eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهدا♥️ ❣همسرم از همان اول ازدواج پیشنهاد داد، که هر وقت #دلخوری از من داری و نمیتوانی ابرا
🍃🍃🍃🍃🍃 💞لبخند 😅زدنشان دليل خاصے نميخواست شايد آنها جز چيزے نميدیدند لبخند پيروزے ❓ مگر غير از اين است كه در راه خـدا چه بكشے و چه شوے پيــروزے ❗️ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 6⃣ #قسمت_ششم 💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی
❣﷽❣ 📚 💥 7⃣ 💠 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زن‌عمو را از شدت گریه بند آورد. زهرا با هر دو دست مقابل صورتش را گرفته بود و باز صدای گریه‌اش به‌وضوح شنیده می‌شد. 💢 زینب کوچکترین دخترِ عمو بود و شیرین‌زبان ترین‌شان که چند قدمی جلو آمد و با گریه به حیدر التماس کرد :«داداش تو رو خدا نرو! اگه تو بری، ما خیلی تنها میشیم!» و طوری معصومانه تمنا می‌کرد که شکیبایی‌ام از دست رفت و اشک از چشمانم فواره زد. 💠 حیدر حال همه را می‌دید و زندگی فاطمه در خطر بود که با صدایی بلند رو به عباس نهیب زد :«نمی‌بینی این زن و دخترا چه وضعی دارن؟ چرا دلشون رو بیشتر خالی می‌کنی؟ من زنده باشم و خواهرم اسیر بشه؟» و عمو به رفتنش راضی بود که پدرانه التماسش کرد :«پس اگه می‌خوای بری، زودتر برو بابا!» 💢 انگار حیدر منتظر همین رخصت بود که اول دست عمو را بوسید، سپس زن‌عمو را همانطور که روی زمین نشسته بود، در آغوش کشید. سر و صورت خیس از اشکش را می‌بوسید و با مهربانی دلداری‌اش می‌داد :«مامان غصه نخور! ان‌شاءالله تا فردا با فاطمه و بچه‌هاش برمی‌گردم!» 💠 حالا نوبت زینب و زهرا بود که مظلومانه در آغوشش گریه کنند و قول بگیرند تا زودتر با فاطمه برگردد. 💢عباس قدمی جلو آمد و با حالتی مصمم رو به حیدر کرد :«منم باهات میام.» و حیدر نگران ما هم بود که آمرانه پاسخ داد :«بابا دست تنهاس، تو اینجا بمونی بهتره.» 💠 نمی‌توانستم رفتنش را ببینم که زیر آواری از گریه، قدم‌هایم را روی زمین کشیدم و به اتاق برگشتم. کنج اتاق در خودم فرو رفته و در دریای اشک دست و پا می‌زدم که تا عروسی‌مان فقط سه روز مانده و دامادم به جای حجله به می‌رفت. 💢تا می‌توانستم سرم را در حلقه دستانم فرو می‌بردم تا کسی گریه‌ام را نشنود که گرمای دستان مهربانش را روی شانه‌هایم حس کردم. 💠 سرم را بالا آوردم، اما نفسم بالا نمی‌آمد تا حرفی بزنم. با هر دو دستش شکوفه‌های اشک را از صورتم چید و عاشقانه تمنا کرد :«قربون اشکات بشم عزیزدلم! خیلی زود برمی‌گردم! تا سه چهار ساعت بیشتر راه نیس، قول میدم تا فردا برگردم!» 💢 شیشه بغض در گلویم شکسته و صدای زخمی‌ام بریده بالا می‌آمد :«تو رو خدا مواظب خودت باش...» و دیگر نتوانستم حرفی بزنم که با چشم خودم می‌دیدم جانم می‌رود. 💠 مردمک چشمانش از نگرانی برای فاطمه می‌لرزید و می‌خواست اضطرابش را پنهان کند که به رویم خندید و نجوا کرد :«تا برگردم دلم برا دیدنت یه‌ذره میشه! فردا همین موقع پیشتم!» و دیگر فرصتی نداشت که با نگاهی که از صورتم دل نمی‌کَند، از کنارم بلند شد. 💢 همین که از اتاق بیرون رفت، دلم طوری شکست که سراسیمه دنبالش دویدم و دیدم کنار حیاط وضو می‌گیرد. حالا جلاد جدایی به جانم افتاده و به خدا التماس می‌کردم حیدر چند لحظه بیشتر کنارم بماند. 💠 به اتاق که آمد صورت زیبایش از طراوت می‌درخشید و همین ماه درخشان صورتش، بی‌تاب‌ترم می‌کرد. با هر رکوع و سجودش دلم را با خودش می‌برد و نمی‌دانستم با این دل چگونه او را راهی تلعفر کنم که دوباره گریه‌ام گرفت. 💢نماز مغرب و عشاء را به‌سرعت و بدون مستحبات تمام کرد، با دستپاچگی اشک‌هایم را پاک کردم تا پای رفتنش نلرزد و هنوز قلب نگاهش پیش چشمانم بود که مرا به خدا سپرد و رفت. 💠 صدای اتومبیلش را که شنیدم، پابرهنه تا روی ایوان دویدم و آخرین سهمم از دیدارش، نور چراغ اتومبیلش بود که در تاریکی شب گم شد و دلم را با خودش برد. 💢ظاهراً گمان کرده بود علت وحشتم هنگام ورودش به خانه هم خبر سقوط بوده که دیگر پیگیر موضوع نشد و خبر نداشت آن نانجیب دوباره به جانم افتاده است. 💠 شاید اگر می‌ماند برایش می‌گفتم تا اینبار طوری عدنان را ادب کند که دیگر مزاحم نشود. اما رفت تا من در ترس تنهایی و تعرض دوباره عدنان، غصه نبودن حیدر و دلشوره بازگشتش را یک تنه تحمل کنم و از همه بدتر وحشت اسارت فاطمه به دست داعشی‌ها بود. 💢 با رفتن حیدر دیگر جانی به تنم نمانده بود و نماز مغربم را با گریه‌ای که دست از سر چشمانم برنمی‌داشت، به سختی خواندم. 💠 میان نماز پرده گوشم هر لحظه از مویه‌های مظلومانه زن‌عمو و دخترعموها می‌لرزید و ناگهان صدای عمو را شنیدم که به عباس دستور داد :«برو زن و بچه‌ات رو بیار اینجا، از امشب همه باید کنار هم باشیم.» و خبری که دلم را خالی کرد :«فرمانداری اعلام کرده داعش داره میاد سمت آمرلی!» 💢 کشتن مردان و به بردن زنان، تنها معنی داعش برای من بود و سقوط آمرلی یعنی همین که قامتم شکست و کنار دیوار روی زمین زانو زدم... ✍️نویسنده: 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
1_55658442.mp3
5.25M
احساسی 🍃اون گلهای یاسی 🥀که لاله جون دادن 🍃رسم 🥀به ماها نشون دادن 🎤مهدی 👌فوق زیبا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌙✨*🌙✨*🌙✨*🌙✨*🌙 🌷جامانـده ترین 🍃لالهء باغ شهدایـــم❗️ دلتنگــی ِ قافله دارم، گلــه دارم... گلــه دارم.... ‼️ 🌷حال یک جامانده را می فهمد فقط.... 🌟 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🦋ظهور کن نگار من بیا که از سر شعف 🌱فدای قامتت کنم دو اشک بار را 💫تمام لحظه های من یک نگاه تو 🌱بیا و پاک کن زدل حدیث انتظار را 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣💕❣💕❣ 🦋پروانه اگر در.. ره عشق💞 🕊 بال و پر افکند من بال که هیچ ... جان و دلی ❤️باختم آنجا 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - حربه های شیطان - حجت الاسلام رفیعی.mp3
1.23M
♨️حربه‌های شیطان 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾ای خدا فکرمان را #بسیجی کن وقت پرواز🕊 مرا خلیلی کن 🍁هم مرا غیرت بسیجی ده هم #دلم ❤️وصل بر شهیدی
🌹🍃🌹🍃 🔻خاطره بسیار جالب از 💖... 👇 🔸علی قائل به این بود که امر تربیت نیاز به سیر و زمان⏱داره. به این نبود که یه جوون با خراب داخل خیابون ببینه بعد بهش بگه این چه وضعیه، چرا داری این طوری می‌گردی و... ♦️می‌رفت با طرف مقابل می‌شد انقد توی دل 💓این جوون، دانش‌آموز، پیرمرد و... جا می‌گرفت که طرف خود به خود سیره زندگی‌ش عوض می‌شد. 🔹دغدغه داشت این جوون هایی که داخل خیابون هستن این بچه ها رو آشنا و مأنوس کنه با امام می‌دوید، نفس می‌زد، پول 💴خرج می‌کرد، چقدر زحمت می‌کشید برای همین ✨جوانان .✔️ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌼قلـــب انسان❤️ همانند حوضی است ڪه چهار جویبار، همیشه 💧در آن می ریزند... 🌾اگر آب این چهار پاڪ باشد، 💧قلب💓انسان راپاک و زلال میکنند✅ 🍄اما اگر یڪی یا دو تا یا چهارتای این جویبارها آلوده باشند قلب 💞را هم آلوده میڪنند. 🍃جویباراول: چشم است👀 🍂جویبار دوم: گوش است👂🏻 🍃جویبار سوم: زبان است👅 🍂جویبار چهارم: فڪرو ذهن🧠 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴✨🏴✨🏴 ♦️امام جواد عليه السلام فرمود: هر كس بدون آگاهى كار كند، بيش از آنكه درست كند، خراب مى كند. 🗒 بحار ج۷۸ ص۳۴۶ ‌ «ع» «ع» 🖤 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
4_5814603480685349263.mp3
1.78M
🎤مداحی بسیار زیبا و سوزناک به مناسبت شهادت میوه دل امام‌رضا علیه‌السلام 🔳 (علیه السلام) اشکتون جاری شد‌ التماس دعا... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Page277.mp3
715.5K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه نحل✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 #شهید_حجت_الله_رحیمی💞 🌾ولادت:1368/12/24 🌾شهادت:1390/12/18 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
2⃣9⃣2⃣1⃣🌷 ♨️خـلاصہ ای از زنـدگے شهـید📜 شهید رحیمی از اخلاقی و شخصیت و معنوی خاصی برخوردار بوده است و رعایت ادب، حفظ حرمت دوستان، گفتن و در ابتدا و انتهای مکالمات تلفنی‌اش به جای سلام و اقامه نماز اول وقت زبان و خاص و عام بوده است ♻️ایشان بسیار انسان صبور و مهربان بودند و در فضای خانواده یک الگو برای دیگر فرزندان بود. ایشان همیشه با همان لبخند ☺️زیبای‌شان به پدر و مادر خود احترام و دست‌هایش را با رضایتی کامل و عشقی‌ 💗خاص می‌بوسید. ♨️شهید علاقه و خاصی نسبت به اهل بیت (ع) به خصوص (س) داشتند و در هر کاری از این بانوی کریمه مدد می‌جوستن و ذکر یا زهرا (س) را همیشه بر لب داشتند.✅ ♻️ایشان همیشه ملیح و زیبا🌷 به لب داشتند و ظاهری دلنشین و باطنی پاک. شهید شیفته‌ و دل‌باخته‌ قدوم مقام معظم رهبری بوده‌اند و همیشه نگران حالات بودند و به همین دلیل می‌توان او را به حق از جوانان نسل سوم انقلاب نامید. ♨️ایشان طبق عادت دیرینه خود به دیدار خانواده‌های شهدا در روستا‌های محروم می‌رفتند و مواد غذایی و غیره تأمین می‌کرده و بسیاری از این کارهای شهید بعد از شهادت‌شان آشکار شد و بیشتر کارهای‌شان را فی سَبیلِ اللّهِ انجام می‌دادند ♻️وی در فتنه سال ۱۳۸۸📆 با مدیحه سرائی و شعرهای خود در سطح استان خوزستان نقش فعالی در بصیرت افزائی به مردم داشت. وی همچنین در مدیحه سرائی خود به موضوع بیداری اسلامی اهتمام جدی داشته است . ♨️شهید رحیمی در حالی‌که تنها 6 روز تا تولد 22 سالگی‌اش باقی مانده بود در ساعت 7:45 صبح🌤 مورخه 1390/12/18در خرمشهر مقابل پادگان دژ زمانی که مشغول هدایت اتوبوس🚎 کاروان راهیان نور دانشجویی استان لرستان به سمت یادمان عملیات والفجر 8 در منطقه اروند کنار آبادان بود ♻️بر اثر برخورد یکی از اتوبوس‌های راهیان نور به وی از پهلو مانند مادرش حضرت زهرا و کبود شدن صورت دعوت حق را لبیک گفت و به فیض شهادت نائل آمد. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾 ↽به دنبال شهادت🌷و #شهید شدن نباشیم❌ ↽به دنبال #مثل_شهدا زندگی کر
🦋🍂🦋🍂🦋 🔴 بهش گفتم: ابرام جون،تیپ و خیلی جالب شده تو راه که میومدی دختر پشت سرت داشتنداز تو حرف می‌زدند. جلسه بعد رفتم تا ابراهیم را دیدم خندم😁 گرفت. 🔵پیراهن بلند پوشیده بود و شلوارگشاد❗️ و بجای ساک ورزشی 👕را داخل کیسه پلاستیکی ریخته بود. +ماکجا، شهدا کجا❗️ 💐 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
3⃣8⃣2⃣1⃣#خاطرات_شهدا 🌷 🔰21 تیر 70📆 محسن در نجف‌آباد به دنیا آمد. رشد این #شهید در خانواده‌ای علمی ب
💥عاشقانه شهدا ♥️ 💕موقع پرو لباس مجلسی 👗بهم گفت:«هنوز نامحرمیم،تا بپسندی برمیگردم.»رفت و با سینی هویج بستنی برگشت. 💕برای همه خرید بود جز خودش ❗️گفت میل ندارم. وقتی خیلی اصرار کردیم مادرش لو داد که روزه گرفته است. ازش پرسیدم حالا چرا امروز ⁉️ گفت: می خواستم گره ای تو کارمون نیافته و راحت بهت برسم.‌ به نقل از همسر شهید‌ منبع📚: کتاب سربلند(زندگینامه 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #داستانهای_مهدوی 1⃣ #از_او_بگوئیم🌸 •••♥️ 🌸دیروز برای اصلاح سر به #آرایشگاه محله‌ی جدید رفتم
❣﷽❣ 📚 2⃣ 🌸 •••♥️ 🌸پسر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت: مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدید، این هم پولش. 🍃بقال کاغذ را گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را آماده کرد، لبخندی زد و گفت: چون پسر هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت به عنوان جایزه برداری! 🌸پسر کوچولو ایستاد و چیزی نگفت. مرد بقال که احساس کرد پسر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشه گفت: "پسرم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلات‌هاتو بردار" پسرک پاسخ داد: "عمو! می‌شه خودتون بهم بدین؟" بقال با تعجب پرسید: چرا پسرم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟ پسرک با خنده‌ای کودکانه گفت: بله می‌کنه! آخه مشت شما از مشت من بزرگتره! 🍃امام صادق (علیه السلام) در دعایی می‌فرمایند: "یَا مُعْطِیَ الْخَیْرَاتِ! صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَعْطِنِی مِنْ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ «مَا أَنْتَ أَهْلُه» ای عطا کننده‌ی خیرها! بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و به من خیر دنیا و آخرت را، «آن چنان که شایسته‌ی تو است»، عطا نما ! 📚 کافی، ج 2 🌸داشتم فکر می‌کردم که چه خوب بود، من، تو و همه‌ی شیعیان از بخواهیم خودشون برای دعا کنند! آخه دعای صاحب الزمان یه چیز دیگه است! از مهربونی های پدر مهربانمون برای همه بگیم و همه برای فرج دعا کنیم و ازشون بخوایم برای فرجشون دعا کنند. 🌺 ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
چگونه عبادت کنم_52.mp3
11.36M
❓۵۲ 🤲 💢نماز؛ پناهگاهه! بشرط اینکه بتونی زیرِ سایه‌اش قایم بشی؛ خُنک بشی ... اونوقت؛ هیچ جرقه‌ای توی دنیا، نمی‌تونه آتیشت بزنه❗️ 👆 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#فرازے_از_وصیت_نامہ📜 ● احمق ها فکر کرده اند چون #شیطان بزرگ و استکبار جهانی و ظالمان عالم در کنارشا
بسم رب الشهداء و الصديقين 🌾(وصیت شهداء) 🍃(بخشی از وصیت شهید) شهید میثم مدواری:🌷 🔰چندی است که اشق و بدترین دشمنان اسلام و قرآن📖 و ولایت آمده اند که ریشه دین را بزنند و این بار نقطه عزت مندی ما را یعنی و حرم آل الله در سوریه و عراق را هدف قرار داده اند. 🔆احمق ها فکر کرده اند چون بزرگ و استکبار جهانی و ظالمان عالم در کنارشان است قدرت دارند ولی کور خوانده اند مگر بچه مرده باشد که بگذارد این خزان زدگان و نوکران استکبار جهانی و این کافران و حرام زادگان به اهداف شوم خود برسند. 🔰 ما بچه شیعه ها به پیروی از منش مولای متقیان علی ابن ابیطالب علیه السلام خود را موظف به حمایت از مظلومین عالم می دانیم. امیدوارم که آقا الزمان علیه السلام از من رو سیاه قبول بفرماید. من شرمنده ام که بارها و بارها با دل ❤️صاحب الزمان علیه السلام را به درد آورده ام. امیدوارم با شفاعت شما آقاجان، خداوند متعال از گناهان من حقیر بگذرد(امید با شفاعت شما است ). 💞 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh