eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
Page235.mp3
1.07M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه هود✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰حکم انفصال 🔸حکم #انفصال از خدمت را که دستم دید پرسید: جریان چیه⁉️ گفتم: از نیروهای تربیت بدنی گزار
❣ درخلوت خودم بودم که صدا زدی مرا... نه اینکه من خود آمده باشم... تو مرا خواندی... و راهم دادی به دنیای زیبایت...❤️ تو هادی دل هایی....🌸 ، نشان توست.. تو نخواستی شهرت را... نخواستی دیده شدن را... و نخواستی دنیا را... و نخواستی عزیز مردم بودن را... تو خدا را خواستی و عزیز خدا بودن را... و خدا خواست که نام تو را بر سر زبان ها جاری کند... خدا خواست که تو را عزیز کند...❤️ که نور باشی در ظلمات ما... و چراغ راه باشی.. باشی.. برای همه ی ماگمشدگان... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
ابوعلي آنقدر به «سيدابراهيم»(شهيدمصطفي صدرزاده)وابسته بود كه بعداز #شهادت او در #تاسوعای 94 هر لحظه
🔰شهید مدافع حرمی که بعد از شهادت ... 🔸هر سه نفر بالای سر بودیم. شروع به حرف زدن کردم. گفتم سلام آقا مرتضی♥️ دل مان خیلی برایت تنگ شده. نفیسه هم گفت: می گویند شهدا زنده اند🌷 اگر هستی به ما یک نشانه بده. 🔹نفیسه سر به زیر دارد و مادر تصویر را در گوشی تلفنش📱 نشانمان می‌دهد و می‌گوید: حرف که تمام شد دیدیم از گوشه چشم چپ آقا مرتضی یک قطره اشک😢 سرازیر شد و بخشی از پارچه کفن خیس شد. 🔸به هایمان ادامه دادیم که دیدم از گوشه چشم دیگرش هم قطره اشک دیگری سرازیر شد😔 راوی: همسر شهید🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
22.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فرمانده‌ای که سرانجام گره از کارش باز شد... 💢برشی از مستند ، روایتی از (ابوعلی) 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✊ ‌ هیچ گاه دعای ‌شَوی جوان برایشان دوست داشتنی نبود❌ آنچه که دوست داشتنی است پریدن🕊 در ... هنگامے که دنیا هنوز در وجودت ندوانده ‌ 🌷 🌷 🌷 ‌‌ ‌🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
ساعت حدوداً 6 بعدازظهر، هنوز یک ساعتی به #غروب آفتاب باقی مانده بود که #شهید_رضا_سنجرانی به همرزمش م
😊 یعنی مُو بارها شده به گُفتُم خدایا؛ به ما توفیق نده ...😐 مُو هَمی رِه دوست دِرُم ♥️ با هَمی مدلی که هست ... دوست دِرُم موقع شهادت هَمی طوری شُم ... که تو به بقیه کنی که بابا؛ هر خری می‌تونه درست بشه ... اگر همه بشن که دست نیافتنی میشه ... حاج رضا؛ خیلی دلتنگتیم ... کمکمون کن از گناهان این دوره و زمونه خلاص بشیم ... 🌷 شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بریده خاطرات طنز😁 شهید جبهه مقاومت (کرار) 🔹مسئول مرکز آموزش لشکر فاطمیون و فرمانده عملیات آزادسازی دیرالزور کانال شهید نظرزاده🌹↙️ @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸اولين باری كه حرف از #رفتن و مدافع حرم شدن به ميان آمد زمانی بود كه بعد از ۹ ماه📆 اسمش برای اعزام د
🍂🌼🍂🌺🍂🌼🌺🍂 🍒او و‌ صبر رفت 🌱و‌ تحمل تمام شد😞 🍒از هم گسست 💔 🌱سلسله‌ی ما ... 🍒گفت از یاد می‌کنم 🌱اما وفا نکرد✘ 🍒یادش به خیر 🌱 ما ...! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یاﺩ ﺑﮕﯿﺮ ! 👈ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ، به ﺧﺎﻃﺮِ ﭼﺸﻢ ﻭ ﺍﺑﺮﻭ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ❌❌ ، ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺗﺮﺍﺷﯿﺪﻩ ﯼ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺭﻭﯼ ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ ﻧﻤﯽ ﺍﯾﺴﺘﺪ😏 💥ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻦ ﻋﺰﯾﺰﻡ💥 ﺑﻪ ﺭﻭﺯﺗﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﺁﺧﺮ ﺳﺮ، ﺟﺎﯾﺶ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﮐﻤﺪ ﻻ ﺑﻪ ﻻﯼِ ﯾﮏ ﺩﻧﯿﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎﯼِ ﺧﺎﻧﮕﯽِ ﮔﺸﺎﺩ، ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﻢ بسترِ ﺷﯿﺮﯾﻦِ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﺟﺎ ﺧﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ! بانو! ﺩﻧﯿﺎ ﺩﻧﯿﺎ، ﻟﻮﺍﺯﻡ ﺁﺭﺍﯾﺶ💄 ﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ. ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﺸﺖ ﺁﺏ ﺗﻤﺎﻣﺶ ﭘﺎﮎ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﯽ. ﺧﻮﺩِ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ ﯾﺎﺩﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ ﻣﺨﻠﻮﻕِ ﺧﺪﺍﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ، ﻧﺸﺎﻥِ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ😍 ﺑﻪ ﺩﻟﺖ♥️ ﺑﺴﭙﺎﺭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻫﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺪﻭﺯﺩ ﻭ ﺑﮕﻮﯾﺪ: ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﯾن قدر ﺗﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ؟ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﺴﭙﺎﺭ ﺑﻪ ، ﺗﺎ ﺗﻮ ﺑﺸﻮﯼ "باﻧﻮﯼِ ﺗﻤﺎﻡ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾش"🌺 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠معرفی کتاب 4⃣3⃣ 📗کتاب همسایه آقا 🌷🍃🌷🍃 🔰محتوا 💢همسایه آقا؛ روایت زندگی شهید مدافع حرم(جاوید الاثر
💠معرفی کتاب 5⃣3⃣ 📗کتاب رویای بیداری 🌷🍃🌷🍃 🔰محتوا 💢رویای بیداری، جلد اول از مجموعه مدافعان حریم، تاریخ شفاهی زنان قهرمان مدافعان حرم را روایت می‌کند. 💢در اولین دفتر از این مجموعه، خاطرات شفاهی خانم زینب عارفی، همسر شهید مدافع حرم، را با تدوین و گفتگوی نسرین پرک می‌خوانید 🔰برشی از کتاب 🌷یک روز آقا مصطفی با سه تن از دوستان بسیجی‌اش به نام‌های جواد کوهساری، محمد اسدی و محمد جاودانی آمدند خانه. درباره‌ی درگیری‌های عراق و صحبت می‌کردند. از رفتن می‌گفتند. 🌷قبلا من و مفصل درباره‌ی این موضوع صحبت کرده‌ بودیم. آقا مصطفی مصمم بود به رفتن، اما من هنوز تردید داشتم. آقا مصطفی و دوستانش روی مبل‌های داخل هال نشسته بودند و من توی آشپزخانه بودم. سماور را روشن کردم و تا جوش آمدن آب داخل سماور، لیوان‌ها و قندان‌ها را توی سینی چیدم. 🌷سینی چای را گذاشتم روی اُپن و خودم رفتم داخل اتاق. در را کمی باز گذاشتم تا صدای آن‌ها را بشنوم ... 🍃🌸🍃 🌍خرید اینترنتی https://bookroom.ir/book/68613/رویای-بیداری-خاطرات-شفاهی-خانم-زینب-عارفی-همسر-شهید-مدافع-حرم-مصطفی-عارفی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh