که به من #زنگ زدند. پرسیدند خانهای؟ گفتم نه.
🔰بعد گفتند بروید #خانه کارتان داریم.
🔰فهمیدم از #دوستان هادی هستند و صحبتشان درمورد #هادی است، اما نگفتند چه کاری دارند.
🔰من #سریع برگشتم. چند نفر از بچه های #مسجد آمدند و گفتند هادی #مجروح شده.
🔰من اول #حرفشان را باور کردم؛ گفتم حضرت #ابوالفضل(ع) و امام #حسین(ع) کمک میکنند، عیبی ندارد. اما رفته رفته حرف #عوض شد. بعد از دو سه ساعت، #همسایهها آمدند و #مادر دو تن از #شهدای محل مرا در #آغوش گرفتند وگفتند هادی به #شهادت رسیده.
#شهید_هادی_ذالفقاری🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰سهشنبه بود. من به جلسه #قرآن رفته بودم. در جلسه قرآن بودم که به من #زنگ زدند. پرسیدند خانهای؟ گفت
3⃣8⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠نحوه ی شهادت
🔰هادی #سه_بار برای مبارزه با داعش👹 راهی منطقه #سامراء شد. او با نیروهای حشدالشعبی چه در کارهای فرهنگی چه کارهای نظامی و دفاعی👊 همکاری نزدیکی داشت.
🔰در حومه ی سامرا،ناگهان صدای انفجار💥 مهیبی آمد،عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی و #هادی به آرزویش رسید🕊 خبر رسید که #هاد_ ذوالفقاری مفقود شده و جز لاشه ی دوربین عکاسی اش📸 هیچ چیز دیگری و حتی پیکری⚰ از او به جانمانده است🚫
🔰سه روز از #شهادت هادی گذشته بود. یقین داشتم حتی شده قسمتی از #پیکرهادی پیدا می شود👌 چون او برای خودش قبر آماده کرده بود. همان روزخبر دادند در فرودگاه نظامی🛫 #شهرالمثنی، یک کامیون🚚 آمده که #پیکر_شهدا راآورده
🔰بیشتر این شهدا از #سامرا بودند و در میان آنها یک جنازه وجود دارد که سالم است✅ اما #گمنام! وهیچ مشخصه ای ندارد، فقط در دست راست او دو انگشتر💍 #عقیق است. به یاد هادی افتادم. رفتم و کامیون پیکر شهدا🌷 را دیدم.
🔰خودش بود. اولین شهید🌷 #شیخ_هادی بود که آرام خوابیده بود😭 #صورتش کمی سوخته بود اما کاملاً واضح بود که هادی است.
یاد روزی افتادم که با هم از سامرا به⇜ بغداد بر می گشتیم.
🔰هادی می گفت برای #شهادت باید از خیلی چیزها گذشت. از برخی گناهان🔞 فاصله گرفت
هادی در معرکه #شهیدشد و غسل نداشت❌ خودش قبلاً پرچم سیاهی تهیه کرده بود که خیلی ناگهانی پیکرش🌷 را درمیان آن پرچم پیچیدند و در قبر قرار دادند!
🔰ناخواسته کل قبرش سیاه و وصیت📜 شهید عملی شد. به گفته دوستانش یک #شال «یافاطمة الزهرا(سلام الله علیها)» هم بود که آن را روی #صورتش گذاشتند و به خواست خودش بالای سنگ لحد شهید نوشتند:✍ #یازهرا
🔰اما همه دوستان و آشنایان، بر این باورند که شاید علت این #مفقودیت، ارادت ویژه شهید به حضرت زهرا(سلام الله علیها) بوده✅ چون وقتی پیکر او با این #تأخیر چند روزه پیدا شد، آغاز #ایام_فاطمیه بود. شبی که او به خاک سپرده شد، 🌙شب اول فاطمیه بود.
🔰هادی #وصیت کرده بود پیکرش را در ↵سامرا، ↵کاظمین، ↵کربلا و ↵نجف #طواف دهند. این وصیت بعید بود اجرا شود. چرا که عراقیها شهدای خود را #فقط به یکی از حرمین میبرند و بعد دفن می کنند.
🔰اما در مورد هادی باز هم شرایط تغییر کرد، ابتدا پیکر⚰ او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند. سپس در کربلا و #بین_الحرمین پیکر او تشییع شد. بعد هم به #نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد.و درجوار حضرت علی (علیه السلام) درقبرستان #وادی_السلام به خاک سپرده شد🌷
#شهید_هادی_ذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
تو که از یاد بردی در #قفس شوق #رهایی را
چه می خوانی کجائید ای #شهیدان خدایی را
به کوی عافیت سردرگمی بیهوده می گردی
نمی یابی بلاجویان دشت #کربلایی را
به جان عاشقان #معشوق "مظلوم" است باور کن
مبدل کن به عشقی بی ریا #عاشق_نمایی را
ز پا افتادم و کاری ز دستم بر نمی آید
که #خوبان می خرند از اهل دل بی دست و پایی را
تو می آیی و می گویند پیر می فروش آمد
به دست میگساران می دهی #فرمانروائی را
#تو می آیی و می بینم شهیدان باز می گردند
وَ آوینی روایت می کند #فتح_نهایی را
تو می آیی و مردم با نگاهت اُنس می گیرند
خدا آن روز معنا می کند #مردم_گرایی را
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺🌸🌺🌸🌸🌺🌸🌺 🔰یکی از دوستانش #جملهای عربی را برایم پیامک کرده بود و اولش نوشته بود: این سخنی از #محمو
💢 #محمودرضا هرچه داشت از فرهنگ ایثار و شهادت🌷 بود. میراث فرهنگی دفاع مقدس را دوست داشت💞، مجموعه کتابهایش📚 را خوانده بود. « #همپای_صاعقه» را واو به واو خوانده بود.
💢تقریباً همه کتابخانهاش📚 به جز چند کتاب، کتابهای #دفاع_مقدسی بود. 📗«خاکهای نرم کوشک» را با علاقه بسیاری خواند، سری ✓«به مجنون گفتم زنده بمان»، ✓«ویرانی دروازه شرقی»، ✓«ضربت متقابل»، ✓«سلام بر ابراهیم» و این کتابهایی که در دسترس همه است.
💢تقریباً تا #آخرین کتابهایی را که در حوزه دفاع مقدس منتشر شده داشت و گرفته بود👌. « #کوچه_نقاشها» را به من توصیه کرده بود که بخوانم و من هنوز آن را نخواندهام❌ خواندن این کتاب را چند بار به من #توصیه کرد. خیلی او را به وجد آورده بود😃 به لحاظ روحی ارتباط تنگاتنگی با #شهدا داشت. علاقه خاصی به بهشت زهرا(س)🌷 و #مزارشهدا داشت.
راوی :برادر شهید
#شهید_محمودرضا_بیضایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌾خورشید به آسمان #پنجشنبه که می رسد دلشوره💗 هم با خودش می آورد. و این دلشوره برای یک روز و یک هفته و یک سال نیست❌ #عمریست با این دلشوره زندگی کرده است😔
🌾عمریست با این #دلشوره از خواب برخواسته، نفس کشیده❤️ و تا به امروز را #طاقت آورده است.
🌾مثل همان دلشوره ای که روز اول #مادر شدن آمده بود سراغش، همان روزی که قنداقه #تنهاپسرش را به دستش دادند. همان روزی که وقتی چشمش به روی ماه نوزادش👶 افتاد چهار قل و آیت الکرسی✨ از روی لبش کنار نرفت
🌾راستش را بخواهی دلـ❤️ـش عجیب دوباره هوای آن #روی_ماه را کرده است. #هرپنجشنبه کارش همین است، اصلا تمام دلخوشی زندگی اش همین پنج شنبه هاست. نمی داند چرا⁉️
🌾اما همین که #چادر سیاهش را بر سر می کند یاد #آخرین_روز رفتن جگرگوشه اش می افتد😢 یاد آن روزی که چادرش را دودستی گرفته بود و قسمش می داد تا #اجازه رفتن را بگیرد، اجازه پر کشیدن را🕊
#یادشان_باصلوات🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#پرواز بال و پر نمیخواهد #عشق میخواد عشقی که از درون وجود شعله کشیده باشد عشقی که از #پروانگی آغاز ش
راوی:دوست شهید🌷
🔸چندباری با ماشین پدرم🚙 به محمدرضا #رانندگی یاد دادم. یکبار موقع خداحافظی👋 مرا بوسید و #تشکر کرد.
🔸آن روز به من گفت اگر من #شهیدشدم امروز را به خاطر بیاور💭
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
در حال حرکت به سمت #سوریه موقع #اذان مغرب و عشا به هم رزمانش گفته بود که به راننده بگن بایسته؛ بعد
همسرشهیدمدافع حرم محمدشالیکار🌷 گفت:
یک #مشکلی برایم پیش آمد و بعد از ظهر داخل اتاق حاج محمد خوابم برد که...
#خواب_دیدم ایشان به منزل🏡 ما آمد و یک زیارت عاشورا در دست دارد و گفت این #زیارت_عاشورا را چهل روز🗓 بخوان حاجتت برآورده میشود✅
#شهید_محمد_شالیکار
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
همسرشهیدمدافع حرم محمدشالیکار🌷 گفت: یک #مشکلی برایم پیش آمد و بعد از ظهر داخل اتاق حاج محمد خوابم
4⃣8⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰محمد شالیکار 1349 در خانواده ای متدین و معتقد به احکام شیعی از اهالی شهرستان #فریدون_کنار چشم به جهان گشود. چند سال پس از آغاز #جنگ_تحمیلی عراق علیه ایران🇮🇷 از ادامه تحصیل📚 انصراف داد
🔰و با پیگیری و تلاش سخت, در سال 1364 زمانی که هنوز #15سالش نشده بود🚫 وارد عرصه دفاع شد. در #عملیات های ✓کربلای 4 ✓کربلای 5 در ✓کربلای 10 و ✓والفجر 10 نیز حاضربود.
🔰در والفجر 10 تیری💥 به #سر او اصابت کرد اما از این مجروحیت سخت😣 و خطرناک جان سالم به در برد. در سال 69 ازدواج💍 کرد. مسائل #سوریه او را بی تاب کرده بود تا اینکه راهی شد. در سوریه هم پرتلاش و ایثارگر✊ حاضر شد.
🔰شبی که نیروهای ما عملیات کرده بودند محمد با فریاد #الله_اکبر , روحیه نیروها را تقویت می کرد.حین پیشروی تیری💥 راه نفس را در قاب سینه اش بست و او را نقش زمین #وادی_ترک کرد. #آخرین صدای او ذکر #شهادتین بود. 5 روز بعد او به حسین برادر شهیدش🌷 پیوست .
#شهید_محمد_شالیکار
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه بخاطر پول نیست
به خاطر عشقِ......❤
#کلنا_بفداك_یاعقیلهالعرب_س
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💥روزهای دلتنگی دگر #باران نبارد ای کاش 🌨🌨 آری برای جان سپردن #دوری ات ڪافیست ... #شهید_عبدالمهدی_ک
راز و رمز تحمل آن همه #سختی های جنگ
همین عبارت ساده بود:
👈کار برای خدا #دلسردی ندارد.
👈خودمان را برای خدا #خالص کنیم....
#شهید_عبدالرضا_مجیری🌷
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
راز و رمز تحمل آن همه #سختی های جنگ همین عبارت ساده بود: 👈کار برای خدا #دلسردی ندارد. 👈خودمان را برا
5⃣8⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠روز وداع
🍃🌹روز آخر فاطمه و ریحانه را بغل کرد و شروع کرد روضه #حضرت_رقیه(س) خواند.
با فاطمه صحبت كرد
گفت:«بابا من دارم می روم سوریه، شاید شهید بشوم!»
فاطمه گفت: «بابا نمیخواهم بروی شهید بشوی.» عبدالمهدی به او گفت:«باباجان اگر من شهید بشوم، دوباره #زنده میشوم. »
فاطمه گفت:«آخه بابا کسی که زنده نشده تا حالا! شما چه جوری میخواهی زنده بشوی و برگردی؟»
🍃🌹گفت:« اگر شهید بشوم، میتوانم زنده بشوم و با امام زمان(عج) برگردم.
فاطمه جان بابا اگر برود پیش امام حسین(ع) در بهشت، میوههای بهشتی برایت می آورد. تو نگران من نباش
من همیشه پیش شما هستم.»
آخر هم از فاطمه خواست #دعا كند پدرش شهید شود.
🍃🌹حرفش به اینجا كه رسید، به او گفتم: «این حرفها چیه به بچه می زنی؟ گناه دارد!»
گفت: «نمیخواهم فرد دیگری با او صحبت كند. دوست دارم خودم #راضی اش كنم.»
حتی با دخترش هم صحبت کرد و رضایت فاطمه را گرفت.
🍃🌹روزی چند مرتبه زنگ میزد. هر وقت هم تماس میگرفت، میگفت مرضیه من #شرمنده توام. نمیدانم چگونه #خوبیهای تو را جبران كنم. بار بچهها روی دوش شماست، مخصوصا الان هم که فاطمه رفته کلاس اول. من آن موقع #گیج بودم. نمیفهمیدم چرا این حرفها را میزند. می گفت انشاءالله امام زمان(عج) و فاطمه زهرا (س)برایت جبران کنند.
🍃🌹50 روزی میشد كه رفته بود سوریه. تماس گرفت و گفت: «خیلی دلم برای بچههایم #تنگ شده. برو از طرف من برایشان اسباب بازی بخر تا وقتی آمدم به آنها #سوغات بدهم آمدنم نزدیک است، ولی نمی دانم می آیم یا نه؟»
گفتم: «چقدر ناامید هستی؟ انشاءالله به #سلامتی برمیگردی سر خانه زندگی ات.»
🍃🌹سعی میکردم به #شهادتش فکر نکنم اگر فكری هم به ذهنم خطور میكرد، خودم را به كاری مشغول میكردم تا فراموش كنم....
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی🌷
#سالروز_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#شہیدانہ
🌷والہ و شیدا مےڪند سنگ مزار هر شهید
❣دل را #تسلّا مےڪند سنگ مزار هر شهید
🌷گفتم ڪه دسٺ بگذار بر تربٺ شهیدان
❣گفتا #توسل ماسٺ سنگ مزار هر شهید
#پنجشنبہویادشهداباصلواٺ
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
💢 #انگشــت_و_انگشتــر
✍عصـر عـاشورا بود. در #فڪه مشغول جسـت و جـو بودیم اما هیـچ خبـری از شهـدا نبود.
🍁به شهـدا التمـاس ڪردم ڪه خودی نشـان دهند. #نـاگهـان میان خـاڪ ها و علـف های اطراف، چشمم افتـاد به شی ایی ســرخ رنــگ ڪه خیلی به چشم می زد.
🍁 دقت ڪردم یڪ بنـد #انگشـت استخـوانی داخـل حلقـه ی یڪ #انگشتــر بود.
🍁 با محمـودونـد و دیگران آن جـا را گشتیم . آن جـا یڪ استخــوان لگـن و یڪ ڪلاه آهنی و یڪ جیـب خشاب پیدا کردیم.
🍁خیلی عجیـب بود. در ایام محرم نزدیڪ عـاشـورا و اتفاقاً صحنه ی دیدنی بود.
همه نشستیم و زدیم زیر گریه؛ انگار روز عاشورا بود و انگشـت و انگشتـر حضرت امام حسین (ع) ...
منبع: کتاب تفحص، صفحه:112
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾همه گویند #از_سر گذشت 💥اما من گویمت چگونه از #دلـ❤️ گذشت؟! 🌾ای کسی که مصداقِ تُعِزُّ مَنْ تَشَاء
برشےاز #ڪتاب ســــربلنــد❤️
هر وقت ڪارش جایی #گیر مےکرد☝️ و تیرش به سنگ میخورد😞، زنگ میزد که برایش قرآن بخوانم☺️.
داشتم غذا درست میکردم😊، زنگ میزد که: مامان یه #یـــس برام بخون☺️کارم رو رها میکردم و مینشستم جَلدی برایش میخواندم.
میخواست #زمینیرا که پدرش بهش داده بود، بفروشد و جای دیگری خانه بخرد🏡.چهل سورهی #حشر برایش نذر کردم❤️سیهشتمی را که خواندم به فروش رفت.
وقتی میآمد خانهمان و میدید دارم #قرآن میخوانم😃، به خانمش میگفت😒: ببین مامانم داره قرآن میخونه که #شهید نشم💔😔
خون خونش رو میخورد😔 و میگفت:همین که میان اسمم رو بنویسن برای سوریه، خط میزنن😭 میگن #حججے نه.
گریه میکرد😔 و میگفت: نکنه کسی رفته و چیزی گفته،بابا حرفی نزده باشه؟!💔😔
راوے:مادرشهید
#شهید_محسن_حججی💔
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
✍ادمین نوشت
استیکر های #شب_یلدا در کانال #شاهداستیکر👇👇
🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
عضو بشید🙏↖️