eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺🌻🌸🌺🌻🌸🌸🌻🌺🌸🌻🌺 🌾موقع انتخابات، مسئول صندوق بودم. دست که بلند کرد،✋ آقا مهدی را توی صف دیدم👁 تازه فرما
🌸🌺🌸🌺🍂🍂🌺🌸🌺🌸 🌾رفته بود شمال غرب، مأموریت فرستاده بودندش. 🌾 بعد از یک ماه که برگشته بود اهواز، دیده بود دخترش ، لیلا مریض شده، افتاده روی دست مادرش. 🌾 یک زن تنها با یک بچه ی مریض. 🌾باز هم نمی توانست بماند و کاری کند. 🌾 باید برمی گشت. 🌾 رفت توی اتاق. در را بست. 🌾 نشست و یک شکم سیر گریه کرد.   #شهید_مهدی_زین_الدین🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
"سرداران شهید" از دفاع #مقدس تا دفاع از #حرم "هرزمان شور #خمینی به سر افتد مارا دور سیدعلی #خامنہ‌ای میگردیم" 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مادر شهید ذوالفقاری🌷 🔰علمای نجف در مراسم چهلم او می‌گفتند: #شهیدذوالفقاری شجاعت زیادی داشت و بعد از
🔰سه‌شنبه بود. من به جلسه #قرآن رفته بودم. در جلسه قرآن بودم که به من #زنگ زدند. پرسیدند خانه‌ای؟ گفتم نه. 🔰بعد گفتند بروید #خانه کارتان داریم. 🔰فهمیدم از #دوستان هادی هستند و صحبت‌شان درمورد #هادی است، اما نگفتند چه کاری دارند. 🔰من #سریع برگشتم. چند نفر از بچه های #مسجد آمدند و گفتند هادی #مجروح شده. 🔰من اول #حرف‌شان را باور کردم؛ گفتم حضرت #ابوالفضل(ع) و امام #حسین(ع) کمک می‌کنند، عیبی ندارد. اما رفته رفته حرف #عوض شد. بعد از دو سه ساعت، #همسایه‌ها آمدند و #مادر دو تن از #شهدای محل مرا در #آغوش گرفتند وگفتند هادی به #شهادت رسیده. #شهید_هادی_ذالفقاری🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰سه‌شنبه بود. من به جلسه #قرآن رفته بودم. در جلسه قرآن بودم که به من #زنگ زدند. پرسیدند خانه‌ای؟ گفت
3⃣8⃣8⃣ 🌷 💠نحوه ی شهادت 🔰هادی برای مبارزه با داعش👹 راهی منطقه شد. او با نیروهای حشدالشعبی چه در کارهای فرهنگی چه کارهای نظامی و دفاعی👊 همکاری نزدیکی داشت. 🔰در حومه ی سامرا،ناگهان صدای انفجار💥 مهیبی آمد،عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی و به آرزویش رسید🕊 خبر رسید که ذوالفقاری مفقود شده و جز لاشه ی دوربین عکاسی اش📸 هیچ چیز دیگری و حتی پیکری⚰ از او به جانمانده است🚫 🔰سه روز از هادی گذشته بود. یقین داشتم حتی شده قسمتی از پیدا می شود👌 چون او برای خودش قبر آماده کرده بود. همان روزخبر دادند در فرودگاه نظامی🛫 ، یک کامیون🚚 آمده که راآورده 🔰بیشتر این شهدا از بودند و در میان آنها یک جنازه وجود دارد که سالم است✅ اما ! وهیچ مشخصه ای ندارد، فقط در دست راست او دو انگشتر💍 است. به یاد هادی افتادم. رفتم و کامیون پیکر شهدا🌷 را دیدم. 🔰خودش بود. اولین شهید🌷 بود که آرام خوابیده بود😭 کمی سوخته بود اما کاملاً واضح بود که هادی است. یاد روزی افتادم که با هم از سامرا به⇜ بغداد بر می گشتیم. 🔰هادی می گفت برای باید از خیلی چیزها گذشت. از برخی گناهان🔞 فاصله گرفت هادی در معرکه و غسل نداشت❌ خودش قبلاً پرچم سیاهی تهیه کرده بود که خیلی ناگهانی پیکرش🌷 را درمیان آن پرچم پیچیدند و در قبر قرار دادند! 🔰ناخواسته کل قبرش سیاه و وصیت📜 شهید عملی شد. به گفته دوستانش یک «یافاطمة الزهرا(سلام الله علیها)» هم بود که آن را روی گذاشتند و به خواست خودش بالای سنگ لحد شهید نوشتند:✍ 🔰اما همه دوستان و آشنایان، بر این باورند که شاید علت این ، ارادت ویژه شهید به حضرت زهرا(سلام الله علیها) بوده✅ چون وقتی پیکر او با این چند روزه پیدا شد، آغاز بود. شبی که او به خاک سپرده شد، 🌙شب اول فاطمیه بود. 🔰هادی کرده بود پیکرش را در ↵سامرا، ↵کاظمین، ↵کربلا و ↵نجف دهند. این وصیت بعید بود اجرا شود. چرا که عراقی‌ها شهدای خود را به یکی از حرمین می‌برند و بعد دفن می کنند. 🔰اما در مورد هادی باز هم شرایط تغییر کرد، ابتدا پیکر⚰ او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند. سپس در کربلا و پیکر او تشییع شد. بعد هم به بردند و مراسم اصلی برگزار شد.و درجوار حضرت علی (علیه السلام) درقبرستان به خاک سپرده شد🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
تو که از یاد بردی در #قفس شوق #رهایی را  چه می خوانی کجائید ای #شهیدان خدایی را به کوی عافیت سردرگمی بیهوده می گردی نمی یابی بلاجویان دشت #کربلایی را به جان عاشقان #معشوق "مظلوم" است باور کن مبدل کن به عشقی بی ریا #عاشق_نمایی را ز پا افتادم و کاری ز دستم بر نمی آید  که #خوبان می خرند از اهل دل بی دست و پایی را تو می آیی و می گویند پیر می فروش آمد  به دست میگساران می دهی #فرمانروائی را #تو می آیی و می بینم شهیدان باز می گردند وَ آوینی روایت می کند #فتح_نهایی را تو می آیی و مردم با نگاهت اُنس می گیرند خدا آن روز معنا می کند #مردم_گرایی را 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ 🍂آنروز ڪہ #عاشق جمالت گشتم 🌸دیوانہ روی بے مثالت گشتم😍 🍂دیدم نبود در دو جهان جز #تو ڪسے 🌸بیخود شدم و #غرق کمالت گشتم #السلام_علیک_یابقیه_الله🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
جای ساعت نگاه تو #هرصبح☀️ بیدارم می کند😍 هراسی از #چرخش عقربه ها⏰ نیست بگذار #نگاه_تو مدام برایم زنگ بزند..... #شهید_ابراهیم_هادی #سلام_صبحتون_شهدایی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺🌸🌺🌸🌸🌺🌸🌺 🔰یکی از دوستانش #جمله‌‌ای عربی را برایم پیامک کرده بود و اولش نوشته بود: این سخنی از #محمو
💢 #محمودرضا هرچه داشت از فرهنگ ایثار و شهادت🌷 بود. میراث فرهنگی دفاع مقدس را دوست داشت💞، مجموعه کتاب‌هایش📚 را خوانده بود. « #همپای_صاعقه» را واو به واو خوانده بود. 💢تقریباً همه‌ کتابخانه‌اش📚 به جز چند کتاب، کتاب‌های #دفاع_مقدسی بود. 📗«خاک‌های نرم کوشک» را با علاقه بسیاری خواند، سری ✓«به مجنون گفتم زنده بمان»، ‌✓«ویرانی دروازه شرقی»، ✓«ضربت متقابل»، ✓«سلام بر ابراهیم» و این کتاب‌هایی که در دسترس همه است. 💢تقریباً تا #آخرین کتاب‌هایی را که در حوزه دفاع مقدس منتشر شده داشت و گرفته بود👌. « #کوچه_نقاش‌ها» را به من توصیه کرده بود که بخوانم و من هنوز آن را نخوانده‌ام❌ خواندن این کتاب را چند بار به من #توصیه کرد. خیلی او را به وجد آورده بود😃 به لحاظ روحی ارتباط تنگاتنگی با #شهدا داشت. علاقه خاصی به بهشت زهرا(س)🌷 و #مزارشهدا داشت. راوی :برادر شهید #شهید_محمودرضا_بیضایی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مادران_شهـدا🌷 گاهی وقت ها ساعت ها⌚️ زل می زند به #مادرشهیدی که بر سر مزار پسرش🌷 نشسته است. دلش طاقت نمی آورد💗 و مثل همیشه #بغض سی ساله اش دوباره در کنار مزار #شهدای_گمنام می شکند😭 #پنجشنبه_های_دلتنگی💔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌾خورشید به آسمان که می رسد دلشوره💗 هم با خودش می آورد. و این دلشوره برای یک روز و یک هفته و یک سال نیست❌ با این دلشوره زندگی کرده است😔 🌾عمریست با این از خواب برخواسته، نفس کشیده❤️ و تا به امروز را آورده است. 🌾مثل همان دلشوره ای که روز اول شدن آمده بود سراغش، همان روزی که قنداقه را به دستش دادند. همان روزی که وقتی چشمش به روی ماه نوزادش👶 افتاد چهار قل و آیت الکرسی✨ از روی لبش کنار نرفت 🌾راستش را بخواهی دلـ❤️ـش عجیب دوباره هوای آن را کرده است. کارش همین است، اصلا تمام دلخوشی زندگی اش همین پنج شنبه هاست. نمی داند چرا⁉️ 🌾اما همین که سیاهش  را بر سر می کند یاد رفتن جگرگوشه اش می افتد😢 یاد آن روزی که چادرش را دودستی گرفته بود و قسمش می داد تا رفتن را بگیرد، اجازه پر کشیدن را🕊 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#پرواز بال و پر نمیخواهد #عشق میخواد عشقی که از درون وجود شعله کشیده باشد عشقی که از #پروانگی آغاز ش
راوی:دوست شهید🌷 🔸چندباری با ماشین پدرم🚙 به محمدرضا #رانندگی یاد دادم. یکبار موقع خداحافظی👋 مرا بوسید و #تشکر کرد. 🔸آن روز به من گفت اگر من #شهیدشدم امروز را به خاطر بیاور💭 #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
در حال حرکت به سمت #سوریه موقع #اذان مغرب و عشا به هم رزمانش گفته بود که به راننده بگن بایسته؛ بعد
همسرشهیدمدافع حرم محمدشالیکار🌷 گفت: یک برایم پیش آمد و بعد از ظهر داخل اتاق حاج محمد خوابم برد که... ایشان به منزل🏡 ما آمد و یک زیارت عاشورا در دست دارد و گفت این را چهل روز🗓 بخوان حاجتت برآورده می‌شود✅ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
همسرشهیدمدافع حرم محمدشالیکار🌷 گفت: یک #مشکلی برایم پیش آمد و بعد از ظهر داخل اتاق حاج محمد خوابم
4⃣8⃣8⃣ 🌷 🔰محمد شالیکار 1349 در خانواده ای متدین و معتقد به  احکام شیعی از اهالی شهرستان چشم به جهان گشود. چند سال پس از آغاز عراق علیه ایران🇮🇷 از ادامه تحصیل📚 انصراف داد 🔰و با پیگیری و تلاش سخت, در سال 1364 زمانی که هنوز نشده بود🚫 وارد عرصه دفاع شد. در های ✓کربلای 4 ✓کربلای 5 در ✓کربلای 10 و ✓والفجر 10 نیز حاضربود. 🔰در والفجر 10 تیری💥 به او اصابت کرد اما از این مجروحیت سخت😣 و خطرناک جان سالم به در برد. در سال 69 ازدواج💍 کرد. مسائل او را بی تاب کرده بود تا اینکه راهی شد. در سوریه هم پرتلاش و ایثارگر✊ حاضر شد. 🔰شبی که نیروهای ما عملیات کرده بودند محمد با فریاد , روحیه نیروها را تقویت می کرد.حین پیشروی تیری💥 راه نفس را در قاب سینه اش بست و او را نقش زمین کرد. صدای او ذکر بود. 5 روز بعد او به حسین برادر شهیدش🌷 پیوست . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه بخاطر پول نیست به خاطر عشقِ......❤ #کلنا_بفداك_یاعقیله‌العرب_س 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
👈او شیمیایست ... من هم #شیمیایـے_ام ... او را دشمن بعثی بہ این روز انداخت ... مـــن را #گناهانـــــم ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💥روزهای دلتنگی دگر #باران نبارد ای کاش 🌨🌨 آری برای جان سپردن #دوری ات ڪافیست ... #شهید_عبدالمهدی_ک
راز و رمز تحمل آن همه #سختی های جنگ همین عبارت ساده بود: 👈کار برای خدا #دلسردی ندارد. 👈خودمان را برای خدا #خالص کنیم.... #شهید_عبدالرضا_مجیری🌷 #شهید_عبدالمهدی_کاظمی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
راز و رمز تحمل آن همه #سختی های جنگ همین عبارت ساده بود: 👈کار برای خدا #دلسردی ندارد. 👈خودمان را برا
5⃣8⃣8⃣ 🌷 💠روز وداع 🍃🌹روز آخر فاطمه و ریحانه را بغل کرد و شروع کرد روضه (س) خواند. با فاطمه صحبت كرد گفت:«بابا من دارم می روم سوریه، شاید شهید بشوم!» فاطمه گفت: «بابا نمی‌خواهم بروی شهید بشوی.» عبدالمهدی به او گفت:«باباجان اگر من شهید بشوم، دوباره میشوم. » فاطمه گفت:«آخه بابا کسی که زنده نشده تا حالا! شما چه جوری می‌خواهی زنده بشوی و برگردی؟» 🍃🌹گفت:« اگر شهید بشوم، می‌توانم زنده بشوم و با امام زمان(عج) بر‌گردم. فاطمه جان بابا اگر برود پیش امام حسین(ع) در بهشت، میوه‌های بهشتی برایت می آورد. تو نگران من نباش من همیشه پیش شما هستم.» آخر هم از فاطمه خواست كند پدرش شهید شود. 🍃🌹حرفش به اینجا كه رسید، به او گفتم: «این حرف‌ها چیه به بچه می زنی؟ گناه دارد!» گفت: «نمی‌خواهم فرد دیگر‌ی با او صحبت كند. دوست دارم خودم اش كنم.» حتی با دخترش هم صحبت کرد و رضایت فاطمه را گرفت. 🍃🌹روزی چند مرتبه زنگ می‌زد. هر وقت هم تماس می‌گرفت، می‌گفت مرضیه من توام. نمی‌دانم چگونه تو را جبران كنم. بار بچه‌ها روی دوش شماست، مخصوصا الان هم که فاطمه رفته کلاس اول. من آن موقع بودم. نمی‌فهمیدم چرا این‌ حرف‌ها را می‌زند. می گفت ان‌شاءالله امام زمان(عج) و فاطمه زهرا (س)برایت جبران کنند. 🍃🌹50 روزی می‌شد كه رفته بود سوریه. تماس گرفت و گفت: «خیلی دلم برای بچه‌هایم شده. برو از طرف من برایشان اسباب بازی بخر تا وقتی آمدم به آنها بدهم آمدنم نزدیک است، ولی نمی دانم می آیم یا نه؟» گفتم: «چقدر ناامید هستی؟ ان‌شاءالله به برمی‌گردی سر خانه زندگی ات.» 🍃🌹سعی میکردم به فکر نکنم اگر فكری هم به ذهنم خطور می‌كرد، خودم را به كاری مشغول می‌كردم تا فراموش كنم.... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷والہ و شیدا مےڪند سنگ مزار هر شهید ❣دل را مےڪند سنگ مزار هر شهید 🌷گفتم ڪه دسٺ بگذار بر تربٺ شهیدان ❣گفتا ماسٺ سنگ مزار هر شهید 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 #انگشــت_و_انگشتــر ✍عصـر عـاشورا بود. در #فڪه مشغول جسـت و جـو بودیم اما هیـچ خبـری از شهـدا نبود. 🍁به شهـدا التمـاس ڪردم ڪه خودی نشـان دهند. #نـاگهـان میان خـاڪ ها و علـف های اطراف، چشمم افتـاد به شی ایی ســرخ رنــگ ڪه خیلی به چشم می زد. 🍁 دقت ڪردم یڪ بنـد #انگشـت استخـوانی داخـل حلقـه ی یڪ #انگشتــر بود. 🍁 با محمـودونـد و دیگران آن جـا را گشتیم . آن جـا یڪ استخــوان لگـن و یڪ ڪلاه آهنی و یڪ جیـب خشاب پیدا کردیم. 🍁خیلی عجیـب بود. در ایام محرم نزدیڪ عـاشـورا و اتفاقاً صحنه ی دیدنی بود. همه نشستیم و زدیم زیر گریه؛ انگار روز عاشورا بود و انگشـت و انگشتـر حضرت امام حسین (ع) ... منبع: کتاب تفحص، صفحه:112 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾همه گویند #از_سر گذشت 💥اما من گویمت چگونه از #دلـ❤️ گذشت؟! 🌾ای کسی که مصداقِ تُعِزُّ مَنْ تَشَاء
برشےاز #ڪتاب ســــربلنــد❤️ هر وقت ڪارش جایی #گیر مےکرد☝️ و تیرش به سنگ می‌خورد😞، زنگ میزد که برایش قرآن بخوانم☺️. داشتم غذا درست می‌کردم😊، زنگ می‌زد که: مامان یه #‌یـــس برام بخون☺️کارم رو رها می‌کردم و می‌نشستم جَلدی برایش می‌خواندم. می‌خواست #زمینی‌را که پدرش بهش داده بود، بفروشد و جای دیگری خانه بخرد🏡.چهل سوره‌ی #حشر برایش نذر کردم❤️سی‌هشتمی را که خواندم به فروش رفت. وقتی می‌آمد خانه‌مان و می‌دید دارم #قرآن می‌خوانم😃، به خانمش می‌گفت😒: ببین مامانم داره قرآن می‌خونه که #شهید نشم💔😔 خون خونش رو می‌خورد😔 و می‌گفت:همین که میان اسمم رو بنویسن برای سوریه، خط میزنن😭 می‌گن #حججے نه. گریه می‌کرد😔 و می‌گفت: نکنه کسی رفته و چیزی گفته،بابا حرفی نزده باشه؟!💔😔 راوے:مادر‌شهید #شهید_محسن_حججی💔 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_6019174267642446064.mp3
480.8K
صوت: حاج حسین یکتا فقط بی سیمتون روشن باشه! 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✍ادمین نوشت استیکر های در کانال 👇👇 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25 عضو بشید🙏↖️