1_29008767.mp3
3.13M
#شب_جمعه
میوزه🍃 تو #حرم یه عطر سیب
میگیره تو این #شبا
دلـ💔 نوکرت عجیــبـــــ
🎤 با نوای: #حاج_مهدی_رسولی
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌼
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#پنجشنبه یتان به خیر ...
کجایید؟؟
چه می کنید⁉️
اینجا شلوغ کرده خیالتان💬 درون ما، راستی از #آسمان چه خبر ؟؟!
#شب_جمعه است از کربلا چه خبر ؟! از ارباب برایمان بگویید ...
پیش #ارباب از ما یادی می کنید❓
#امشب که انبیا و اولیا و شهدا🌷
همه جمعند #کربلا
دعا کنید برای دلـ❤️ #جامانده ها ....
#شهدا_گاهی_نگاهی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین 💞 ↶ #نیمه_پنهان↷ #قسمت_دوازدهم 2⃣1⃣ 🔻راوی:همسر شهید 🍃مردها معمولاً د
📚 #رمان
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین💞
↶ #نیمه_پنهان↷
#قسمت_سیزدهم 3⃣1⃣
🔻راوی: همسر شهید
🍃يادم نمي آيد حرفي راجع به خودمان زده باشيم يا سرمان را بالا آورده باشيم تا هم ديگر را نگاه كنيم . سر مزار آيت الله مدني گفت " من خيلي به ايشان مديونم .
خرم آباد كه بوديم خيلي از ايشان چيز ياد گرفتم . " خانواده شان در مخالفت با رژيم شاه سابقه اي داشت و دو سه بار هم به اين شهر و آن شهر تبعيد شده بودند .
🍃آن شب يك مهماني كوچك خانوادگي براي آشنايي دو فاميل بود . براي من آن روزها بهترين روزهاي زندگيم بود . فرداي همان روز كه عقد كرديم او رفت جبهه . دو ماه و نيم عقد كرده در خانه ي پدرم ماندم .در اين مدت آقا مهدي بعضي وقتها زنگ مي زد و مي گفت مثلاً " من ساعت نُه جلسه دارم . مي آيم قم . بعد از ظهر هم يك سر به شما مي زنم .
#ادامه_دارد...✒️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین💞
↶ #نیمه_پنهان↷
#قسمت_چهاردهم 4⃣1⃣
🔻راوی: همسر شهید
🍃" يك بار بين خرم آباد و اراك تصادف كرده بود وقتي آمد از پنجره ي اتاق ديدم كه دور گردنش پارچه اي سفيد شبيه باند بسته . توي اتاق كه آمد بازش كرده بود . پرسيدم " خداي ناكرده مجروح شديد ؟ " گفت " نه چيزي نيست ، از اين چيزها توي كار ما زياده . "
🍃 مادرم مي گفت " آقا مهدي حالا شما يكي مدتي بمانيد يك عده تازه نفس بروند . " او هم مي خنديد و مثل هميشه مي گفت " حاج خانم صلوات بفرستيد ، ما سرباز امام زمان هستيم ، "
🍃اين مدت براي آشنا شدن با آدمي مثل او فرصت زيادي نبود ، ولي با قيافه اش پيش تر آشنا شده بودم . از فهميدن يك چيز هول برم داشت . آن صورت نوراني اي که درخواب ديده بودم ، صورت خودش بود . آن موقع زياد خوابم را جدي نگرفتم . ولي تازه داشتم مي فهميدم . بايد با آدمي زندگي مي كردم که اصلاً نبايد روي بودن و ماندنش حساب مي كردم .
🍃احساس مي كردم دارم به شعار هايي که مي دادم عمل مي كنم . بايد با يك شهيد زنده زندگي مي كردم . يكي از دوستان هم دبيرستانيم که دانشگاه قبول شده بود به مادرم گفته بود " اين منير از همان اول مي گفت من مي خواهم به آدم ساده اي شوهر كنم . آخرش هم اين كار را كرد . رفت به يك پاسدار شوهر كرد .
#ادامه_دارد...✒️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
همهی زندگیم عمه ساداته شهیدمعزغلامی.mp3
2.8M
🎤مداحی #شهیدحسین_معزغلامی🌷
🎼همه ی زندگیم
#عمـه ی ساداتـه🌺🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh