eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32هزار عکس
9.9هزار ویدیو
222 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘بسمہ رب الشهدا والصدیقین⚘ ✍به مناسبت سالروز تولد 🔰شهید_امیر_کاظم_زاده 🔰تاریخ تولد : ۱۴ /۶/ ۱٣۶۱ 🔰تاریخ شهادت : ۱۱ /۳/ ۱٣٩٢ 🔰محل شهادت : دمشق 🔰مزار شهید : بهشت زهرا سلام الله علیها 🔰می گویند عشق حسین سن و سال نمی شناسد. از همان کودکی آرام آرام روح و جسمت را دربر می گیرد. غلامِ حسین می شوی و روزهای محرم... 🔰امیر کاظم زاده از همان کودکی عشق اهل بیت مخصوصا امام_حسین بر دلش جوانه زده بود. با شروع محرم با بچه ها محله را سیاهپوش می کردند. سنج و طبل می خریدند و برای ارباب عزاداری می کردند. 🔰لحظه به لحظه با عشق امام حسین قد کشید و بزرگ شد و با پیوستن به سبزپوشان س.پاه راهش را استوار کرد 🔰مدتی بعد به درخواست مادر ازدواج کرد و حاصل ازدواجش فرزندی شد که نذر حضرت محمد بود و پس از نوشتن نام هایی که امانت سپردند به صفحه های قرآن، طاها قسمتشان شد و نام عزیز دل پدر شد محمدطاها. 🔰عشق به شهادت در دلش هر لحظه می تپید. در تشییع شهدای_دفاع_مقدس از همه میخواست برای شهادتش دعا کنند و معتقد بود که در باغ شهادت هنوز هم باز است. مدتی بعد که خبر دفاع از حرم_حضرت_زینب را شنید به عشق اباعبدالله راهی شد. مقصد را نگفت فقط از ماموریتی گفت که ممکن است ۴۵ روز طول بکشد. 🔰مادر با محمد طاها شش ماهه بدرقه کرد پسرش را به امید دیدار دوباره. اما شاید محمد طاها میدانست که اخرین دیدار با پدر است که بیقراری کرد و چشم های پدر هر چند قدم یکبار، فرزند شش ماهه اش را میدید و دل کندن را تمرین می کرد. شاید هم به یاد شش_ماهه ارباب بغض می کرد و استوارتر قدم بر میداشت. 🔰مدتی بعد در باغ شهادت باز شد و خودروی پر از مهمات بهانه و تیر عدو سبب خیر تا فرنانده این بار در میان شعله های آتش به باغ آرزویش برسد. سه روز در محاصره در میان شعله های آتش سوخت. از امیر اربا اربا چیزی نمی توان گفت اما مادر هنوز هم منتظر است تا قامت تک پسرش را بعد از خداحافظی آخر ببیند. حال، محمد طاهای شش ماهه مردِ کوچک خانه شده و دلتنگی هایش را با قاب پدر شریک می شود .دست می کشد بر عکس پدر و از حسرت هایش می گوید. از دیدن روی پدر و یک سفر با پدر آن هم به مقصد مشهدالرضا... ⚡️ختــــــــــم صلــــــــــــوات⚡️ برای سلامتی امام عصر عجل الله... هدیه به ارواح مطهر شهدا....امام شهدا.... شهیدسرافراز<<امیرکاظم زاده>> <<صلــــــــــوات>> 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🌱| ❗️ 👈🏻همسر فرعون تصميم گرفتــ ڪه عوض شود ؛ و شُد یڪــی از زنــان والای بهشتــی ... 👈🏻پسر نوح تصميمــی برای عوض شدن نداشتــ ... غرق شد و شُد درس عبرتــی برای آیندگان... اولی همسر يڪ طغيانگـــــر بود و دومی پسر يڪ پيامبـــــر...!!! ⚠️ براے عوض شدن هيچ بهانه‌ای قابل قبول نيستـــــ .... 👈🏻اين خودتــ هستــی ڪه تصميم می‌گيری تا عوض شوۍ... . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‌‌‌ ✨امام صادق عليه السلام فرمودند: هيچ پيامبرى در آسمان‌ها و زمين نيست مگر اين كه مى‏‌خواهند خداوند متعال به آنان رخصت دهد تا به زيارت امام حسين عليه السلام مشرف شوند، چنين است كه گروهى به كربلا فرود آيند و گروهى از آنجا عروج کنند . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠استاد فاطمي نيا(ره): مساله‌ی والدين شوخي نيست! ممكن است ، انسان را عقب بيندازد و بركات را ببرد. اگر كوتاهي كرده ايد، تا دير نشده است جبران كنيد. اگر در قيد حيات هستند؛ دلشان را به دست آوریدو به ايشان خدمت كنيد... و اگر هم به رحمت خدا رفته اند؛ براي آنها كنيد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📨 🌹شهید مدافع‌حرم کرانی 🔷این مالِ مردمه! ❤️مادر شهید روایت می‌کند: احمد خیلی سرمایی بود. در حدّی که توی تابستون هم لباس زیاد می‌پوشید!! دوستانش می‌گفتند در سوریه، یک جاهایی مجبور بودیم در خونه‌ی مردم سوری سنگر بگیریم؛ خب به هرحال جنگ شهری بود و از طرفی وسایل مردم هنوز توی خونه‌ها بود. 💙احمد خیلی رعایت می‌کرد که به وسایل آسیبی نرسه! یک شب خیلی سردش بود و از سرما می‌لرزید؛ وقتی یه پتو از خونه سوری‌ها برداشتیم روش انداختیم، با ناراحتی ردش کرد و گفت نه، این مال مردمه! گفتیم خب میذاریم سر جاش ولی احمد قبول نکرد! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
ای مادر خردہ نگیر کہ این همہ سال چرا نہ خطـی نہ خبری دستشان بستہ بوده.....!!!❤️‍🩹 🕊۱۷۵غواص_شهـید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ سلام دوستان میزبان امروزمون برادر میثم هست🥰✋ *شهید بـےسرے ڪه سنگــ مزار ندارد*🥀 *🌷شهید میثم مُدواری* تاریخ تولد: ۲۳/ ۲ / ۱۳۶۳ تاریخ شهادت: ۱۶ / ۸ / ۱۳۹۴ محل تولد: تهران محل شهادت: سوریه *🌷همسر شهید← رمز گوشی همدیگه رو می‌دونستیم ولی سر گوشی هم نمی‌رفتیم🪄بعضی وقت‌ها گوشی هم رو عوض می‌کردیم؛🖇️ایشون می‌رفت پیامهای‌ تلگرام من رو میخوند،🤳🏻 منم‌ میرفتم‌ تلگرامش رو میخوندم💌🤳🏻یه عالمه میوه براش پوست می‌کَندم میذاشتم تا بخوره؛🥒 تهِ میوه رو خودم می‌خوردم! می‌گفت چرا خودت نمیخوری؟🥝می‌گفتم وقتی تو میخوری بیشتر به من می‌چسبه!(:🌙بعضی وقت‌ها یه جاهایی میرم یا یه‌ چیزایی میبینم، واقعاً دلم براش تنگ میشه🥀احساس می‌کنم پیشم نشسته!🥀همرزم← شب عملیات تا صبح من و شهید محمدخانی و میثم زیر یک پتو از سرما لرزیدیم❄️میثم قبل از نماز صبح بلند شد📿 وضو گرفت تا نماز شب بخواند📿 نماز شب را خواند و این آخرین نماز شبش بود🥀قبل از اینکه بزنیم به خط گفتم: میثم نیتت صاف شد؟⁉️ نگاهم کرد و با یه لبخند گفت: صاف صاف💫 از این صاف صاف گفتنش تا لحظه‌ای که غسل خون کرد چند لحظه هم نشد🕊️همسرش← بعضی ﺭﻭﺯﻫﺎ به من می‌گفت ﺍﮔﺮ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ پیکر بیﺳﺮ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﭼﻪ ﻛﺎﺭ ﻣﯽﻛﻨﯽ؟»🥀 همینطور هم شد🥀در اثر اصابت گلوله توپ به سرش بی سر شد🥀و به آرزوی خود رسید🕊 بنا بر وصیت میثم، مزار او در بهشت زهرا(س)🌙همانند مولایش امام حسن مجتبی(ع)،💫بدون سنگ مزار🥀در کنار برادرش شهید مسعود مُدواری می‌باشد*🕊🕋 *شهید میثم مُدواری* *شادی روحش صلوات* 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh