eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
@shahed_sticker۹۷۳.attheme
62.6K
📲 • 📌سفارشی تم_های_جذّاب_ایتا😍👇 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
{ #پس_زمینه❤️🌿 #شهید_امیر_سیاوشی #ایام_ولادت🌸} 🍃🌹🍃🌹 @shahed_sticker
‍🔸اون ک چشیده طعم این عشقو♥️ 🔹غیر هیچکس و نمیشناسه 🔸هک میشه روی سنگ قبرم 🔹این سینه زن العباسه 🔰 خیلی بلند، قیافه تکیده، پیشانی بلند، همه و همه قطعا تو را یاد یک نمی‌اندازد⁉️ 🔹نامش بود. از وقتی کنجکاو ماجرایش شدم که تصویر مزارش را دیدم و یک بیت معروف نوحه‌های حاج محمود که مو بر تن آدم راست میکنه، فضولی ام گل کرد☺️ که ربط این به رایه العباس چیه؟ 🔸مثل همیشه راهکار علامه سرچ که کردم علامت سوال‌هایم❓ بیشتر شد. دیدم اُوهَع، همه ماها و بسیجی که توی ذهنمون داریم خود همین آقاست، یاد حرف افتادم وقتی مستند ملازمان حرم را دیدم که با مادرش صحبت کرده بود. حججی گفت: قبلنا یه جاده بود که میشد ازش گذشت 💥اما حالا شده یه تنگ که حتی مختصات روی نقشه‌اش هم نیست❌ 🔹 سیاوشی ته آرزوی مبارزاتی ما هیئتی‌ هاست؛ بی خیال دنیا و پر خیال و دغدغه امام حسین🚩همه‌ی ما دست و پا می‌زنیم برا پابوس آقامون. اما ، سال آخر به رفیقاش گفت که شماها برید من دیرتر میام. نیومد....🚷 🔸رفت ، پیش کسی که همه ما 80 کیلومتر🗺 به یاد اون قدم ور می‌داریم و آخر قبولی بدست اونه. رفت پیش عمه که بقول حاج محمود هیئتشون بی قرار بود و غصه و غم‌هاش😢 بی‌شمار 🔹ما اول مسیر و اون آخر مسیر، بی‌ صدا و بی‌ریا رسید به اون لعنتی؛ که من یکی خیلی وقته مختصات مکان الآنم را هم گم کردم😔 چه برسه به معبر . 🔸سیاوش وسط آتش🔥 اینبار بیرون نیومد؛ بلکه رها بیرون اومد بدون دسیسه تعصب. امیر جان ما مانده‌ایم راه که سرخ است از لخته خون شهیدان🌷 ما مانده‌ایم و پاشی ناامیدی لیبرال‌های سگ سفت غرب زده، ما مانده‌ایم و نادانی اهل منزل که ناامیدند، 🔹ما مانده‌ایم باسنگینی های پر از سرب و خردل، پاهای کِرِخت و بدون احساس😔 ما و آنهایی که ها در بدن های لاغر‌شان قایم باشک بازی می‌کنند و.... اما ته همه ما و حسرت و آه 😞 و پوزخند مدیران 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ویدئو کلیپ زیبا تقدیم به شهید مدافع حرم🌷 🍂روز و شب به یاد ای یار 🌾هم صدای گریه و بارانم😭 🍂رفته ام ز یادت اما ای عشق♥️ 🌾تا ابد من با می مانم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Page240.mp3
926.9K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه یوسف✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸 #ماه_رمضان برای احمد طعم خاصی داشت، #انتظار ماه رمضان🌙 را می کشید که اعتکاف کند و #شبهای_قدر احیا
🍃🌺🍃🌺🍃 🔹احمد همیشه این جمله را برای من تکرار می کرد: «ما هرچه داریم از و انقلاب امام خمینی (ره) است.» 🔸 اعتقاد داشت که انقلاب اسلامی امام خمینی زمینه ساز انقلاب جهانی حضرت عج و عامل پاینده ماندن اسلام است. احمد عشق به انقلاب و پیروی از راه را در من زنده کرد. 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺🍃 ❣مهریه مون انتخاب حسن بود... هفت سفر عشق مکه و کربلا وسوریه و... که تموم سفرها رو دوتایی با ه
💞 میگفت: بزرگ شدن و قدکشیدن بچه هامو و... همه چی رو دوست دارم ببینم ولی خب اجازه نمیده. منم از ته دل راضی بودم که تو این راه رفته، توی راه اهل بیت... اگه بهش میگفتم بخاطر من نرو... پس چی میشد... لحظه آخر بهش پیامک زدم، گفتم: راضی ام به رفتنت... دوست دارم تمام تلاشت باشه...منم اینجا تاجایی که میتونم از بچه ها مراقبت میکنم. تو فقط دعا کن... کاش میدونستی چه محکمی هستی... تولدم قابی بود باخط قشنگش که نوشت... فاطمه ی عزیزم مهرتان سنجیده ام خوبان فراوان دیده ام اما تو چیز دیگری...💕💞💕 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
9⃣6⃣1⃣ به یاد #شهید_مهدی_خراسانی 🕊❤️🕊 #ایام_شهادت شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
5⃣6⃣2⃣1⃣ 🔹شهید مهدی خراسانی. مهدی پنجم مردادماه سال شصت زمینی شد تا نیمه خردادماه سی‌‌ودو سال بعد وعده دیدار با سالار شهیدان را در بالاترین نقطه آسمان بگیرد. آن روز که حسین‌‌آقا نام کودکش را مهدی گذاشت به‌‌راستی می‌‌دانست با نوای زینبیون هم‌‌نوا خواهد شد پس زیر بیرق عزای حسین او را بزرگ کرد. 🔸مهدی نیز در روستای مردپرور خورزان کودکی‌‌اش را سپری کرد. تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم ادامه داد و پس از آن برای خدمت سربازی راهی کرمان شد و در سپاه، خدمت به نظام مقدس را سپری کرد. 🔹در دوران تحصیل کار هم می‌‌کرد. شغل او کشاورزی بود. ازدواج کرد و حاصل این وصلت مبارک دو فرزند پسر بود. پس از آن وارد دانشگاه شد و در دانشکدۀ علوم و فنون رزمی در دورۀ سی‌‌وشش عرضی جنگ‌‌افزار T72 شرکت و آن را با موفقیت پشت سر گذاشت. 🔸مهدی که در تمام مراحل عشق به مولایش حسین(ع) در ذره ذرۀ وجودش، در تار و پودش، در لحظه لحظۀ زندگی‌‌اش جاری بود. داوطلبانه به مأموریت برون‌‌مرزی رفت. صدای ناله و شیون کودکان مظلوم سوری از یک‌‌سو و حریم مطهر حرم حضرت زینب(س) از سوی دیگر دلش را می‌‌برد به بوی کوچه‌‌های غریب و ساکت مدینه و بوی در سوخته و چادر خاکی و لحظه‌‌های درد و اشک‌‌هایی که در سکوت خانه علی(ع) ریخته می‌‌شد و سکوت و سکوت و سکوت… 🔹و کدام انسانی که بماند و کدام انسانی که بخوابد و کدام انسانی که زندگی کند و به هزارویک دلیل دیگر مهدی باید می‌‌رفت و رفت. در چهاردهم خرداد هزار و سیصد و نود و دو با افتخار به آرزویش رسید و ققنوس‌‌وار به دیدار یار شتافت و در تانک خود سوخت و چون مشتی خاکستر شد و پرگشود و پرواز کرد. در روستای محل تولدش و شهیدآباد خورزان آرام گرفت. “راهش جاوید باد” 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌹🍃دو هفته قبل از اعزامش همراه خانواده با شهيد سيد‌علي‌اصغر شنايي به مشهد مقدس رفتيم. سفر بسيار خوب و به ياد ماندني بود. 🌹🍃در بازگشت از مشهد، آنها با هم شوخي مي‌كردند و مي‌گفتند: «اگر ما رفتيم و برنگشتيم ما را فراموش نكنيد، شما همسران شهيد مي‌شويد و آن وقت با شما مصاحبه مي‌كنند. از حالا به فكر آن روز باشيد و خود را آماده كنيد كه در جواب چه بگوييد» ولي ما اين حرف را به شوخي مي‌گرفتيم. 🌹🍃كلاً در طول راه از شهادت حرف مي‌زدند. آنها كه مي‌دانستند مي‌خواهند شهيد شوند، به نظرم داشتند ما را آماده مي‌كردند... 🌹🍃«‌شهيد شنايي در خواب به همسرم مي‌گفت: خوشا به حالت كه تو رفتني هستي و نامه‌ات امضا شد، ولي من كارم اشكال دارد.»‌ آري! هر دوي آنها لياقت شهادت را داشتند و در مشهد مقدس نامه شهادتشان را از امام رضا(ع) گرفتند و با هم  داوطلبانه براي دفاع از حرم حضرت زينب(س) رفتند و باهم به شهادت رسيده و روح پاكشان به آسمان‌ها پر كشيد 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
دست ما را هم بگیرید🤝 که بدجور است در گِلِ این دنیاے🌍 دست و پا گیر... 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سیره_شهید 💢شاگردانش می گفتند: استاد بهمون می گفت: کتاب و دفترها📚 روجمع کنید و این چند #توصیه رو گو
🍄مهدی در روزهای آخر گفته بود: این روزها خیلی برایم شیرین شد😍 به حسین گفتن را یاد بده تا من برگردم 🍄هرچند دل کندن💕 سخت است ولی برخودم میدانم که فقط به فکر بچه های خودم نباشم، به فکر بچه شیعه های محاصره شده در هم باشم👌 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهدا 💞 _کجا میری؟!! +بگم،جیغ و داد راه نمیندازی؟ _بگو آقا مصطفی قلبم اومد تو دهنم. +عراق!
🐚🌼🐚🌺🐚🌼🐚 ➕شکر بی‌پایان خدایی را که محبت و امام شهدا🌷 را در دلم انداخت و به بنده توفیق داد تا در خادم باشم😍 ➕اگر می‌خواهید کارتان پیدا کند به سر بزنید زندگی نامه شهدا را بخوانید📖 سعی کنید در روحیه خود "شهادت طلبی" را پرورش دهید🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰عكسی بسيار شورانگيز و پر رمز و راز: 🔸اين عكس متعلق به كربلايی سيد مصطفی صادقی است كه يك بيت شعر هم با دست خطش✍ باقی مانده است: 🍃نرخ رفتن به چند است؟ 🍃قدر دل كندن از دو فرزند👥 است 🔹آخرین نفر پدرش با او روز سه شنبه صحبت کرده بود و ساعت ۴ صبح⏰ چهارشنبه شهید شده بود، خود من روز دوشنبه با مصطفی تلفنی☎️ صحبت کردم، چون تقریبا از رفتنش می‌گذشت خیلی دلتنگش بودم 🔸حرف که می‌زدیم گفتم: جان! مواظب خودت باش خیلی دلم برایت تنگ شده💔 گفت: مادر! من را به (س) بسپار، دلت آرام می‌شود. باور کنید الان هم با اینکه پسرم شده اما دل من آرام است چون پسرم را سپردم به خانم زینب(س)🌷 می‌دانم که این بهترین سرنوشت برایش بوده... 🔹مصطفی در تاریخ ۱۳۹۵/۱۲/۲۵ به منطقه مقاومت اعزام و در تاريخ ۱۳۹۶/۳/۱۶ مصادف با يازدهم ماه مبارك رمضان🌙 در وقت افطار در حماء به دست تكفيری های جنايتكار به درجه رفيع نائل آمد🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📝خاطرات شهدا 💎شنبه آمد مرخصی، به او گفتم: مگر به شما مرخصی دادند⁉️ گفت: به خاطر آمدم پیشت، باید غروب به تهران برگردم، سکه💰 را گذاشت در دستم و گفت: مامان اگر به دیدار نایل شدی سلام من را برسان، دعا کن🤲 من هم به دیدار نایل بشوم. 💎یوسف یک -تیرانداز حرفه ای بود. از تمرکز بالایی برخوردار بود👌 در هر زمینه ای به خصوص در اعمال نظامی، میگفت: وقتی میخواهم تیراندازی کنم  " و ما رمیت اذ رمیت" را میخوانم و همیشه به هدف میخورد🎯 این یعنی قرآن را با جان و دل میخواند و میفهمید و به آن میکرد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ 📚 ♥️ ↲به روایت همسرشهید 1⃣ 💟بابام همیشه میگفت: تا جایی که بتونم شرایط تحصیلتونو فراهم میکنم دیپلمو که گرفتیداگه خوبی اومد، نباید بهونه بیارید❌ بعد ازدواج اگه شوهرتون راضی بود ادامه تحصیل بدید. مامانم هر از گاهی از زندگی ائمه(ع) برامون میگفت: تا راه و رسم رو یاد بگیریم 💟به تنها چیزی که فکرشم نمیکردم ازدواج بود☺️ اگه خواستگاری هم میومد ندیده و نشناخته ردش میکردم و می گفتم: میخوام درس📖 بخونم و به آرزوهام برسم. همون روزا بود که به خونه مون رفت و آمد میکرد خیلی سر به زیر و آقا بود 💟فصل امتحانات نهایی بود، تو حیاط بودم که زنگ🔔 در به صدا در اومد و آقا مهدی یا الله گویان وارد حیاط شد سریع گلدارمو سر کردم و رفتم جلو در و سلام دادم. آقا مهدی که دید من دسپاچه شدم سرشو انداخت پایین و با همون شرم و حیای همیشگیش جواب سلاممو داد. نگاش که به کتاب📕 تو دستم افتاد، گفت: امتحان ‌دارین ...؟ 💟نمیدونم چرا خشکم زده بود الان که یاد اون روز میفتم، خندم میگیره😅 با مِن و مِن کردن گفتم: "بله امتحان زبان..." واسم آرزوی موفقیت کرد. هنوز حرفاش تموم نشده بود که دویدم داخل خونه. یه بارم نزدیک ساعت امتحانم⌚️ بود وسایلمو جمع کرده بودم که برم مدرسه که یهو دیدم‌ با لباس دم دره، تازه اومده بود مرخصی 💟مثه همیشه با همون حیا و سرشو انداخت پایین و از جلو در رفت کنار تو مسیر مدام به این فکر میکردم که چقد ایشون مقید به سر زدن به فامیله. البته خودمو اینطور قانع میکردم که آقا مهدی . واسه همینم هست که میاد خونه مون. کم کم زمزمه علاقه به من♥️ تو خونواده شنیده شد ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📚 ♥️ ↲به روایت همسرشهید 2⃣ 💟پدر بزرگم خیلی دوسش داشت و همیشه به پدر و مادرم میگفت: اگه این پسر اومد خواستگاری دخترت، نکنه جواب رد⛔️ بهش بدید. آقا مهدی که بالاخره دلو به دریا زده بود. موضوعو با در میون گذاشت. دایی هم به پدر و مادرم گفت و اونام به من این وسط همه راضی بودن ... بجز من...😬 💟که اصلا تو این چیزا نبودم و فامیلی رو هم کلاً دوست نداشتم. بابام میگفت: تو همه رو ندیده رد میکنی حداقل بذار اینا بیان اول خوب بسنج بعد جواب بده. بالاخره یه روز دمدمای ظهر بود، که با اومد خونه مون سربه زیر و با حیا اونقد به گلای قالی خیره شده بودیم که گردن درد گرفتیم من که از قبل تصمیممو واسه جواب منفی❎ دادن گرفته بودم 💟با یه قیافه بی تفاوت نشستم😐 هیچ شناختی ازش نداشتم با اینکه فامیل بودیم. احساس غریبی میکردم و معذب بودم. اضطراب و دلهره ی زیادی داشتم صحبتاشو با معرفی کلیات اخلاقی شروع کرد. از اخلاقیاتش گفت و توقعات که از ش داره، کم کم هر چی بیشتر از خودش میگفت دید من نسبت بهش عوض میشد 💟اصلا طوری شده بود که با اشتیاق تموم مجذوب حرفا و برنامه هاش شده بودم😍 تا جایی که دو ساعت از صحبت هامون گذشت و من اصلا متوجه گذشت زمان نشدم‌. در عرض این ، منی که هیچ شناختی ازش نداشتم و با کلی اضطراب پیشش نشسته بودم به شخصیتش علاقه مند شده بودم انگار سالهاست که میشناسمش☺️ .... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
4_5830463506419287058.mp3
1.62M
🎵 ✨میگم عاشقم ...💔 ✨اما خودم بهتر میدونم نالایقم ...😔 👌👌 🔔 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💥سرِ دوراهي گناه🔞 و ثواب ⇜به حُبّ فكر كن ⇜به نگاه امام زمانت♥️ فكر كن 💥ببين از گناه بگذری⁉️ ↵از كه گذشتی ↵از جـ❣ـانت هم می گذری 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🍂بی تو تر از برگ خزان 🌾بی تو کمرنگ تر از صورتِ آب💧 🍂 بی روح تر از قالب سنگ 🌾بی تو جان آمده تنگ💔 🍂نور خورشیـ☀️ـد متاب 🌾هست بر ساحل دل ماسه های و ماتم که به جا مانده ز دریای فراق💕 به بشتاب...! 🌸🍃 🍃🌹🍃🌹 @shahed_sticker
تمام راه ها را دوست دارم ڪوچه‌ها و خیابان‌ها با تو💞 همیشه به سمتی می‌روند ڪه در انتهایش یڪ دوست‌داشتنی😍 انتظارم را می ڪشد. باشی .. خرداد📆 پایان بهار نیست آغاز است. ...♥️ 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh