معرفی شهید هفته شهید محمدرضا دهقان امیری👇👇👇👇👇
شادی روحشان صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم...
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
جنبوجوشهای کودکانه
سر کوچه میرقاسمی حجله گذاشتند و روی حجله، عکس پسر جوانی که چفیه دور گردنش انداخته است. دوباره حال و هوای زمان جنگ را برایمان تداعی میکند. به خانه شهید میرسیم که اطرافش پر است از بنرهای تسلیت و عکسهای شهید. به کمک دوستانش هماهنگیها برای گفتوگو با خانواده شهید دهقان انجام شد. اگرچه تنها ۳روز از شهادت بزرگ مرد محله میگذشت، اما خانواده مهربان و صمیمیاش به گرمی پذیرایمان شدند. داغ از دست دادن فرزند سخت است، اما مادر شهید اعتقاد دارد مرگ فرزند در راه اهلبیت پیامبر(ع) سعادت میخواهد.
فاطمه طوسی، مادر شهید میگوید، محمدرضا از کودکی جنبوجوشهای خاص خودش را داشت. با وجودیکه بچه درسخوانی بود اما همواره با جنبوجوشهایش صدای دیگران را درمی آورد. مادر شهید دهقان، فرهنگی و اکنون معاون آموزشی مدرسه شهید ایمانی در محله شمشیری است. او در حالیکه از یادآوردی جنبوجوشهای کودکی محمدرضا لبخند به لب میآورد، برایمان از روزهای کودکی فرزندش میگوید: «محمدرضا فرزند دومم است. از همان کودکی بچه بازیگوشی بود.» دوره ابتداییاش را در مدرسه بلال حبشی در خیابان آزادی سپری کرد.
مادر شهید میگوید: «همیشه در طول مسیر خانه تا مدرسه کیفش را به هوا پرت و با خودش بازی میکرد. این کار برایش نوعی تفریح بود. وقتی پایه دوم درس میخواند یکی از روزها در حالیکه همچنان تفریح مورد علاقهاش را انجام میداد تصادف کرد و پایش شکست و ناچار شد چند روزی در خانه استراحت کند.» علی دهقان امیری، پدر شهید که بازنشسته نیروی انتظامی است، نقش مهمی در تربیت فرزندانش دارد. اعتقادات قلبی او که خود عمری را در جبهههای جنگ گذرانده باعث شد بچههایش با فرهنگ ایثار و دفاع آشنا شوند. محمدرضا هم از پایان دوره ابتدایی عضو بسیج شد. «نان حلال باعث داشتن فرزندان نیکو و صالح میشود
ادامه👇👇👇
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
مادر شهید دهقان با اشاره به این موضوع حرفهایش را ادامه میدهد و میگوید: «من و پدر شهید همیشه سعی میکردیم از کودکی فرزندانمان را با مجالس مذهبی، هیئتهای عزاداری و مسجد آشنا کنیم. برای آشنا شدن آنها با فرهنگ جهاد، خانوادگی به اردوی راهیان نور میرفتیم. به همین خاطر معمولاً تعطیلات نوروز را در مناطق جنگی سپری میکردیم. گاهی اوقات اگرچه جایی برای ماندن در این مناطق نداشتیم و ناچار بودیم کنار مزار شهدا یا کنار خیابان شب را صبح کنیم، اما هرطور شده بود بچهها را به مناطق جنگی میبردیم.» شیوه پرورشی خانواده باعث شده بچهها هم نسبت به اعتقادات خود راسخ باشند.
شهید دهقان پس از پایان دوره راهنمایی تحصیلات خود را در دبیرستان علوم و معارف امام صادق(ع) ادامه داد. مادر شهید با اشاره به این موضوع میگوید: «در دوره راهنمایی مدیر مدرسه روی افکار و اعتقادات بچهها کار میکرد و سعی میکرد آنها را بچههایی معتقد پرورش دهد. وقتی محمدرضا دوره راهنمایی را تمام کرد به ما گفت: «محمدرضا را در یک مدرسه خوب ثبتنام کنید. زمینه اعتقادی بالایی در وجود او است، وسعی کنید با تحصیل در مدرسهای خوب آن را بارورکنید.» به همین دلیل مدرسه امام صادق(ع) را انتخاب کردیم.» محمدرضا در آزمون ورودی رشته معارف و ریاضی مدرسه امام صادق(ع) شرکت کرد و با وجودیکه در هر ۲رشته تحصیلی رتبه برتر کسب کرد اما علاقه به معارف و تحصیلات حوزوی باعث شد رشته معارف را انتخاب کرده و در دانشگاه عالی شهید مطهری ادامه تحصیل دهد.
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
✅سرباز نماز*!!
✍در یکی از روستاهای فیروزکوه، جلسه بزرگداشت شهدا برپا بود و شهید امیر سپهبد صیاد شیرازی به عنوان سخنران دعوت شده بود. پس از مداحی و چند برنامه مرسوم دیگر از شهید صیاد خواستند سخنرانی بکند. ایشان پشت تریبون قرار گرفت و پس از شروع به صحبت با نام خداوند تبارک و تعالی و درود و صلوات بر پیامبر و آلش (علیهم السّلام) فرمود: روزی جلسه مهمی در مورد جنگ خدمت حضرت امام بودیم، وقت نماز شد، امام وضو گرفت و به نماز ایستاد و ما هم به تبع امام فهمیدیم وقت نماز است و نماز بر همه چیز ترجیح دارد. بعد شهید صیاد شیرازی با اشاره به وقت نماز به حضار فرمود: الان هم وقت نماز هست اگر خواستید بعد از نماز برای شما سخنرانی می کنم. صحبت را تمام کرد و صفهای نماز تشکیل شد و همانجا در اول وقت نماز جماعت برپا شد .
📚روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۰ اردیبهشت سال ۷۸
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
✨﷽✨
🔴چگونه گناه نکنم
✍شهید مطهری :اگر انسان خیال را در اختیار خودش نگیرد یکی از چیزهایی است که انسان را فاسد میکند؛ یعنی انسان نیاز به تمرکز قوّه خیال دارد. اگر قوّه خیال آزاد باشد، منشأ فساد اخلاق انسان میشود.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: النَّفْسُ انْ لَمْ تَشْغَلْهُ شَغَلَک؛ یعنی اگر تو نفس را به کاری مشغول نکنی، او تو را به خودش مشغول میکند. یک چیزهایی است که اگر انسان آنها را به کاری نگمارد طوری نمی شود، مثل یک جماد است. این انگشتر را که من به انگشتم می کنم، اگر روی طاقچه ای یا در جعبه ای بگذارم طوری نمی شود.
ولی نفس انسان جور دیگری است، همیشه باید او را مشغول داشت؛ یعنی همیشه باید یک کاری داشته باشد که او را متمرکز کند و وادار به آن کار نماید و الّا اگر شما به او کار نداشته باشید، او شما را به آنچه که دلش می خواهد وادار می کند و آن وقت است که دریچه خیال به روی انسان باز می شود؛ در رختخواب فکر می کند، در بازار فکر می کند، همین طور خیال خیال خیال، و همین خیالات است که انسان را به هزاران نوع گناه می کشاند. اما برعکس، وقتی که انسان یک کار و یک شغل دارد، آن کار و شغل، او را به سوی خود می کشد و جذب می کند.
📚تعلیم و تربیت در اسلام، ص278
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
۲۰مهرماه #سالروز_شهادت #شهید_اکبر_شایان گرامی باد . ⚘
✨نام پدر: رمضانعلی
🌱ولادت:1331
🌷شهادت:1373
💎فرازهایی از وصیتنامه سرهنگ اکبر شایان:
🔹بدانید که شهدا راه خود را یافته و رفته اند. شما اما باید برای خدا صبر کنید تا راه، بر ادامه دهندگان این خطِ سرخ، تنگ نشود.
🔸شهدا امانت خدا هستند. اگر جسد ما سر نداشت یا سوخته و شکنجه شده بود یا قطعه قطعه شده بودیم و یا اگر آثاری از ما بدست خانواده هایمان نرسید، بی تابی نکنید و خالصانه بگویید: خداوند امانتش را اینگونه از ما پس گرفت.
نه شهرت و نام، نه مال و مقام، هیچکدام به درد انسان خداجوی نمیخورد.
📿چه خوب است، خدای عزوجل را در گمنامی عبادت نمودن و بدون توجه به دنیا و خوش خط و خالی آن، توشه ای برای راه طولانی که در پیش است، فراهم کردن.
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
.
🔺هميشه برای مشورت به سراغ افراد موفق نرويد
گاهی پای صحبت شكست خورده ها بنشينيد
آنها دامهای واقعی را به شما نشان می دهند
┄┅❥❥❥🌼🔮🌼❥❥❥┅┄
🔺بعضى وقتا
فكر ميكنى دارى لطف ميكنى
ولى در حقيقت
به طرف دارى آسيب ميزنى...
┄┅❥❥❥🌼🔮🌼❥❥❥┅┄
🔺ﺩﺭﺧﺘﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺑﺎﺩﻫﺎ ﻧﻠﺮﺯﺩ ﻭﺁﺩﻣﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺩﺭﺯﻧﺪﮔﻲ ﺷﻜﺴﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ....
ﻭﻟﻲ ﻓﻘﻂ ﺭﻳﺸﻪ ﺩﺍﺭﻫﺎ ﻣﻴﻤﺎﻧﻨﺪ...
┄┅❥❥❥🌼🔮🌼❥❥❥┅┄
🔺آنهایی که
از پل صراط میگذرند
قبلا
از خیلی چیزها گذشته اند...!
باید بگذری، تا بگذری...
┄┅❥❥❥🌼🔮🌼❥❥❥┅┄
🔺تربیت مانند دانه است و کسی که قرار است تربیت شود مانند زمین.
اگر زمین نامناسب باشد بذر در آن از بین میرود و اگر خوب باشد رشد میکند و بزرگ میشود
به همین سبب است که گفتهاند:
ادب از پدران است و صلاح از سوی خدا
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
◾️با یک تعهد، خود را به لشکر امام زمانمان برسانیم
ببین تا به حال چه صفت بدی داشتی که امام زمان ارواحنافداه تأییدش نمیکند.
تند خو هستی؟ حسادت میکنی؟ کبر داری؟ نمامی میکردی؟ با خانوادهات بد برخورد میکردی؟
یک وقت یک کار بدی کردی. با ترک آن عمل و تعهد به امام زمانت که این عمل بد را خاصه ترک میکنی و تصمیم جدی داری که صفات رذیله را پاک کنی؛ خودت را به لشکر امام حسین علیهالسّلام برسان. و در این بُعد و در این زمان به لشکر امام زمان ارواحنافداه.
این معنی سلام است. بعد میبینی آقا جواب سلامت را میدهند. سلامی که آقا به شما میدهند نزول سلامتی است. درمان درد و شفای سینهی شماست.
▪️استاد حاج آقا زعفریزاده
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
شهید محمدرضا تورجی زاده
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ 🔻 قسمت #نود_نه ــ بزار حرف ب
❂◆◈○•--------------------
﴾﷽﴿
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
🔻 قسمت #صد_یک
محمد سریع به اتاق برگشت و با دیدن کمیل که با سختی و درد در حال پوشیدن پیراهنش است،به سمتش رفت و گفت:
ــ داری چیکار میکنی؟
ــ دایی چرا برگشتی؟برو دنبال سمانه
ــ بهش نرسیدم،بعدشم نمیشد تورو تنها بزارم
کمیل به سمت در رفت که محمد بازویش را گرفت:
ــ کجا داری میری با این زخمت
ــ حال من خوبه دایی
ــ کمیل بشین استراحت کن خودم میرم
کمیل کلافه گفت:
ــ دایی من نگران سمانه ام ،اون الان بربرداشت کرده باید بهش بفهمونم قضیه چیه
ــ باشه خودم میرم دنبالش
ــ یا میزارید بیام بهاتون،یا بدون شما میرم
****
کمیل عصبی گوشی را کنار دنده پرت کرد و زیر لب لعنتی گفت.
محمد فرمون را چرخاند و نگران نگاهش کرد.
ــ آروم باش اینجوری که نمیشه
ــ چطور آروم باشم ساعت۱۲شبه ،تنها رفت بیرون از کجا مطمئنید اون عوضیا همون اطراف نبودن
محمد خودش هم نگران بود ولی نمی خواست جلوی کمیل چیزی بگوید ،سریع شماره خواهرش را گرفت.
ــ الو سلام فرحناز جان،خوبی؟محمود خوبه؟
ــ ......
ــ سلامت باشی ،سلام میرسونن ،میگم سمانه هستش؟هرچقدر زنگ میزنم گوشی اش در دسترس نیست
کمیل زیر لب آرام ذکر میگفت و منتظر خبر خوشی از محمد بود.
ــ ......
ــ آها خیلی ممنون اجی،پس برگشت بهش بگو بهم زنگ بزنه
ــ.....
ــ یا علی ،خداحافظ
تماس را قطع کرد و نگاه ناراحتش را به کمیل دوخت ،صدای کمیل که از عصبانیت و نگرانی میلرزید د اتاقک ماشین پیچید.
ــ حتما اتفاقی براش اتفاقی افتاده ،باید به بچه های گشت خبر بدم
ــ آروم باش کمیل،سمانه بچه نیست،حتما یکم دیگه میره خونه
ــ پس چرا گوشیشو جواب نمیده؟
ــ الان هم عصبیه هم ناراحت،حرفایی که شنید کم چیزی نیستند
ــ اما من منظورم اونی که فکر میکنه نبود
ــ میدونم اما اون الان اینطوری برداشت کرده
↩️ #ادامہ_دارد...
○⭕️
✍🏻 #نویسنده: فاطمه امیری
○⭕️
--------------------•○◈❂
#برای_خواندن_قسمت_های_قبلی و بعدی رمان با ما باشید👇🌹
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯