🌷شهید نظرزاده 🌷
سجاد همه داشته #مادری بود که بعد از فوت همسرش با وجود مشکل #شنوایی و عدم قدرت تکلم، فرزندانش را با ح
💠فرازی از وصیت نامه شهید سجاد زبرجدی:
🌷سوره #واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید،خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند.
انسان اگر می خواهد به جایی برسد، با #نماز_شب می رسد🌸🍃
#شهید_سجاد_زبرجدی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1_55131568.mp3
6.53M
#شب_آرزوها #استاد_شجاعی
🌙باید یه مُهندسِ واقعی بشی❗️
و هِرَمِ آرزوهات رو بریزی پایین،
و دوباره از نو بچینی....
✔️حالا، شب آرزوها ؛
اول از همه،
میخوای از خدا چی بخوای؟
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣ 2⃣2⃣ #قسمت_بیست_ودوم مامان- والا من چه میدونستم می خواهی انقدر بی فکر ت
📚 #رمان
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
3⃣2⃣ #قسمت_بیست_و_سوم
صدای زنگ گوشیم📲 منو از فکر و خیالاتم کشید بیرون،
بلند شدم و دنبال گوشیم گشتم، ای بابا کجاست ..
زیر تخت رو نگاه کردم افتاده بود اون زیر دستمو دراز کردم و برش داشتم، فاطمه سادات بود
- الو سلام😒
+سلام معصومه چرا گوشیتو جواب نمیدی؟😕
نشستم رو تخت و گفتم:
-ببخشید دم دستم نبود
- آها، خواستم بگم بیا خونمون دیگه، من و عاطفه میخوایم ناهار بخوریم منتظر توایم😊😋
نگاهی به ساعت انداختم و گفتم:
-آخه الان که ساعت دوئه، قرار بود عصر بیام
+خب حالا ناهار بیا پیشمون تنهاییم😊
ـ باشه پس تا نیم ساعت دیگه اونجام
+باشه عزیزم فقط زود بیا که گشنمونه😅
خندیدم و گفتم:
-چشم زود میام😄
بلند شدم رفتم پیش مامان و بهش گفتم دارم میرم خونه فاطمه سادات،
اونم بدون نگاه کردن بهم گفت برو!!
خب چیکار میکردم چجوری مامانو راضی میکردم
حقیقت رو هم که نمیتونستم بهش بگم چون عباس خواسته بود بین خودمون بمونه،
پس واقعا نمیدونستم چجوری مامانو راضی می کردم!!😕
رفتم در کمدمو باز کردم و دنبال یه لباس مناسب میگشتم
که محمد اومد تو
- اجازه هست؟😊
خب خدارو شکر ایشون باهام قهر نیست لبخندی زدم و گفتم:
_بله داداش جون😊
جواب لبخندمو داد و رو تختم نشست:
_میخوام باهات حرف بزنم
درحالیکه کلم تو کمدم بود و دنبال لباس مورد نظر میگشتم گفتم:
_فقط میشه زود بگی می خوام برم خونه دوستم
+باشه میرم سر اصلا مطلب .. ببین معصومه، عباس پسر خیلی خوبیه نمیدونم تو چرا ازش خوشت نیومده، اون با این که چند سال خارج بوده ولی اصلا به فرهنگ اونجا عادت نکرده و خودِ خودش مونده، تو نمیدونی چه پسر مومن و با اعتقادیه، من اصلا شوکه شدم تو گفتی ما به درد هم نمیخوریم، به نظر من که شماها خیلیم به هم میایین😐
چندین بار پلک زدم تا جلوی ریزش بغضی رو بگیرم که دردش تا سینه ام نفوذ کرده بود،😣😢
چرا کسی منو نمی فهمید،
دلم می خواست داد بزنم
و بگم آخه شماها چه میدونین که من بی تاب عباسم
ولی به خاطر همون بی تابی دارم خواسته شو اجابت می کنم..
نفس عمیقی کشیدم تا دلم آروم شه ..
لباسم رو پیدا کردم کشیدمش بیرون و رو به محمد برای اینکه دلشو نشکونم گفتم:
_باشه به حرفات فکر می کنم داداشی
لبخندی😊 از سر رضایت زد و رفت بیرون،
حتما فکر کرد که نظرم رو تونست عوض کنه
ولی اون که از وجود این جواب اجباری خبر نداشت !! 😣😢
#ادامه_دارد...
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
4⃣2⃣ #قسمت_بیست_و_چهارم
زنگ خونه رو زدم،
چند ثانیه نگذشته بود که فاطمه سادات در و باز کرد و
محکم منو گرفت تو بغلش:
_سلام معصومه جونم
جواب سلامشو دادم..
با لبخند از هم جدا شدیم 😊که عاطفه رو پشت سرش دیدم،
رفتم سمتش و بعد چند ماه همدیگر و بغل کردیم:
_دلم برات خیلی تنگ شده بود عاطفه جون
عاطفه هم با خوشحالی گفت:😊
_منم دلم یه ذره شده بود برات
با خوشحالی به شکمش نگاهی کردم و گفتم:
_نی نی خاله چطوره؟؟😍
خندید و گفت:
_خوبه، مشتاق به دنیا اومدنه😅
با ذوق گفتم:
_جون من، کی؟؟😍😳
+ ان شاالله دو سه هفته دیگه☺️
از خوشحالی جیغی کشیدم و گفتم:
_واقعا؟؟
لبخندش پررنگ تر شد..😃
سه تاییمون نشستیم که فاطمه گفت:
_وای که چقدر دلم می خواست مثل قدیما دوباره دور هم باشیم😍😇
هر دومون تایید کردیم که
عاطفه رو به من کرد و گفت:
_خوبی تو؟ نیستی اصلا .. نه زنگی،نه پیامی چیزی که بدونم زنده ای حداقل
خندیدم و گفتم: 😅
_ببخشید، آخه همش منتظر بودم برگردی تا ببینمت
- حالا که برگشتم، اومدم خفه ات کنم با این همه نامردیت😠😄
فاطمه از موقعیت سواستفاده کرد و گفت:
_حالا عاطفه در دسترس نبود من که یه کوچه اونور تر بودمم نیومدی ببینی🙁
دستامو به نشانه ی تسلیم اوردم بالا و گفتم:
_باشه عزیزان عذر می خوام، حالا منو ترور نکنین لطفا..گذشته ها گذشته به الان توجه کنیم 😁✋
#ادامه_دارد...
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5882072048196387525.mp3
5.78M
🎵 #ویژه_لیلةالرغائب
❣آرزو کنیم تا نفس داریم
بمونیم تو سایه سار عَلَم
❣آرزو کنیم هممون بشیم
یه روزی #مدافعان_حرم
👈به یاد مدافعان حرم
🎤🎤 #سیدرضا_نریمانی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
وقتی #شهادت هست
⇜مُردن بی وفایی ست😔
دلـ❤️ رهروِ راه #شهیدانِ خدایی ست
#شبهای_جمعه
هر که باشد با شهیدان🌷
در هر کجا باشد یقیناً👌
#کربلایی ست
#شهدای_مدافع_حرم🕊❤️
#یادشان_باصلوات🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_6015095895547184211.mp3
5.2M
🎧 #صوت_مهدوی
💢آن #اتفاق_بزرگ
✘نه در لباس تنگ واژه ها می گنجد
✘نه در ظرف کوچک فهم ها
👌باید #بود و با چشمان خود👀
#آن_روز را دید!
#او_خواهد_آمد.....
#اللهم_عجل_لولیک_الفرجـ🌺🍃
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
موقع #خداحافظی گفتم انشاءالله با #شهادت🌺برگردی رفت شهیدشد💔 اما #برنگشت🕊 همیشه به #شوخی میگفت #زحمت
#سیـره_شهــدا❤️
🔸از ویژگیهای بارز شهید خوشرویی و آراستگی ظاهری و پرداختن به ورزش بود و همین امر در #تواضع و #اخلاص، ایشان را #محبوب دل جوانان میکرد.
🔸پرهیز از #ریا، شاخصه دیگر ایشان بود؛ چنانچه بعد از شهادت نیز خانواده و نزدیکان وی از برخی مدارج و مراتب علمی ایشان بیاطلاع بودند.
🔸ارادت خاص نسبت به مولا علی بن موسی الرضا(ع)، تداوم ارتباط با قرآن و اقامه نماز صبح در مسجد، زیارت هفتگی جمکران و زمزمه همیشگی دعای عهد، روح بیکرانهاش را زلالتر میکرد.
🔸 در یک کلام، زندگی شهید طبق سفارش مقام معظم رهبری، آمیختهای از #تحصیل، #تهذیب و #ورزش بود.
#شهید_محمدمهدی_مالامیری🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh