eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
1.6هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
برگردنگاه‌کن پارت407 نادیا گفت: –منم می رم پیش محمد امین. ولی با دیدن مادر شوهرم زمزمه کرد: –همین رو کم داشتیم! چرا بی‌خبر اومده؟ حالا می خوای چیکار کنی؟ مادر شوهرم جلو آمد و با تعجب نگاهم کرد. نادیا ضربه‌ای به پهلویم زد و خودش جلو رفت و سلام کرد. من هم به لب هایم برای لبخند زدن التماس کردم. –سلام مامان، خیلی خوش اومدید. سر سنگین سلام کرد. دستم را به طرف زیر زمین دراز کردم. –بفرمایید مامان جان. ببخشید من یه کم تعجب کردم آخه... او مستقیم جلو آمد و از کنار من رد شد و همان طور که کفش هایش را از پایش در‌ می آورد گفت: –می خوام برم پیش مامانت، می خوام شکایتت رو به مامانت بکنم. علی می گه اون نمی ذاره از خونه بیای بیرون. خودتم یه زنگ نمی زنی حالم رو بپرسی. می خوام ببینم چرا واسه خاطر اون هلمای گور به گور شده که دیگه اصلا معلوم نیست کجاست من نباید با عروسم رفت و آمد داشته باشم؟ همان طور که حرف می زد وارد خانه شد و با دیدن هلما همان جا ماتش برد. نگاهش را بین من و هلما چرخاند. مادر با دیس برنج وارد شد و با دیدن مادر علی یکه خورد. دیس را داخل سفره گذاشت و با خوشرویی به استقبال مادر شوهرم آمد. مادر علی نگاهش را از هلما گرفت و به مادر داد و با لحن عصبی گفت: –چه سلامی؟ چه علیکی؟ شما اینو آوردی نشوندی تو خونه ت، اون وقت می گی به خاطر هلما نمی‌خوام دخترم از خونه بره بیرون؟ مادر گنگ به هلما نگاه کرد. –مگه شما می‌شناسیدش؟ مادر علی پوزخند زد. –سه سال عروسم بوده، می شه نشناسم؟ بعد برگشت به طرف من و جوری نگاهم کرد که نگفته فهمیدم می‌خواهد بگوید تمام آتش ها از گور تو بلند می شود. مادربزرگ رو به مادر شوهرم گفت: –تشریف بیارید بشینید تا براتون توضیح بدیم. سوءتفاهم شده. ولی مادر علی عصبانی‌تر از این حرف ها بود. نگاهش را به ساره داد. –نه حاج خانم، انگار فقط من این جا زیادی‌هستم. جمعتون جمعِ، مزاحم نمی شم. بعد فوری رفت تا کفش هایش را بپوشد. دستپاچه شدم و دنبالش رفتم و شروع به التماس کردم. هر چقدر گفتم صبر کنید توضیح بدهم دارید اشتباه می‌کنید فایده‌ای نداشت. بعد از رفتن مادر شوهرم آویزان به خانه برگشتم. مادر هنوز همان جا کنار سفره خشکش زده بود و خیره به هلما نگاه می‌کرد. رستا زیر گوشش چیزهایی نجوا می‌کرد و در آخر هم دستش را گرفت و به آشپزخانه برد. مادر بزرگ نوزاد را روی زمین خواباند و از جایش بلند شد و رو به من که نگران نگاهش می‌کردم گفت: –من درستش می‌کنم. بعد هم به آشپزخانه رفت. هلما با استرس نگاهم کرد و در حالی که مدام لب هایش را گاز می‌گرفت از جایش بلند شد. –فکر کنم بهتر باشه من برم. لعیا رو به هلما گفت: –عجب مادر شوهر خفنی داشتی؟ یه کلام نپرسید صورتت چی شده. هلما نگاهش را پایین داد. –من دیگه واسه ش یه غریبه ام. چشم‌هایش نمدار شد. –تقصیر خودمه، خود کرده را تدبیر نیست. مادربزرگ از آشپزخانه بیرون آمد. –هلما خانم کجا؟! سفره بازه، حرمت داره. بشین غذات رو بخور دخترم بعد. هلما گفت: –ممنون حاج خانم. به اندازه کافی همه تون رو اذیت کردم. بعد نفسش را با سوز بیرون داد. –انگار یه کرم همیشه باید یه کرم بمونه، اگه پروانه هم بشه کسی باورش نمی کنه. مادر بزرگ لبخند زد. –آخه تو اون قدر پروانه‌ی قشنگی شدی که کسی باورش نمی شه این پروانه همون کرمه. خیلی عوض شدی. لعیا لحن شوخی گرفت. –حاج خانم این الان تعریف بود یا فحش؟ از این که لعیا در هر شرایطی می‌توانست شوخی کند تعجب کردم. لیلافتحی‌پور ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
Amir Kermanshahi - Cheshmato Beband 1 (128).mp3
4.6M
اخ کربلا ‌.🥀🥀 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
《يُسَبِّحُ للهِ ما فِی السَّماواتِ وَالاَرض》 ┊ ┊ ┊ ┊ ┊💗سُبحان الله ┊ ┊ ┊ ┊💗 اَلحَمدُلله ┊ ┊ ┊ 💗 لا اِلهَ اِلَّا الله ┊ ┊ 💗 الله اَکبر ┊ 💗 سُبحانَ اللهِ وَ بِحَمدِه 💗 اَستَغفِرُالله 🤍در آغـــاز روز دهـــانـــمــان را 💗خوشبو می‌کنیم با ذکر نام الله 🤍بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ 💗الـــهـــی بـــه امـــیـــد تـــو ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
سلام امام زمانم🌸 خبری از خبر آمدنت بهتـــــر نیست ای تو صدر همہ اخبار ڪجایی آقا؟ تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌷 صبحتون‌مهدوی ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
قلبــــ مـرا هواے تو اشغال می‌ڪند با هر ســلام با حرمـٺ حال می‌ڪند دارم یقین ڪه حضرٺِ عالی‌جنابِ عشق ڪربُـبَلا نصیـبِ من امسـال می‌ڪند 🏴اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْـنِ 🏴وَ عَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْـنِ 🏴وَ عَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْـنِ 🏴وَ عَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْـنِ صبحتون حسینی ♥️ ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌الله‌الرحـمن‌الرحیـم 💫🍃 قرائت و صد صلوات به نیابت از 🥀 🥀 🏴 هدیه به شهدا و اسرای و 🏴 به نیت ظهور 💚 سلامتی امام زمان، رفع هم و غم‌شان و خوشنودی و رضایت‌شان از ما سلامتی رهبر عزیزمون، حفظ عزت و درایت‌شون رفع مشکلات کشور شفای بیماران و سلامتی جانبازان عزیز رفع گرفتاری‌های خودمون، اعضای کانال، عزیزانشون و ملتمسین دعا خدایا ما دنيايي هستیم😞 و نمی‌دونیم در عالم بالا چه غوغایی می‌کنه خواندن زیارت عاشورا، ما را از تمامی برکات زیارت عاشورا مستفیض بفرما ان‌شاءالله بحق شهدای دشت کربلا عاقبت بخیر باشید 🤲 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
🌹 نام و نام خانوادگی: محل تولد: قزوین تاریخ تولد: ۱۳۲۹/۰۹/۱۴ شاخه نظامی: ارتش جمهوری اسلامی ایران مسئولیت: معاون عملیات نیروی هوایی ارتش تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۰۵/۱۵ سن: ۳۷ سال محل شهادت: سردشت مزار شهید: قزوین 🔹 وی در روز عید قربان، در سن ۳۷ سالگی ذبیح‌الله شد. 🕋همه‌چیز برای زیارت خانه خدا مهیا بود؛ اما ناگهان وی در آخرین لحظات و در فرودگاه، از رفتن به حج صرف نظر کرد. وقتی با اصرار اطرافیان مواجه شد، گفت: «مکه من این مرز و بوم است. مکه من آب­‌های گرم خلیج فارس و کشتی‌­هایی هستند که باید سالم از آن عبور کنند. تا امنیت برقرار نباشد، من مشکل می­‌توانم خودم را راضی کنم»؛ لذا خانواده را فرستاد؛ اما خودش نرفت. در تماس تلفنی که همسرش از مکه با او داشت گفت: «ان‌شاءالله خودم را تا عید قربان به شما می‌رسانم». ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
پلکی زدیم و محرم تمام شد... برسان اربعین این گدا را کربلا🥺💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقید‌ بود هر روز را بخواند ؛ حتی اگر کار داشت و سرش شلوغ بود سلام آخر زیارت را می‌خواند دائما می گفت : اگر دست جوان ها رو بزاریم توی دست امام حسین ؛ مشکلاتشون حل می شود . و امام با دیده لطف به انها نگاه می کند. ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯