شهید محمدرضا تورجی زاده
#شهید_مهدی_حسینی
تقریبا ۳۰ سالش بود .
از آموزشی باهاش آشنا شدم . موهای بچه ها رو ماشین میکرد . روپوش زده بود شبیه قصاب ها شده بود
بهش میگفتیم قصاب !!!
بخاطر تمرینات سخت و نفسگیر و دوری از بچه ها خیلی از لحاظ جسمی و روحی خسته بودند .
یک روز که نزدیک اذان ظهر برای نماز چند دقیقه ای به همه استراحت داده بودند . من و دوستم سید جواد نشسته بودیم که مهدی اومد پیشمان نشست و گفت چیه پکرین ، تو خودتونین ، یکم با من صحبت کنین حالتون خوب بشه .
دوستم سید جواد به مهدی گفت : مهدی تو زن و بچه نداری ؟
مهدی گفت : چرا دوتا بچه دارم .
ما بهش گفتیم مهدی تو دلت برای زن و بچت تنگ نمیشه ؟
یه دفعه دیدم مهدی روشو کرد اون طرف...
وقتی روشو برگردوند چشاش پر اشک شده بود و گفت : چرا دلم تنگ میشه ، ولی عشق بی بی زینب دیوونم کرده .
مهدی از آموزشی همش میگفت : من شهید میشم و ما بهش میخندیدیم ، نگو اون راست میگفت و ما نمی فهمیدیم .
🌹شهید مهدی حسینی
@ShahidToorajii
مثل درختی که
به سوی آفتاب قد می کشد
همه وجودم دستی شده است
و همه دستم خواهشی: خواهشِ تو...
#احمد_شاملو ✍
#صبحتون_شهدایی
@ShahidToorajii
#شکستن_نفس
باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع #ابراهیم از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد.
ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد. هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود!
♥️ شهید ...
شهید ، گنگ ترین ڪلمہ در تاریخ انسانیت است !
گنگ ترین ڪلمہ در دایره لغات من ...
ڪلمہ ای ڪه هیچگاه مفهومش را نفهیمدم ...
نفهمیدم دل ڪندن ، قید دنیا و لذت هایش را زدن یعنی چہ ؟؟
نفهیمدم سیزده سالہ بودن و زیر تانڪ رفتن یعنی چہ ؟
نفهیمدم قمقہ ی خالی ، زبان تشنہ و جنگیدن یعنی چہ ؟
نفهمیدم ریش های خضاب شده بہ خون یعنی چہ ؟
نفهمیدم آب سرد شَطّ ، لباس نازڪ غواصی ، شب تاری ، تیر در قلب
و غرق شدن یعنی چہ ؟
نفهمیدم خمپاره سر را بردن یعنی چہ ؟
نفهمیدم بدن دوختہ شده بہ سیم خاردار یعنی چہ ؟
نفهمیدم مفقودالاثر یعنی چہ ؟
نفهمیدم استخوان های جوان رعنا در آغوش مادر یعنی چہ ... ؟
اصلا میدانی شهید ...
من هنوز خیلی چیزها را نفهمیدم ؛
ڪه اگر فهمیده بودم باید در ڪنار نامم شهید بود ...!😔
@ShahidToorajii
♥️ #خاطرات_شهدا
💐 #بیت_المال
آخرين نفری ڪه از عمليات برمی گشت خودش بود .
يڪ ڪلاه خود سرش بود ، افتاد تہ دره .
حالا آن طرف دموڪراتها بودند و آتششان هم سنگين ؛ تا نرفت ڪلاه خود را برنداشت ، برنگشت .
گفتيم : «اگہ شهيد می شدی …؟!»
گفت : «اين ڪلاه بيت المال بود .»
🌷 #حاج_احمد_متوسلیان
@ShahidToorajii