eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 0⃣3⃣ #قسمت_سی 📖وقتی برگشت
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 1⃣3⃣ 📖محمد حسین بلند بلندگریه میکرد. نگهبان زیر بغل ایوب را گرفت و کمکش کرد تا از پله ها بالا برود. رنگ ایوب از شدت زرد شده بود. از اموزش و پرورش برای ایوب نامه📩 امده بود که باید برگردی سر شغلت، یا بابت اینکه این مدت نیامده ای، پنجاه هزار تومان بدهی 📖پنجاه هزار تومان برای ما خیلی زیاد بود. گفتم بالاخره چه کار میکنی⁉️ -برمیگردم سر همان معلمی، اما نه توی شهر؛ میرویم اسباب و اثاثیه مان را جمع کردیم رفتیم . روستایی که با تبریز یک ساعت و نیم فاصله داشت. 📖ایوب یا بیمارستان بود یا . یا نامه میفرستاد یا هر روز تلفنی☎️ صحبت می کردیم. چند روزی بود از او خبری نداشتیم. تنهایی و بی هم زبانی را بیشتر میکرد، هدی را باردار بودم و حالت تهوع داشتم. 📖از صدای مارشی، که تلویزیون پخش میکرد معلوم بود شده. شب خواب دیدم ایوب میگوید "دارم میروم ". شَستم خبر دار شد دوباره مجروح💔 شده. محمد حسین را بردم توی حیاط و سرش را با دوچرخه اش گرم کردم. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠ ✫⇠ بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 2⃣3⃣ 📖روی پله ها نشستم و دستم را گذاشتم زیر چانه ام. نمیدانم چه مدت گذشت که با صدای "عیال، " گفتن ایوب به خودم امدم. تمام بدنش باندپیچی🤕 بود. حتی روی چشم هایش گاز استریل گذاشته بودند😥 📖-چی شده ایوب؟ کجایت زخمی شده؟ +میدانستم هول میکنی، داشتند مرا میبردند بیمارستان گفتم خبرش ب تو برسد نگران میشوی، از برادر ها خواستم من را بیاورند شهر خودم. پیش تو😍 📖شیمیایی شده بود. با . مدتی طول کشید تا سوی چشم هایش برگشت. توی بیمارستان امپول اشتباهی بهش تزریق کرده بودند و موقتا شده بود. پوستش تاول داشت و سخت نفس میکشید 📖گاهی فکر میکردم ریه ی ایوب اندازه یک بچه هم قدرت ندارد😔 و هر لحظه ممکن است نفسش بند بیاید. برای فرقی نمیکرد، او رفته بود همه هستیش را یک جا بدهد و ذره ذره از او میگرفت 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
شبای-جمعه-که-می-شه.mp3
2.06M
🎵 🔹 🔸شبای جمعه که می‌شه دلا بهونه می‌گیره... 🎤🎤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
⭐️تو شدی ❣و دور💫 شهر چیده شدی ⭐️و من به خون شقایق🥀 قسم ❣ از حاشیه بر روی متن خواهم نوشتـ✍ ⭐️بر روی هرچه که ❣یاد تو💭 را کرده است 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دفتر را باید چگونه باز کرد های بی تو بودن را چگونه می شود آغاز کرد ⁉️ چشم خورشید ☀️ با طلوعش در پی رخسار زیبای شماست رنگ می بازد اگر این هم نائل به دیدارت نگردد 😔 یابن الزهرا 🌸🍃 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
شهیــــد... به‌قَلبت‌♥️نگـاه‌میکُند اگرجایی برايَش‌ گذاشته‌باشے مےمانَد و می ماند ...🕊🌷 🤲 🌺 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین -  گوشه چشمی اگر از جانب دلبر برسد - استاد میرزامحمدی.mp3
4.26M
با (عج) 🍃گوشه چشمی اگر از جانب دلبر برسد 🍃دست من نیز به آن چشمه‌ی کوثر برسد 🎤حجت الاسلام 💔 🌷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
『 در محضر شهدا 』_۲۰۲۲_۰۶_۱۷_۲۳_۰۶_۰۴_۲۲۶.mp3
3.7M
☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم ☀️ ❇️ الَهِي عَظُمَ البَلاءُ وَ بَرِحَ الخَفَاءُ 🔶 و انكَشَفَ الغِطَاءُ وَ انقَطَعَ الرَّجَاءُ ❇️ و ضَاقَتِ الأَرضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ 🔶 و أَنتَ المُستَعَانُ وَ إِلَيكَ المُشتَكَى ❇️ و عَلَيكَ المُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ 🔶 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ❇️ أولِي‌الأَمرِالَّذِينَ‌فَرَضتَ‌عَلَينَا طَاعَتَهُم 🔶 و عَرَّفتَنَا بِذَلِكَ مَنزِلَتَهُم ❇️ ففَرِّج عَنَّا بِحَقِّهِم فَرَجا عَاجِلا 🔶 قرِيبا كَلَمحِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَبُ ❇️ يا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ 🔶 اكفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ ❇️ و انصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ 🔶 يا مَولانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ ❇️ الغَوثَ الغَوثَ الغَوثَ 🔶 أدرِكنِي أَدرِكنِي أَدرِكنِي ❇️ السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ 🔶 العَجَلَ العَجَلَ العَجَلَ ❇️ يا أَرحَمَ الرَّاحِمِينَ بحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
-ازاین‌عکس‌قشنگا🚶‍♂🖇':) ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
⇜عزتت ⇜شرفت ⇜شجاعتت بر‌تمامی‌نقشه‌‌های‌ چیره‌می‌شود.‌ آنها‌تو‌را‌ڪشتند اما‌ بہ‌زانویت‌درآورند چقدر‌این‌قصہ‌آشناست . . . 💔 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💢چه شرحی ... ✨کافیست در نگاه کنی تا در نگاهش محو شوی 👈میشه مسئول بود، محبوب هم بود! ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢چه شرحی ... ✨کافیست در #چشمانش نگاه کنی تا در نگاهش محو شوی 👈میشه مسئول بود، محبوب هم بود! ‎‎
🦋همسر : 🔸این عکس تمام خستگی😓 آقا مهدی را بعد از نشان می‌دهد؛ معلوم است که 3 ـ 4 شب و روز استراحت نکرده؛ طوری که دیگر چشم‌هایش از خستگی باز نمی‌شود. 🔹 که جوان 28 ساله بود در این عکس مثل یک پیرمرد 50 ـ 60 ساله افتاده است. با توجه به زمینه این عکس فکر می‌کنم منطقه غرب و باشد.
جانبازی که یک برادر خود را در زمان جنگ و دیگری را در جبهه فدا نمود و خود نیز به‌علمدار حسین اقتدا کرد💔 📸تصویر جانباز مدافع‌حرم برادر شهید مدافع‌وطن مسعود و شهید مدافع‌حرم ریحانه‌خانم دختر جانباز مدافع‌حرم سلامتی روزاَفزون جانبازان اسلام و شادی ارواح مطهر شهدا 🌺 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💢شیعیان باید در شب و روز گوش به زنگ باشند که شاید ندای ظهور حضرت بقیة الله ارواحنافداه بلند بشود‌. لذا بچه هایتان را هم به گوش به زنگ بودن عادت بدهید. 💚در زیارت روز جمعه به حضرت عرض می کنیم: «هذا یوم الجمعه و هو یومک المتوقع فیه ظهورک» یعنی این روز جمعه است و آن روز شماست که توقع بیشتری برای ظهور شما هست. ✨آیت الله ابطحی رحمة الله علیه ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
اینطوری میکردن 📖خاطره‌ای از ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
من هر جا با مواجه شده ام، آن هارا حتی از پدران شهدا هم دیده ام.غالباً نمونه اش را در روحیه‌ی این مادران بزرگوار و شجاع می توانید ببینید. این عظمت در میدان های سیاسی و فرهنگی است. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 2⃣3⃣ #قسمت_سی_ودوم 📖روی پ
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 3⃣3⃣ 📖نفس های ثانیه ای ایوب جزئی، از زندگیمان شده بود. تا ان وقت از شیمیایی☠ شدن فقط این را میدانستم ک روی پوست های ریز و درشت میزند. 📖دکتر برای تاول های صورتش دارو تجویز کرده بود. با اینکه دارو ها را میخورد ولی خارش، تاول ها بیشتر شده بود. صورتش زخم💔 میشد و از زخم ها می امد. ریشش را با تیغ زد تا زخم ها عفونت نکند. 📖وقتی از سلمانی ب خانه برگشته بود خیلی گرفته بود😞 گفت: مردم چه شده اند. میگویند تو که خودت جانبازی، تو دیگر چرا⁉️ بستری شدن ایوب انقدر زیاد بود ک و اتاق ریکاوری مثل خانه خودم شده بود. 📖از اتاق عمل که بیرون می اوردنش. نیمه هوشیار شروع میکرد به حرف زدن" من فهمیدم توی کدام دانشگاه معتبر خارجی، پزشکی تدریس میشود، بگذار خوب بشوم، میرویم انجا و من بالاخره پزشکی👨‍🔬 میخوانم. 📖عاشق پزشکی بود. شاید از بس که زیر تیغ جراحی رفته بود و نصف عمرش را توی گذرانده بود. چند بار پیش امد که وقتی گوشت به دستش نگرفت خودش فهمید عمل خوب نبوده❌ 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠ ✫⇠ بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 4⃣3⃣ 📖یک بار بهش گفتم: نگو؛ چیزی از عملت نگذشته صبر کن. شاید گرفت. سرش را بالا انداخت. مطمئن بود👌 دکتر که امد بالای سرش از اتاق امدم بیرون تا بخوانم. 📖وقتی برگشتم تمام روپوش دکتر قرمز شده بود😰 بدون اینکه ایوب را کند با چاقوی جراحی گوشت های فاسد را بریده بود. کمی بعد به جایی رسید که دیگر گوشت، دست خود ایوب بود و ملافه ی زیر ایوب و لباس دکتر را قرمز کرده بود. 📖ایوب از حال رفته بود😓 که پرستار ها برای تزریق مسکن قوی امدند. دوست نداشت کسی جز من کنارش💞 باشد. مادرش هم خیلی اصرار کرد اما قبول نکرد. 📖ایوب وقتی خانه بود کنار رختخواب و بساط چایش☕️ همیشه بود. از هر موضوعی، کتاب میخواند. یک کتاب دو هزار صفحه ای📕 به دستش رسیده بود که از سر شب یک لحظه ام ان را زمین نگذاشته بود 📖گفتم دیر وقت است نمیخوابی؟ سرش را بالا انداخت -مگر دنبالت کرده اند؟ سرش توی کتاب بود +باید این را تمام کنم صبح که بیدار شدم، تمامش کرده بود. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
M-ah-sabokbalan-1 (1).mp3
3.29M
🎤 با نوای: حاج صادق ✬سبک بالان خرامیدند و 💢مرا نامیدند و رفتند😔 ✬تو بالا رفته ای در زمینم 💢برادر روسیاهم شرمگینم😔 ✬مرا اسب سفیدی بود روزی🕊 💢 را امیدی بود روزی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh