🔰محسن خزايي ۱۵ آذر سال ۵۱📆 در خانواده اي مذهبي که ذاکر اهل بيت بودند به دنیا آمد، او در سال ۷۴ به عنوان متصدي #صدا فعاليت خود را در صداو سيما آغاز کردو بخاطر شور و نشاط خاصي که در برنامه هاي جوان ايجاد مي کرد و با جوانان👱♂ ارتباط زيادي داشت مدير #باشگاه_خبرنگاران جوان زاهدان شد.
🔰اوج کارش زماني بود که جريان تکفيري گروهک #جندالشيطان در جنوب شرق فعال شده بود☝️
🔰وی يکبار از کمين گروهک تکفيري در حادثه تروريستي تاسوکي نجات يافت. شهيد محسن خزايي🌷 پس از موفقيت در باشگاه خبرنگاران جوان زاهدان به عنوان مدير خبر🎤 گیلان معرفي شد و پس از فعاليت هاي تخصصي و حرفه اي خبر، عشق دفاع از حرم او را به #سوريه کشاند❤️
شهید خزایی در سوريه بعد از هر گزارش خبري خود، در بين رزمندگان مقاومت مداحي اهل بيت مي کرد.💔
سردار عرصه رسانه
شهید مدافع حرم
#شهید_محسن_خزایی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✨محمودرضا
همیشه #معطر بود...
همیشه #شیک میپوشید...
بسیار چهره ی دلنشینی داشت😍
و همین چهره و #اخلاق پسندیدهاش برمحبوبیتاش💖 میافزود.
✨همیشه مورد توجه دوستانش بود، انقدری که حتی زمانی که #خوابیده بود از او عکس📸 میگرفتند
✨گاهی وقت هاکه بچه ها کسل یا بیرمق یا غمگین😞 بودند؛ میآمدند و با #محمودرضا هم صحبت میشدند و اصلا انگار تماااام غمهاشون رو #فراموش میکردند.
💢به نقل از همرزم شهید
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 5⃣1⃣ #قسمت_پانزدهم همراہ بهار رسیدیم سر ڪوچہ، هم ڪلاسے شیطون و مه
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
6⃣1⃣ #قسمت_شانزدهم
بهار از آغوشم بیرون اومد و گفت:
_مطمئنى نمیخواے بیاے؟
گونہ ش رو بوسیدم😘 و گفتم:
_میخواستم مے اومدم عزیزم،برو بهت خوش بگذرہ!
با حالت خاصے نگاهم ڪرد و گفت:
_باشہ خیلے دعات میڪنم!😊
چیزے نگفتم و لبخند زدم!
مثل بچہ ها لبش رو غنچہ 😚 ڪرد و گفت:
_هانے بدون تو خوش نمیگذرہ!
خواستم چیزے بگم ڪہ برگشت سمت راستش رو نگاہ ڪرد و بلند گفت:
_آقاے سهیلے!
سهیلے برگشت بہ سمت ما،آروم و سر بہ زیر اومد ڪنارمون!
_بلہ در خدمتم،فقط میشد چند قدم بیاید اون ور تر آروم صدام ڪنید.
همونطور ڪہ نگاهش بہ زمین بود با چاشنے لبخند اضافہ ڪرد:
_گوش هام سنگین نیست!🙂
شاید اگر ڪسے دیگہ بود با شنیدن این حرف ها عصبے میشدم و چندتا حرف سنگین بارش میڪردم اما لحنش طورے نبود ڪہ ناراحت بشے لحنش آروم بود!
حتے بهار حساس،بہ جاے اینڪہ عصبے بشہ خجالت زدہ گفت:
_عذر میخوام! 😒😬
سهیلے تسبیح سفید رنگش رو دور مچش پیچید و گفت:
_مثل اینڪہ ڪارم داشتید!
بهار بہ خودش اومد و سریع گفت:
_جا هست دوستم بیاد؟
سهیلے سریع گفت:
_بلہ اتفاقا یہ جاے خالے موندہ!
بهار با خوشحالے☺️ نگاهم ڪرد و گفت:
_ببین میگم قسمتتہ!
نفس عمیقے ڪشیدم،سرم رو تڪون دادم و گفتم:
_من دیگہ میرم،تو هم برو تا قطار🚞 نرفتہ!
نگاهے بہ سهیلے انداختم،توقع داشتم با تعجب نگاهم ڪنہ یا نگاہ بدے بهم بندازہ ڪہ معنے نگاهش "بے لیاقت ڪافر" باشہ😐 اما همونطور با چهرہ آروم نگاهش بہ زمین بود و خبرے از تعجب یا حالت دیگہ اے تو چهرہ ش نبود! آروم گفت:
_من دیگہ برم،شما هم سریع بیاید جا نمونید!
رفت بہ سمت چندتا از دانشجوها👥 و مشغول صحبت ڪردن شد!
بهار با ذوق گفت:😃
_دیدے چہ باحال امر بہ معروف و نهے از منڪر ڪرد؟!بیخود ڪہ بهش نمیگن طلبہ باحالہ!
با شیطنت نگاهش ڪردم و گفتم:
_مبارڪہ!😉
با آرنجش ڪوبید تو پهلوم و گفت:
_چرا نمیاے تو؟!
آخے گفتم و دستم رو گذاشتم روے پهلوم! با صورت درهم رفتہ گفتم:
_خیرہ سرت زائرى!پیچوندے! 😬
با ناراحتے نگاهم ڪرد. 😒
_نپیچوندم،زدم تا ادب بشے پرت و پلا نگے،هانیہ تو دوست ندارے بیاے درستہ؟
+این ڪہ از اول مشخص بود!
_باشہ،پس من برم!
دوبارہ همدیگہ رو بغل ڪردیم،چادرش رو مرتب ڪرد و سوار قطار شد!🚞
از پشت پنجرہ نگاهم👀 میڪرد،براش دست تڪون دادم!
شیشہ پنجرہ رو ڪشید ڪنار! قطار شروع بہ حرڪت ڪرد! بهار گفت:
_هانیہ بیا صدام بهت برسہ! 😄
شروع ڪردم دنبال قطار رفتن! صداش رو بہ زور میشنیدم،دستش رو گذاشت ڪنار دهنش و گفت:
_هانیہ هنوز یہ جاے خالے موندہ!جالے خالیت پر نشدہ!ببین چقدر براے آقا عزیزے ڪہ جایگزین برات نذاشتہ!خیلے دعات میڪنم خدافظے!😊😘
قطار رفت 🚞و من با حال عجیبے بہ قطارے ڪہ خیلے ازم دور شدہ بود
خیرہ شدم! 👀
#ادامه_دارد ....
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
Instagram:leilysoltaniii
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
1_3325649.mp3
20.89M
💔عکس #رفیق_شهیدم 😔
🎧🎧 #شــور
🎤🎤 #سید_رضا_نریمانی
به یاد #شهدای_مدافع_حرم🕊🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#دوست_شهید🌷 که داشته باشی
نیازی به عشقهای بیخودی نداری❌
میدونی یکی #حواسش بهت هست
یکی که اومده وصلت کنه به #خدا💞
#شهید_شهیدت_میکنه
بذاریه شهید🌷 توزندگیت نقش داشته باشه😍
#شهید_حسین_معزغلامی🌷
#شبتون_شهدایی 🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌼مهدی جان (عج) ♥️
🍂ای #زیباترین فصل
🌼فصل ظهور تـــ❣ــو
🌼پاییز هم آمد
🍂برگها بر سرم #باریدند
🌼اما تــ✨ــــو باز نیامدی
🌼ای غائب از نظر!
🍂پاییز را با #ظهور تـ💥ــــو
🌼دوست #تر می دارم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍁سخت اسـت امّــا ...
#گذشتنــد از هر آنچہ ڪہ
#قلبــشان💓 را
وصل زمیــڹ میڪـرد !
🍁 #این_قانــون_پـــرواز_اسٺ
گذشتـــڹ براے رهــا شـدڹ ... 🕊
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🔰السَّلامُ عَلَيْكَ یا سَیِّدُ الکَریم.
السَّلامُ عَلَيْكَ ای امید #محرومان.
ای تو مملو از عطر باران.
ای تو وام دار علم و عمل #امامان
🔰السَّلامُ عَلَيْكَ ای آقا!
آقایی که منت نهاده، کنون در خاک مایی. آقایی که دیدار رویت را همسان با نظاره ای عاشقانه♥️ در فروغ #شش_گوشهی عزیزِجانمان دانستهاند😍
🔰السَّلامُ عَلَيْكَ ای که #میلادت بر ما مبارک است. ای که انفاس خوشت، شدهاند سرور #ری. ای که مَامن و همدمی🥰
💠السَّلامُ عَلَيْكَ
عَرَّفَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ فِي الْجَنَّةِ وَ حَشَرَنَا فِي زُمْرَتِكُمْ...*
🍃آری! تو ولدِ خلفِ #حضرت_حسنی (ع)، تو از تبار نیک سرشتانی هستی که #عاشق اند و معشوق! پس ای شافع! بهرمان چاره جویی کن در ساحت #حق.
🔰یاری مان کن تا بشویم مرید و عبد حقیقی. تا بشویم شایان عطر #بهشت.
تا بشویم ... 😔
#یاریمان_کن🤲
پ.ن: *بخشی از زیارت نامه ی ایشان
✍نویسنده: #زهرا_مهدیار
🌺به مناسبت سالروز
#ولادت_حضرت_عبدالعظیم_حسنی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh