این جوریه ڪه میگن:
"الرفیق ثم الطَریق"
حواستون باشه چه ڪس رو
برای رفاقت انتخاب میڪنید...!
#جان_فدا♥️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
این جوریه ڪه میگن: "الرفیق ثم الطَریق" حواستون باشه چه ڪس رو برای رفاقت انتخاب میڪنید...!
#خط_سلیمانی ✍
💠خداوندا، تو را سپاس که مرا از پدر و مادر #فقیر، اما #متدیّن و عاشق اهلبیت و پیوسته در مسیر پاکی💖 بهرهمند نمودی.
✍ برشی از وصیتنامه #شهید_سلیمانی
🛑 نامه #شهید_ذبیحالله_عالی به کارگزینی #سپاه برای کم کردن حقوقش!
📃بسمه تعالی
اینجانب دارای چهارهكتار زمین زراعتی آبی و خشكه میباشم وحقوق من زیاد میباشد
👈لذا درخواست مینمایم كه در اسرع وقت از #حقوق ماهیانه من حدود دو هزارتومان كسر نمائید. خداوند همه ما را خدمتگزار اسلام و امام قرار بدهد.
👤ذبیح الله عالی
🚨این نامه رو حقوق نجومی بگیرها بخونند و از خجالت بمیرند.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 4⃣3⃣ #قسمت_سی_وچهارم 📖یک
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
5⃣3⃣ #قسمت_سی_وپنجم
📖با چوب کبریت پلک هایش را از هم باز نگه داشته بود، تا دو ساعت بعد هنوز جای دو تا فرو رفتگی روی چشمهایش بود با همین #اراده اش دوباره کنکور شرکت کرد.
📖آن روزها در دانشگاه ازاد تبریز زبان انگلیسی🔠 میخواند. گفتم: تو استعدادش را داری که دانشگاه #دولتی قبول شوی. ایوب دوباره کنکور داد
کارنامه قبولیش که امد برای زهرا پستش کردم📬 او برای ایوب انتخاب رشته کرد
📖ایوب زنگ زد تهران
-چه خبر از انتخاب رشته ام؟
-تو کاری نداشته باش #داداش_ایوب طوری زده ام که تهران قبول شی، قبول شد. "مدیریت دولتی دانشگاه تهران"
📖بالاخره چند سال خانه به دوشی و رفت و امد بین تهران و تبریز🚌 تمام شد. برای درس ایوب امدیم #تهران. ایوب مهمان خیلی دوست داشت😍 در خانه ما هم به روی دوست و غریبه باز بود
📖دوستان و فامیل برای دیدن ایوب امده بودند. ایوب با هیجان از #خاطراتش میگفت. مهمانها به او نگاه میکردند و او مثل همیشه #فقط به من♥️ قبلا هم بارها به او گفته بودم چقدر از این کارش #معذب میشوم و احساس میکنم با این کارش ب باقی مهمانها بی احترامی میکند. چند بار جابه جا شدم، فایده نداشت😅
📖آخر سر با چشم و ابرو به مهمانها اشاره کردم. منظورم را متوجه شد. یک دور به همه نگاه کرد و باز رو کرد به من. از خجالت سرخ شدم☺️ بلند شدم و رفتم توی آشپزخانه. دوست داشت #مخاطب همه ی حرفهایش من باشم.
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
6⃣3⃣ #قسمت_سی_وششم
📖به تلفن های☎️ وقت و بی وقتش از سر کار عادت کرده بودم. حال تک تک ما را میپرسید. هرجا که بود، سر ظهرو برای نهار خودش رامیرساند خانه صدای بی وقت موتورش🏍 هم یعنی #دلش تنگ شده و حضوری امده حالمان را بپرسد
📖وقتی از پله ها بالا می امد. اگر خانم نصیری، همسایه مان توی راهرو بود نصف خبرهای خودش و محل کارش را برای او میگفت😅 به بالا که میرسید من میدانستم درباره چه اتفاقاتی از او سوال کنم.
📖دم در می ایستاد و لیوان ابی💧 میخورد و میرفت. میگفتم: تو که نمیتوانی یک ساعت #دل_بکنی، اصلا نرو سر کار. شب ها که بر میگشت، کفشش را در میاورد و همان جلوی در با #بچه_ها سرو کله میزد. میگذشت، لم میداد کنار دیوار و پشت سر هم میگفت: که چای☕️ و اب میخواهم
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
Meysam Motiee Baraye Dokhtaran Shohadaye Modafe Haram_(www.new-song.ir).mp3
3.12M
🎤 مداح: #حاج_میثم_مطیعی
❁پدرها به شوق تو ای مولا♥️
★دوباره به میدان کمر بستند
❁ببین #دختران_شهیدان را
★که چشم انتظار #پدر هستند😭
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
عاقد دوباره گفت:
وکیلم⁉️
#دلش شکستـ💔
یعنی به #قاب_عکس امیدی دگر نبود
او گفت: با اجازه #بابا، بله😔
مردی که غیر #خاطره ای مختصر نبود
#دختران_شهدا🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
💫بی تو این #فاصله ها طاقت من را برده
🌺ساعتم زنگ زده عقربه هایش مرده
💫کاش باور کنی از دوری تو #دلتنگم
🌺این دل خسته ام از دوری تو پژمرده🥀
✨صبحت بخیرشادی بخش زندگیم✨
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شفاعت میکنه اون شهیدی که
موقع گناه، میتونستی گناه🔞 کنی
ولی به حرمت #رفاقت باهاش
گناه رو کنار گذاشتی...🙂🦋
#شهید_ابراهیم_هادی
#سلام_صبحتون_شهدایی 🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#عــند_ربـهم_یــرزقون
🔸بهـش گـفتیـم:
آرمـان نـرو🚷 گـوش نمیکـرد
بـه شـوخـی گفتیم مـیری #شهـید_میشـی بـا خنـده گـفت: ایـن وصلـهها بـه ما نمیچـسبه😅
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عــند_ربـهم_یــرزقون 🔸بهـش گـفتیـم: آرمـان نـرو🚷 گـوش نمیکـرد بـه شـوخـی گفتیم مـیری #ش
امسال #آخریـنتولـد روبـراشگرفتیـم،گفتیم:
آرزوڪن..!
(آرزوڪرد..)
گفتیم؛آرمـانجانچےآرزوڪردے⁉️
گفت:آرزو
ڪردم
#شهـید
بـشم..♥️
#شهید_آرمان_علی_وردی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صــدای پـای مــاه رجـب بـه گـوش میــرســه..
آمــاده ایــم؟
استاد شجاعی
#ماه_رجب
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📊 اینفوگرافی|| اعمال روز اول ماه مبارک رجب به همراه اعمال مشترک ماه رجب
#اعمال_ماه_رجب
#انتشار_حداکثری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🕊🌹👱♂
اینهمہاز #حجـٰابدختَرا گفٺیم
ایندفعہبسلامتے #پسرهـٰایۍ
ڪهچشمـٰاشۅنڪفخیـٰابونۅمیبینہ
#غیࢪت ٺوشۅنمۅجمیزنہ
پـٰاتوقشون،عشقشۅنگلزاࢪشھداست🌷
دمہمـٰادراشۅنگࢪم..🕊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 6⃣3⃣ #قسمت_سی_وششم 📖به تل
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
7⃣3⃣ #قسمت_سی_وهفتم
📖دلم پر بود. چند روز پیش هم سر دستکاری کردن دوز قرص هایش بحثمان شده بود. سرخود دردش که زیاد میشد، تعداد قرص ها را کم و زیاد میکرد. بعد از چند وقت هم درد نسبت به مسکن ها مقاومت میکرد و بدنش به داروها جواب نمیداد.
📖از خانه رفتم بیرون، دوست نداشتم به قهر بروم خانه اقاجون. میدانستم یکی دو ساعت بیرون از خانه باشم ارام میشوم. رفتم خانه عمه، در را که باز کردم، اخم هایش را فوری توی هم کرد.
_شماها چرا مثل لشکر شکست خورده، جدا جدا می ایید⁉️
منظورش را نفهمیدم🤔 پشت سرش رفتم تو. صدای عمه با سر و صدای محمد حسین و هدی و حسن یکی شد.
📖_ایوب و بچه ها اژانس گرفتند، امدند اینجا.
بالای پله را نگاه کردم، ایوب ایستاده بود.
-توی خانه عمه من چه کار میکنی⁉️
با قیافه حق به جانب گفت: اولا عمه ی تو نیست و ... ثانیا تو اینجا چه کار میکنی؟ تو که رفته بودی #قهر؟
📖نمی گذاشت دعوایمان به چند ساعت برسد. یا کاری میکرد که یادم برود🗯 یا اینکه با هدیه ای پیش قدم #اشتی میشد. به هر مناسبتی برایم هدیه می خرید
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
8⃣3⃣ #قسمت_سی_وهشتم
📖حتی از یک ماه جلوتر آن را جایی پنهان میکرد. گاهی هم طاقت نمی اورد و زودتر از موعد هدیه ام🎁 را میداد. اگر از هم دور بودیم، میدانستم باید منتظر بسته ی #پستی از طرف ایوب باشم.
📖ولی من از بین تمام هدیه هایش، نامه ها💌 را بیشتر دوست داشتم. با نوشتن راحت تر #ابراز_علاقه میکرد. قند توی دلم اب میشد وقتی میخواندم "بعد از خدا، تو عشق منی😍 و این عشق آسمانی و پاک است. من فکر میکنم ما #یک_وجودیم در دو قالب، ان شاءالله خداوند ما را برای هم به سلامت نگاه دارد♥️ و از بنده های شایسته اش باشیم..."
📖برای روزنامه📰 مقاله مینوشت. با اینکه سوادش از من بیشتر بود، گاهی تا نیمه های شب من را بیدار نگه میداشت تا #نظرم را نسبت به نوشته اش بدهم. روزهای امتحان خانه عمه پاتوق دانشجوهای فامیل بود☺️ غیر از خواهرم و دختر عمم، #ایوب هم به جمعشان اضافه شد.
📖با وجود بچه ها ایوب نمیتوانست برای چند دقیقه هم جزوه هایش را وسط اتاق پهن کند. دورش جمع میشدند👥 و روی کتابهایش #نقاشی میکشیدند. بارها شده بود که جزوه هایش را جمع میکرد و میدوید توی اتاقش، در راهم پشت سرش می بست🚪
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شیرین شده باز کام دلهامون_۲۰۲۳_۰۱_۲۲_۱۹_۳۷_۱۶_۱۷۳.mp3
8.67M
🔊 #شور🌿🌸
شیرین شده باز کام دلهامون
حاجحسین سیب سرخی
🌺 ویژهٔ ولادت #امام_باقر(ع)
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۳_۰۱_۲۲_۱۸_۳۹_۰۲_۴۰۴.mp3
10.49M
سرود💐💐💐
سر محل چراغونه
حاج محمد رضا طاهری
#میلاد_امام_محمد_باقر (علیهالسلام)🌸
#شهیدگمنامـ🌷
⭐️تــو را در زمینـ🌏
#گُمــنام می خوانند
⭐️بدون آنکھ↯
بدانند شناختہ شده تر از #تو
در آسمانها نیست❌
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#سلام_امام_زمانم
یاد شما
همچون هوای دم #صبـح
تازه میکند جان را.. 😌
کافیست لحظهای
یاد #شما را نفس بکشیم
تا امید وصال 💞
تمام وجودمان را پر کند... 😍♥️
#اللّهُمّ_عَجّلْ_لِوَلیّکَ_الفَرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh