🍃🌹بســـم ربـــــــ الشــــــهدا🌹
🌷به مناسبت سالروز شهادت
🌹شهید_حشمت_سهرابی
📅تاریخ تولد : // ۱٣۴٨
📜تاریخ شهادت : ٢ /۴/ ۱٣٩٢
🕊محل شهادت : حلب سوریه
🌹مزار شهید : بهشت زهرا
🌹مینویسم به نام خالق عشق، به نام دل ، به حرمت لحظه ها بی تکرار، به شوق تو. تویی که وسعت نگاهت تا بیکرانه ها بود و پرنده وجودت از قفس تن آزاد.
🌹مینویسم از تو که با اولین تپش های مرداد حیات یافتی و آمدی که مرهمی شوی بر تن زخمی شهر و دل پر خروش شط؛ التیام بخش زخم یتیمان سوری باشی و سرباز زینب(س)! تو برای مرهم بودن خلق شده بودی و خود خالق لحظه های ناب کودکانه محمدت بودی!
🌹تو قهرمان حسینت بودی، حسینی که هنوز بعد از گذشت چند سال حسرت از چشمانش کنار نرفته و همچنان در دل آه میکشد از نبود تو. و سرباز عقیله_بنی_هاشم؛ حماة* رزمت را به خاطر دارد، آن لحظه ای که دلت با دنیا نبود و میخواستی او را برای همیشه با ابتلائاتش به اهلش بسپاری!
🌹آری...آن روز که چشمانت دیدار یار و دلت آغوش کشیدن یاران را طلب میکرد، رفتی. و این آغاز ماجرا بود و تولد دوباره ای برای تو، سالگرد آسمانی شدنت مبارک✨
👌پ.ن* استان حَمات (به عربی: محافظة حماة) یکی از استانهای کشور سوریه است.
<الّلهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج>
هدیه_به_روح_شهداء_و_شهدای_
مدافع_حرم_آل_الله......🌷
🍃صلــــــــــــوات🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت و تولد شهید دادالله شیبانی ❤️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃🌷بسم رب الشهدا والصدیقین🌷
🌷به مناسبت سالروز تولد و شهادت
🌷شهید_دادالله_شیبانی
📜تاریخ تولد : ۱ /۴/ ۱٣۴٧
📜تاریخ شهادت : ٢ /۴/ ۱٣٩٣
🕊محل شهادت : حما_سوریه
🥀مزار شهید : شیراز
📝اخلاق خوش، تواضع و فروتنی و تسلیم در برابر امر پدر و مادر ویژگی هایی بود که در ایام طفولیت عزیزش کرده بود؛ در کنار این ها خوب میدانست که نباید به مادیات دنیا تعلق خاطر داشت و این را نیز سرلوحه زندگیش قرار داده بود.
👌همزمان با شهادت مولاامیرالمومنین دیده به جهان گشود و در همان سحرگاه مادرش اورا وقف علی(ع) کرده بود؛ این سبب شد تا دوران نوجوانی اش
را در مسجد بگذراند...
💉در آن دوران هم در عرصه های فرهنگی و سیاسی فعالیت داشت. جوانی بسیجی بود؛ همین امر اورا در سن کم به جبهه حق علیه باطل کشاند و از ان پس بود که دیگر جبهه را رها نکرد نهایت بسیار تلاش کرد تا به ارزویش رسید و او هم میان سبزپوشان خمینی کبیر(ره) راه یافت.
👌شجاعت بی بدیلش و ارادت خالصانه اش به درگاه صدیقه طاهره(س) از او رزمنده ای رشید و نیرومند ساخته بود. با توکل بی همتایش به خدا؛ در جبهه ها قدم میگذاشت...
⬅با پایان جنگ فعالیت_های_فرهنگی اش را ادامه میداد تا زمانی که سوریه در معرض ناآرامی ها قرار گرفت؛ باز هم نگذاشت مقام های دنیایی زمین گیرش کند و راهی دفاع از حرم خانوم #زینب_کبری(س) شد و آنقدر تلاش کرد تا در نهایت به خواسته اش رسید.
⭐روز تولدش گویا صدای ملائک را شنیده باشد که با همه تماس گرفت؛ حلالیت خواست و خود را برای دیدار معشوقش اماده کرد.
⬅سرانجام همراه با همرزم شهید خود حشمت الله سهرابی شربت 🎉شهادت نوشید و در نزد خدا عند ربهم یرزقون شد...
برای سلامتی امام عصرعجل الله...
ارواح مطهرشهداوامام شهدا
🌷صلـــــــــــــــوات🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#بازنشر
طرح به مناسبت سالروز تولد شهید جواد الله کرم🌸
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃🌷بسم رب الشهدا🌷
🌹به مناسبت سالروز تولد
💥شهید_جواد_الله_کرم
📗تاریخ تولد : ۲ / ۴/ ۱۳۶۰ - تهران
📗تاریخ شهادت : ۱۹ /۲/ ۱۳۹۵. خانطومان
🕊محل شهادت : خانطومان، سوریه
🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا، قطعه ۵۰
📗تا نامش را شنیدم ذهنم پرکشید به سال پیش همون موقع که خبر برگشتش دلم را لرزاند. خانطومان قصه ی اشک های رزمنده هایی است که پیکر دوستان شهیدشان را در آن سرزمین، جا گذاشته اند. خانطومان، حال مادران چشم انتظار، همسران دلسوخته و کودکان دلتنگ است😔
📗اما یکسال پیش خانطومان از پیکر تفحص شده شهید جواد الله کرم گفت که چند سال پیش زمین و اهلش را وداع گفته بود.
💉ای شهید....
آنقدر در دنیا و مشکلاتش غرق شده ام که حتی از شناخت شهیدی همچون تو غافل بودم اما خبر آمدنت بدجوری دلم را لرزاند، شیشه بغضم شکست و چشمانم بارید..
📗مدافع حرم شدی و بعد جانباز، آخر هم جان و دلت را با پیکرت در خانطومان جا گذاشتی. خبر شهادتت و پیکری که نیامدنش همه را چشم انتظار گذاشته بود تو را شهید جاوید_الاثر کرد..
📗میدانم مهمان حضرت_زینب بودی و حضرت مادر برایت مادری می کرد..
اما شاید دلتنگی های دخترت کار دستت داد. میدانی در خرابه های شام هم ناله های رقیه کار خودش را کرد و حسین با سر_بریده به دیدارش آمد...😭
📗شاید هم در شب_قدر، دعا ها و نجواهای خانواده ات سبب شد تقدیر به برگشتن_پیکرت رقم بخورد و چشم های منتظرشان منور به پیکرت شود...
📗خوشبحال آنان که مهمان مراسم تشییعات بوده اند. نمی دانم چند دل شکسته ی عاشق، شهادت را از تو هدیه گرفتند. شاید هم پسرت دلتنگی هایش را بغل کرده بود و برای تو با سوز دل میخواند...
از شام بلا شهید آوردند
با شور و نوا شهید آوردند😓
📗حال یکسال است که خانواده ات هرگاه دلشان می گیرد، دل تنگی هایشان را بر سر مزارت تسکین می هند.
📗شهید از قوانین دل، سرپیچی کرده و اسیر روز های بلاتکلیفی شده ایم...
برایمان دعا کن....
<الّلهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج>
هدیه_به_روح_شهداء_و_شهدای_
مدافع_حرم_آل_الله......🌷
🍃صلــــــــــــوات🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadehر
سلام دوستان
مهمون امروزمون برادر رضا هست🥰✋
*محافظ حاج قاسمــــ*🕊️
*شهید رضا خُرمی*🌹
تاریخ تولد: ۲۹ / ۸ / ۱۳۵۳
تاریخ شهادت: ۱۴ / ۳ / ۱۳۹۵
محل تولد: تهران
محل شهادت: سوریه
*🌹همسر شهید← سری اول که رضا به سوریه رفت، اطلاعی نداشتم🥀و فقط میدانستم مدتی را در مأموریت است.🕊️یک سال بعد متوجه شدم که رضا مربی موتور سواری و تیراندازی💥 و در تیم حفاظتی حاج قاسم است 🌙هیچوقت مانع اعزامش نشدم و فقط میگفتم: «مراقب خودت باش!»🌷همسرم همیشه میگفت هنگامیکه به منطقه میروند حاجقاسم به آنها اجازه نمیدهد که جلودار باشند و خودش جلوتر از همه راه میرود.💫 محافظ بودنش را هم ابتدا خودمان فهمیدیم؛ یکی از اقوام همسرم را پشت سر شهید قاسم سلیمانی در فیلمی از ایشان دیده بود.🍃پس از شهادت متوجه شدم که درجه ایشان سرهنگ است.💫زندگی را سخت نمیگرفت و با اخلاق بود. دل رئوفی داشت اگر مریض میشدم مینشست برایم گریه میکرد،🥀دو دختر و یک پسر از همسرم به یادگار مانده💞رضا به همراه چندین نفر در منطقه خلسه در ساختمانی مستقر بودند که ساختمان توسط تروریستهای تکفیری شناسایی شده بود🥀داعشی ها خودرویی حامل ۲ تن مواد منفجره را در نزدیکی ساختمان منفجر کردند💥 و رضا به همراه مرتضی مسیبزاده و قدرتالله عبدیان به شهادت رسیدند.*🕊️🕋
*شهید رضا خُرمی*
*شادی روحش صلوات*
.• کتابِ مرتضی و مصطفی •.
" قسمت۲۴ "
|فصل نهم : روز تاسوعا پیش عباسم|
{ پایان فصل نهم }
...💔...
شیخ محمد آمد و گفت: «ابوعلی! بلند شو. بچهها همه دارن نگاه می کنن، پاشو. بعدِ سید کار دست توئه، پاشو.» اصلا نمی فهمیدم چه می گوید. روی بدن سید افتاده بودم و زار می زدم. با نهیب و تشر شیخ محمد به خودم آمدم که گفت: «ابوعلی! پاشو خودت رو جمع کن. روحیه بچهها رو بیشتر از این بهم نریز! والله به خدا اگه سید راضی باشه تو این طوری می کنی!» بلند شدم، اما حالم عوض نشد. شیخ محمد که دید من بلند شدم، سریع رفت پیش بچهها.
با زحمت جنازه ی سیدابراهیم را انداختم روی کولم. پاهای سید روی زمین کشیده می شد. اشک می ریختم و او را می آوردم عقب. ۷۰، ۸۰ متر که آمدم، نفس ام برید. اما اگر او را زمین می گذاشتم، ممکن بود دیگر نتوانم بلندش کنم. دغدغهام نیفتادن جنازه سید دست دشمن بود. به دیوار تکیه دادم و نفس گرفتم. هر طوری بود او را به اولین خانه ای که در القراصی گرفته بودیم و محل لجستیک مان شده بود، رساندم.
تا غروب جنازه سید همان جا ماند. بعد از تاریکی هوا او را پتوپیچ کردیم، فرستادیم عقب؛ اما خودمان همان جا ماندیم.
نیروهای کمکی از سمت راست آمدند. با فشاری که به دشمن وارد آوردیم، آنها را مجبور به عقبنشینی کردیم.
بعد از گرفتن القراصی و تحویل آن به نیروهای جدید، برگشتیم عقب. اما من دیگر دل و دماغ نداشتم. همین جور بی خود اشک ام می آمد و نمی توانستم جلوی آن را بگیرم. بچهها خیلی دلداری ام می دادند؛ اما داغ سید خیلی برایم سنگین بود.
یک هفته بعد از شهادت سید، حاج قاسم به مقر ما در یک مدرسه آمد. آن روز فرمانده تیپ من را به حاج قاسم معرفی کرد و گفت: «هر جا سیدابراهیم بوده و می رفته، ابوعلی هم دنبالش بوده است.» همان روز من به عنوان جانشین سیدابراهیم معرفی شدم و فرماندهی یگان ناصرین به من سپرده شد.
حاج قاسم در سخنرانی آن روزش برای بچهها، از سیدابراهیم یاد کرد و گفت: «من آن زمان در دیرالعدس دیدم یک صدای خیلی برجسته ای می آید؛ سیدابراهیم صدرزاده خیلی صدای مردانه ای داشت، مثل داش مشتی های تهرانی. من او را نمی شناختم. وقتی از پشت بی سیم حرف می زد، گفتم: «او کیست که از تهران آمده و در تیپ فاطمیون جای گرفته است.» حسین [بادپا] گفت: «سیدابراهیم.» وقتی از دیرالعدس برمی گشتیم، از حسین [بادپا] سؤال کردم: «این سیدابراهیم کیست که با این صدای بلند و مردونه صحبت می کرد؟» سید را نشان داد [و] گفت: «این.» یک جوان رشید، باریک که خیلی تو دل برو بود و آدم لذت می برد که نگاهش کند. من واقعا عاشقش بودم. پرسیدم: «چطور به اینجا آمده است.» [گفتند:] این جوان چون ما راه نمی دادیم بیاید، رفت مشهد و در قالب فاطمیون و به اسم افغانی ثبت نام کرده و به اینجا آمده بود؛ زرنگ به این می گویند. زرنگ به من و امثال من نمی گویند. زرنگ فردی نیست که به دنبال مال جمع کردن و گول زدن مردم است. زرنگ و با ذکاوت شخصی است که فرصت ها را به این شکل به دست می آورد. زرنگ یعنی کسی که فرصت ها را به نحو احسنت استفاده می کند. چرا وی این کار را کرد، چون خیلی قیمت دارد. خدا کسی را که در راهش جهاد می کند، دوست دارد. فَضَّلَ اللّهُ المجاهدینَ عَلَی القاعِدینَ أَجرًا عظیمًا. اگر کسی را خدا دوست داشته باشد، محبت، عشق و عاطفه اش را در دل ها آکنده می کند. امثال سیدابراهیم در خیابانهای تهران بسیارند، اما آن چیزی که سیدابراهیم را بسیار عزیز کرد، این مسأله بود.»
من شعری درباره سیدابراهیم سروده بودم که آن روز جلوی حاج قاسم خواندم:
ظهر تاسوعا میان کربلای دیگری
در ره عشق حسین دیدم که بی پا و سری
خوب دیدم عشق در قلب تو غوغا می کند
دشمن بی دین ز احساس ت پروا می کند
خوب دیدم مصطفی عباسِ زینب می شود
روز روشن بر همه تکفیریان شب می شود
ای برادر مصطفی ای سرو قامت ای رشید
ای نگهبان حرم ای مرد میدان ای شهید
خوب دیدم چهره ات یک لحظه غرق نور شد
ظهر تاسوعا خدایا چشم دنیا کور شد
از رشادت های تو هر چه بگویم من کم است
ذکر عشق تو به بی بی روی دردم مرهم است
گفته بودی اربعین پای پیاده کربلا
آه سید، رهسپارم می روم من تو بیا
وعدهی دیدار ما ای جان من ای مصطفی
اربعین در کربلا در کربلا در کربلا
این خوابی بود که سیدابراهیم دیده بود. یک بار که با شیخ محمد دور هم نشسته بودیم، سید گفت: «ابوعلی! دیشب خواب دیدم با هم پیاده داریم می ریم کربلا.» خیلی انتظار تعبیر خواب سید را می کشیدم.
جدای از این، چندین بار به هم قول داده بودیم، هر کدام زودتر شهید شدیم، او آن دیگری را شفاعت کند. یک بار یکی از بچهها داشت از من و سید فیلم می گرفت. اول از من پرسید: «تو این قدر شهید شهید می کنی، هیچ پیامی نداری؟» سید کنارم بود. رو به دوربین گفتم: «ما با هم یه قرارهایی گذاشتیم. الانم متذکّر می شیم که هر کدوم مون زودتر پرید - البته این سید زودتر می پره - هر کی زودتر پرید، بره بستْ در خونه حضرت سیدالشهدا بشینه، شهادت اون یکی رو بگیره. اگر این کارو نکنه، شهید پَستیه.»
یک بار دیگر توی ماشین بودیم که این صحبت شد. آنجا سیدابراهیم رو به دوربین گفت: «مردم! تا حالا شهید پست دیدین؟.»
سیدابراهیم که شهید شد، پدرش می خواست آخرین مسئولیت اش را روی سنگ قبرش بنویسد. من به او گفتم: «آخرین مسئولیت سیدابراهیم جانشین تیپ بود. منتهی شاید اگه خود سیدابراهیم هم بود، راضی نمی شد که مسئولیتش رو روی مثلاً سنگ قبرش بنویسند. هیچ وقت دوست نداشت مطرح بشه.»
روی سنگ قبرش حک شد: «فرمانده گردان عمار تیپ فاطمیون.»
...💔...
⚪️ ادامہ دارد ...
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
سخت است درک معنی بودنِ با شما!
تمامی ایاممان بدون شما میگذرد؛
رمضان بدون شما! ...
عیدها بدون شما! ...
عزاداریها بدون شما! ...
و این بار عید غدیری دیگر بدون شما!!
بیا و لذت بودن با خودت
در کنار خودت در روزگاران خودت را به ما بچشان ...
#نوای_دلتنگی💔
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
☆∞🦋∞☆
هـــــم خودشان #خاڪے بودند
وهم لباس هـــــایشان...
ڪافے بـــــود بـــــاران ببارد
تا عطـــــرشان در ســـــنگرها بپیچد
#روایتـــــ_عشق
#سلام_صبحتون_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📗بسم رب المهدی عجل الله.......
✳به مناسبت سالروز شهادت
✳شهید_کمال_قشمی
💠تاریخ تولد : / / ۱٣۴۴
💠تاریخ شهادت : ٣ /۴/ ۱٣۶٧
🕊محل شهادت : منطقه ماووت
🥀مزار شهید : گلزار شهدای زنجان
⬅با آغاز جنگ_تحمیلی، شناسنامه اش را در دست گرفت و راهی شد. مسئول اعزام با دیدن قامتش موافقت کرد اما وقتی 👀چشم هایش تاریخ تولد کمال را در شناسنامه دید و فهمید ۱۳ سال بیشتر ندارد مخالفت کرد.
💉ناامید نشد، کم نیاورد و با دستکاری تاریخ📕 تولدش، راهی 🔥جبهه شد. تعلقات دنیا نتوانست او را پابند کند. حتی بعد ها که 💞ازدواج کرد و فرزند ۲ ماهه اش خود را برای پدر عزیز می کرد، حس پدری را نادیده گرفت و باز هم راهی جبهه شد😔
👌بارها بال پروازش زخمی شده بود و با🔥 جراحت برگشت اما هربار مصمم تر از قبل راهش را ادامه داد. آنقدر برای شهادت در خانه خدا را زد که وقتی فرمانده گردان امام حسین علیه السلام بود به آرزویش رسید...🌷
📕شناسنامه ها را دستکاری کردند و روحشان بزرگ شد و عاقبت بخیر 👌وای بر ما اسیران دنیا که گم کرده ایم ماه و سال را... شهید جان همیشه نگاهی💔
بحقّ حضرت بقیة الله الاعظم(عجل الله...ـ)
اَللّهُمعجّللِولیّڪالفَرج🤲
⬅باشهـــداتــاظهــــور☆♡🥀
#شهدا_در_قهقهه_مستانه_شان_و_در_شادی_وصلشان_عند_ربهم_یرزقون_اند
#شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید
#شهدای_مدافع_حرم
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃سلام بر تو ای خورشیدی که در پشت ابر گناهان امت پنهان شده ای و در غربت و #تنهایی نظاره گر تمام لحظات زندگی ما هستی.
🍃سلام بر تو ای عزیز دل #زهرا تویی که مادرت در آن لحظه های سرتاسر غم و درد در میان شعله های آتش با دلی مالامال از غم و درد تو را صدا زد و گفت: «ای #مهدی من! کی خواهی آمد تا انتقام مرا از ظالمان و غاصبان رو سیاه روزگار بگیری؟»
🍃سلام بر تو ای شمشیر #علی در غلاف؛ ای کسی که علی آرزومند دیدار توست و #دعا می کند برای لحظه ای که تو بیایی و با #ذوالفقار حیدری انتقام پدرت را از دشمنانش بگیری؛ همان دشمنانی که حق او را غصب کردند؛ بر صورت همسرش سیلی زدند و بازو و پهلوی تنها یاورش را شکستند و او غریبانه در گوشه تنهایی و #غربت سالها به سر برد در حالی که به فرموده خودش خار در چشمش و استخوان در گلویش بود.
🍃 در کنارم هستی و بر کارهایم نظارت داری. در مشکلات زندگی دست های شما یاری کننده من است گرچه تو آسمانی هستی و پاک و من زمینی و غرق #گناه اما برای من چه تکیه گاهی محکم تر از شما، به خاطر همین تو را بهترین مونس و پناه گاهم می دانم و در غروب #جمعه ها غصه هایم را برایت می گویم و از تو می خواهم که برایم دعا کنی تا عاقبت به خیر گردم و روزی که #ظهورت تحقق پیدا نمود رو سفید باشم.
✍نویسنده : #علی_اناری
✨ #جمعه_های_انتظار
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❇️ماجرای جالب تصادف خودروی سردار سلیمانی
🔹راننده حاجی بیان میکرد در مسیر فرودگاه امام خمینی(ره) بودیم. پرایدی منحرف شد و با ما تصادف کرد. پراید صد درصد مقصر بود. بعد از برخورد از سمند پیاده شدم و از حاجی خواستم اجازه دهد که به پلیس زنگ بزنیم اما حاجی به شدت با من برخورد کرد و با جذبه گفت مقصر تو هستی!
▪️راننده میگوید: پراید مقصر است، اما سردار اصرار میکند که مقصر توئی و باید خسارت راننده پراید را پرداخت کنیم. راننده پراید که خودش هم متحیر شده بود، خوشحال از این اتفاق و مهربانی، خسارت را گرفت و رفت.
🔺به حاج قاسم گفتم چرا گفتی من مقصرم؟ مقصر راننده پراید بود و شما دارید به من ظلم میکنید!
📌شهید سلیمانی جواب داد: «عزیز من! ما الان کجا میرویم؟ به سوریه میرویم. به دل آتش. اما این راننده پراید نانآور خانواده است و با همین ماشین رزق خانوادهاش را تأمین میکند.»
🔸ما مبلغ خسارت را به او پرداخت کردیم و او را خوشحال کردیم و خوشحالی او برای ما خیر است و صدقه راه است. تازه اگر ما در سوریه کشته شویم معلوم نیست در زمره شهدا قرار بگیریم. باید گذشت کنیم و به خاطر عمل مان خداوند به ما عنایتی کند.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰 #سیره_شهدا | #یار_یتیمان
🔻توجه کردن به یتیمان از شاخصه های اخلاقی شهید بود. با وجود حقوق پایین خود و تمام مشکلات که وجود داشت، سرپرستی یک یتیم را قبول کرده بود و این در حالی بود که هیچ کس از این قضیه با خبر نبود .
اخلاص در عمل و حساس بودن به حفظ بیت المال دیگر شاخصه های اخلاقی شهید عطری بود .
همسر شهید عطری میگوید، روحیه توکل اخلاق و شجاعت شهید آن چنان زیاد بود که، اگر شهید نمیشد باید تعجب می کردیم .
در توصیه ای فرموده بود؛ از همسر بزرگوارم میخواهم که فرزندانم را همچون من مطیع رهبر عزیزمان پرورش دهد؛ زیرا آقا مایه افتخار و مباهات ما مسلمانان و همه مظلومان عالم است....
🌷 شهیدمدافع حرم محمدحسین عطری 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🎙حاج حسین_یکتا :
شهادت آمدنی نیست، رسیدنی است.
باید آنقدر بدوی تا به آن برسی.
اگر بنشینی تا بیاید،
همه السابقون میشوند،
میروند و تو جا میمانی.
(#تلنگر) اگرشهیدنشیمیمیری...
🌷🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh